پاسخ به:فهرست مخترعان
پنج شنبه 30 دی 1389 3:38 PM
جورج استیفنسن
قطار یکی از مهمترین ابزارهای مسافرتی به شمار میرود، که وجود این وسیله نقلیه مفید و مردمی را مدیون مخترعش، جورج استیفنسن هستیم. این مرد معدنچی با قوه ابتکار خود توانست نخستین سیستم لوکوموتیو را ابداع کند و برای راحتی مردم قدم بردارد.
جورج استیفنسن در 9 ژوئن 1781 در یک خانه فقیرنشین واقع در نزدیکی شهر نیوکاسل انگلیس چشم به جهان گشود. پدر جورج یعنی رابرت استیفنسن مرد فقیری بود و در معدن زغالسنگ کار میکرد و با مزد کمش زندگی خود و همسر و چهار فرزند قد و نیم قدش را میگرداند.
خانه جورج در نزدیکی معدن زغالسنگ واقع بود و همه مردم آن روستا علاوه بر کار در مزرعه به کارگری در معدن ویلم در نزدیکی نیوکاسل نیز مشغول بودند و با فقر دست و پنجه نرم میکردند و اکثرشان به بیماریهای ریوی مبتلا بودند زیرا بیش از 9 ساعت در طول شبانه روز را در معادن تاریک و بدون هوا کار میکردند. پدر جورج نیز از این مسئله مستثنی نبود. او شب تا صبح سرفه میکرد و تنگی نفس داشت.جورج علیرغم سن و سال کمش غصه پدر را میخورد و برای این که بارکاری پدرش را کاهش دهد و پدر اوقات استراحت بیشتری داشته باشد در 6 سالگی مشغول کار در معدن شد؛ از این رو نتوانست مانند بچههای هم سن و سال خودش به مدرسه برود. او روزها قبل از طلوع خورشید از جای برمیخواست و با توشه مختصری که مادرش برای او میپیچید پیاده راهی معدن میشد و مسافت 7 کیلومتری را با پای پیاده و کفشهای بزرگتر از اندازه که متعلق به برادرش بود، تا معدن طی میکرد. شبها نیز خسته به خانه باز میگشت و دستمزد ناچیزش را به مادر میداد تا برای خانواده مواد غذایی تهیه کند. جورج با این حال که کم سن و سال بود اما مانند بزرگترها فکر میکرد. در معدن به حمل زغالسنگ میپرداخت و در اوقات استراحت برای ناهار کفشهای معدنچیان را تعمیر میکرد تا درآمد بیشتری داشته باشد. حتی گاهی اوقات نان و پنیری را که مادرش برای وی گذاشته بود به معدنچیان میفروخت. زندگی به همین روال گذشت تا به سن 17 سالگی رسید. او تا آن زمان وقتی برای یادگیری و سوادآموزی و تحصیل علم نیافته بود.برای این که درکار خود پیشرفت کند و بتواند به درجه سرکارگری برسد باید با سواد میشد. در 17 سالگی بود که شروع به تحصیل کرد. البته مدرسه نمیرفت بلکه با کتابهای برادر کوچکترش سوادآموزی را آغاز کرد و اشکالاتش را از برادر کوچکتر خود ویلیام میپرسید و رفع میکرد. پیشرفتش در تحصیل علم و یادگیری الفبا شگفتانگیز بود. شبها که از سرکار میآمد در گوشهای از خانه مینشست و کتاب میخواند. بالاخره در مدت 6 ماه توانست باسواد شود و در مدرسه روستای خود امتحان دهد و مدرک دوران ابتدایی را بگیرد. از این رو به درجه سرکارگری معدن درآمد. وقتی حقوقش به 1 پوند رسید فکر کرد که باید زن بگیرد. او از کودکی دلباخته دختر همسایه شان بود. فانی ایزا بلا دختر هندرس مزرعهدار بود .آنان از لحاظ مالی رو به راهتر از خانواده استیفنسن بودند لذا پدر فانی ایزا بلا با این وصلت مخالفت کرد اما با مشاهده پشتکار جورج تصمیم گرفت دخترش را به این کارگر فقیر معدن بدهد.
گویی جورج نباید روی خوشی را ببیند، چندی بعد از ازدواج، همسرش بر اثر بیماری تب حصبه از دنیا رفت و جورج با زنی دیگر به نام الیزابت هیدمارش که در دوران نوجوانی در راه معدن با او آشنا شده بود ازدواج کرد.
استیفنسن به زندگی ساده کارگری و کار درمعدن ادامه داد اما از عهده خرج خانوادهاش بر نمیآمد. پس تصمیم گرفت به فکر کار دیگری باشد.او همیشه به این مسئله فکر میکرد که ای کاش روشی ساده برای حمل و نقل زغالسنگ از معدن پیدا کند. او که خودش روزی بار سنگین زغالسنگ را از معدن به بیرون حمل میکرد طعم سختی آن را چشیده بود و دلش به حال پیرمردهایی که برای امرار معاش مجبور به حمل گونیهای سنگین زغالسنگ از معدن بودند میسوخت.
او فکرش را به کار انداخت تا وسیلهای ابداع کند که به راحتی زغالسنگ را از معدن به بیرون حمل کند. او بطور جدی به فکر ساختن لوکوموتیو افتاد. البته قبل از او یک مرد فرانسوی لوکوموتیوی بر اساس ماشین بخار جیمزوات ساخته بود اما متاسفانه در موقع به کار انداختن آن منفجر شد و ابداعش عملی نشد. یک مرد اسکاتلندی به نام ایشارکرووی نیک هم لوکوموتیوی ساخت ولی چون از او حمایت نشد نتوانست اختراع خود را به اتمام برساند. جورج استیفنسن جوان تصمیم گرفت با استفاده از تجارب مخترعان پیشین خود یک لوکوموتیو بدون عیب و ایراد بسازد.جورج در سال 1814 برای تهیه وسایل لازم مجبور به فروش همه جهیزیه همسرش شد و به شهر رفت و چند وسیله مورد نیاز دست دوم و زنگزده خریداری کرد. در ابتدا لوکوموتیو مورد نظرش را طراحی کرد.
او میخواست وسیلهای بسازد که توانایی حمل بیش از 25 تن زغالسنگ را داشته باشد. او ریل آهنی را تعبیه کرد و بر روی آن واگنهایی سوار کرد که به راحتی بر روی ریلها حرکت کنند. سرانجام بعد از تلاشهای پیگیر و شبانه روزی توانست لوکوموتیو خود را بسازد و به نظاره همگان بگذارد.او در 27 سپتامبر 1825 نخستین قطار از استوکتون تا دارلینگتون که حدود 15 کیلومتر بود را به راه انداخت. روزی که قرار بود این قطار به راه بیافتد هزاران نفر در محل اجتماع کرده بودند ولی نه برای این که موفقیت عظیم استیفنسن را تشویق کنند و به او آفرین بگویند بلکه اجتماع کردند تا انفجار لوکوموتیو را تماشا کرده و به کار این مرد جوان بخندند. استیفنسن خود به شخصه پشت این لوکوموتیو نشست تا اگر هر اتفاقی میافتد برای خود او باشد. این قطار میتوانست 6 واگن پر از زغال سنگ را به وزن 80 تن حمل کند. قطار استیفنسن بدون مشکل به راه افتاد و تا پایان ریل حرکت کرد. او ازقطار پیاده شد و به مردم نوید داد که به زودی قطارش را گسترش خواهد داد و این لوکوموتیو به یک وسیله نقلیه برای مسافرین تبدیل خواهد شد.شهرت استیفنسن بر سر زبانها افتاد.
او بعد از دستیابی به این موفقیت یک خط راهآهن بین لیورپول و منچستر ساخت. البته قطارهای آن دوران در مدت زمان طولانی به مقصد میرسید اما همین وسیله حلزونوار یک پدیده شگفتانگیز به شمار میرفت. در سال 1829 یک شرکت حمل و نقل ارابهسازی سرمایه هنگفتی را در اختیار استیفتسن گذاشت تا خط راهآهن را گسترش دهد. از آن به بعد به سرعت ساخت راهآهنهای دیگر آغاز شد. حالا شهرت و معروفیت استیفنسن فقیر عالمگیر شده بود و از هر سو به او سفارشات زیادی ارائه میشد.استیفنسن فقیر به یک باره مردی ثروتمند شد. البته این ثروت را به راحتی به دست نیاورده بود بلکه با کار و تلاش و فکر ابداعش را جامه عمل پوشاند.
پسرش روبرت استیفنسن به دنیا آمد و شادی زندگی او را دو برابر کرد. استیفنسن از این که توانسته بود وسیلهای راحت برای حمل زغالسنگ از معدن ابداع کند و برای کارگران فقیر و زحمتکش کاری انجام دهد بسیار خوشحال بود.
او هیچگاه فقرا و کارگران گرسنه را فراموش نکرد و هر ماه به خانواده کارگران روستایش مقرری میداد تا آنان با مشقت زندگی نکنند.وی در سال 1848 در سن 67 سالگی بر اثر حمله قلبی در چسترفیلد انگلیس چشم از جهان فرو بست و مبلغ 4 میلیون پوند را از خود به جای گذاشت.
برگرفته از : سایت هفته نامه انصاف