پاسخ به:دانلود رمان
چهارشنبه 29 دی 1389 11:05 AM
رمان زیبای به دلتنگی هایم دست نزن
عینک آفتابیمو رو صورتم برداشتم تا خوب خیابونا و آدما رو ببینم با وجود اینکه اوایل اسفند بود ولی گرما همه رو کلافه کرده بود . نگاه راننده میکنم آفتابگیر ماشینو داده پایین و به چراغ قرمز زل زده. انگار این کار آرومش میکنه . یا شاید فک میکنه اگه نگاه چراغ کنه زودتر سبز میشه. از فکر راننده میام بیرونو یکم بیشتر رو صندلی لم میدمو چشمامو می بندم ...از فکر قیافه بهت زده اش خنده رو لبام میشینه ...این قسمت سفرم از همه جاش بیشتر برام دیرتر میگذره .. انگار همین چندتا خیابون تا خونه اشون یه سال می گذره. میخوام بازم خودمو با کاغذ کوچیکی که توش ادرس خونه اشونو که از رو جعبه ای که تازگی واسه ولنتاین واسم فرستاده بود، نوشتم، باز کنم و نگاه کنم ولی می بینم تمام ادرسو حفظ کردم اینقد نگاه کردم! ...
-گفتی شهر نمایش بعد چی؟ با صدای راننده به خودم میام ...اطرافو نگاه میکنم ... اونجایم؟
-دیدم داری باباغبون حرف می زنی دیدم بهترین فرصت ِ یواشکی اومدم تو خونه تون ...
تو نمی دونی یواشکی نباید رفت خونه کسی؟ زشته؟ چپ چپ نگام کرد ...
من:هی هی اونجوری نگا نکن من مسلح ام .. فک نکنی تنها گیرم اوردی جیغ می زنم ...
خنده بلندی کرد وگفت بیا بی تربیت ....
من:چه کارم داری؟
مریم:می خوای همونجا تا کی وایسی؟ تا هر وقت که تو اینجایی ...
- اِ پس من برم؟ نوچ ...
-پس بیا تو ... نوچ ...
- کوفت ... پس چی؟
پس همین طوری خوبه ...
-کوفت بگیری متین بیا تو مردم رد میشن ... نگهبان پارک میاداا ...
میام ولی بدون که مسلح ام ... -باشه ... خندیدم رفتم داخل چادر ....
بابا مریم این چه چادری بود دادی ....
جهت دانلود کتاب رمان زیبای به دلتنگی هایم دست نزن بر روی لینک های زیر کلیک بفرمائید
( به حجم تقریبا 580 کیلوبایت )
( به حجم تقریبی 180 کیلوبایت)