دی کاپریو مرد بزرگی خواهد شد!!
چهارشنبه 29 دی 1389 9:51 AM
در چند سال اخیر بازیگری مشغول خودنمایی بوده که در مهمترین برهه از تمام دوران کارنامه بازیگریاش، درخشش چشمگیری داشته و همان شمایل مذکور در ابتدای یادداشت را به شایستگی برای.... | |
مردی از خاطرات نیمه یادآوری شده
میگویند هنر سینما در هر زمان و مکانی بنا به جبر تاریخ، شمایلی تحسین برانگیز را از هنرمندی رو میکند که در دوران هنروری خود به معنای واقعی کلمه، زبان گویای نسل خود باشد و نماینده لایق برای سلیقه و ذائقه دوستدارانش. از همین رو، سینمادوستان نسلهای پیشین ما، همواره ما را محکوم کردهاند به بت سازی از جوانانی جویای نام که هیچ نبودهاند و فخر میفروشند که مثلا نسل ما رابرت دنیرو و مارلون براندویی داشته، نسل شما چه؟ اما در چند سال اخیر بازیگری مشغول خودنمایی بوده که در مهمترین برهه از تمام دوران کارنامه بازیگریاش، درخشش چشمگیری داشته و همان شمایل مذکور در ابتدای یادداشت را به شایستگی برای نسل کم خاطره ما ترسیم كرده است. لئو دی کاپریو، نوامبر 1974 متولد شده است. هدف این یادداشت تشریح بازیهای وی و شمایلی است که در مهمترین سال زندگیاش، ۲۰۱۰، ترسیم نموده و اکنون یکی از مهمترین مدعیان کسب جایزه آکادمی اسکار است. سالی که با همکاری وی با یکی از بزرگترین پیشکسوتان عالم سینما، مارتین اسکورسیزی آغاز شد و به همکاری با یکی از بزرگترین کارگردانان نسل جدید سینماگران، کریستوفر نولان ختم شد.
۱. زمستان ۲۰۱۰، جزیره شاتر، تد دنیلز، عصیانگر و برونگرا: روان نژندی در بستر خود ناباوری...
دیکاپریو ۳۶ ساله، در چهارمین همکاری خود با اسکورسیزی، در قامت مردی ظاهر میشود که به ظاهر مارشالی است ایالتی که برای بازرسی یک پرونده در زندان بیماران روانی در جزیرهای به نام شاتر، عازم آنجا شده است. تد دنیلز اما همانقدر که در ظاهر موجه و منطقی جلوه میکند، همچون سکانس افتتاحیه، همانند همان دریای پرتلاطم، سرشار است از انفعالات درونی؛ انفعالاتی که تمام وجودش را در بر گرفته اند و خود نتیجه امری ریشه دار در گذشته هستند. تد دنیلز، به مرور زمان،پی به حقایقی میبرد که هر چند مفید و افشاگرانهاند اما یکی پس از دیگری، یک قدم تدی را به ورطه سقوط نزدیک میکنند تا اینکه در نهایت، تدی یا همان اندرو لیدیس حقیقی با دغدغه فلسفی آخرش به استقبال جنون و دیوانگی میشتابد. اسکورسیزی، به شکل حقیقتا کاملی از شمایل ستارهوار دیکاپریو استفاده میکند. «جزیره شاتر»، فیلم تد دنیلز است. مارتی در «جزیره شاتر» دقیقا همان کاری را با دیکاپریو انجام میدهد که زمانی در «گاو خشمگین» با رابرت دنیرویی انجام داده بود که در اوج دوران بازیگری خود به سر میبرد و این به عظیمترین شکل ممکن، فرصت عرضاندام را به دیکاپریو بخشیده است. پرسوناژ مرموز تد دنیلز، اینجا به کمک لئوناردو، با عصیانگری بر مبنای کشف حقیقت شکل میگیرد. دیکاپریو، در تمام سکانسهای فیلم، جاهایی که باید حس شکاکیت و رمزآلودی را به مخاطب منتقل کند. خود حقیقیاش را بروز میدهد. عصبی، مضطرب و با چشمانی جادویی که در حین اعتماد به نفس، سرشار از ترس و انفعالند و بالعکس در سکانسهای انتهایی، درست میشود همان قهرمان بیثبات مجموعه آثار مارتی. فردی که حال به جای حفظ هویت خود بهعنوان یک مارشال ایالتی، باید ثبات و سلامت عقلانی خود را ثابت کند تا همانند سایر هم مسلکان روانیاش، راهی فانوس دریایی سهمگین نشود. دی کاپریو مبدل میشود به موجودی که دوست میدارد رویه هیولاوار خود را پشت نقاب مردی عدالتخواه پنهان کند. از همین رو است که لئو، در متفاوتترین و احتمالا برترین بازی عمرش، تبدیل به پرسوناژی به یادماندنی و چند بعدی میشود. درست همان چیزی که اسکورسیزی در «جزیره شاتر» نیاز داشت.
۲. تابستان ۲۰۱۰، آغاز خلقت، دامکاب، مرموز و خوددار: استخراجگری با ایدههای افراطی...
دیکاپریو پس از بازی تحسین شدهاش در فیلم اسکورسیزی، با یک غافلگیری تمام عیار به آغوش سینمادوستان بازگشت. وی پس از رد پیشنهادات کریستوفر نولان برای بازی در نقش بروس وین در سهگانه بتمنهای وی و همینطور بازی در نقش بوردن در پرستیژ-که در هر دو کریستین بیل جانشین وی شد-بالاخره و به گفته خود نولان، تنها با گذشت 30 دقیقه از ملاقات اولیهشان، پیشنهاد بازی در «آغاز خلقت» را پذیرفت. فیلم جدید نولان از این حیث بدعتی تمام عیار در کارنامه بازیگری لئو محسوب میشود که اولین تجربه وی در ژانر علمی-تخیلی است که متفاوتترین تصویر را از دیکاپریوی محبوب به نمایش میگذارد. نولان در حماسه جدید خود با دقت انتخاب و هوشمندی تمام چنان سنتهای بازیگری دیکاپریو را در هم میشکند که در وهله اول خطرناک جلوه میکند اما تنها با گذشت چندین سکانس از ابتدای فیلم رودست میخوریم. آثار نولان بیشتر آثاری ایدئولوگ و مضمون محورند تا شخصیت محور و بازیگر محور. همین میتوانست ریسک بازی در چنین فیلمی را برای ستارهای چون دی کاپریو بالا ببرد اما وی با انتخاب هوشمندانهاش خود را به دستان جادویی نولان میسپارد و نتیجه بیش از آنچه انتظار میرفت خشنودکننده است. بنا بر همان اصل داستانمحوری، کریس نولان، به همان مقدار که با قواعد دنیای حقیقیمان بازی میکند، پرسوناژ تابو شده دیکاپریو را هم، در هم میشکند. به عبارت دیگر، نولان در «آغاز خلقت» با آگاهی از کلیشه ذهن مخاطب نسبت به لئو، هیبت ستارهوار دیکاپریو را خرد میکند و از این میان، مردی شکست خورده و مرموز را بیرون میکشد که شبیه هیچ یک از کاراکترهای بازی شده توسط دیکاپریو نیست. دام کاب در «آغاز خلقت»، دی کاپریو با چنان مهارتی این چند وجهی جدید شخصیتی را چاشنی بازیاش میکند که قابل تحسین است. به نحوی میتوان گفت که نقش وی در آن فیلم، وجه گم شده شخصیت تد دنیلز میباشد. دام کاب اینجا اما برخلاف «جزیره شاتر»، قهرمان شکستخورده فیلم، بهجای عکسالعملهای سریع و بیثبات به اتفاقات پیرامونش، بهشدت مرموز است و تودار. وی رازهایی را با خود حمل میکند که بر ملا شدنشان میتواند تمام اطرافیانش را تا مرز نابودی پیش ببرد. اینجا دیکاپریو قهرمانی است که خود بیش از تمام انسانهای پیرامونش نیاز به همدردی و کمک دارد. درست همانند تمامیقهرمانهای آثار نولان و البته تدی دنیلز،کاب نیز یک قربانی است. قربانی سرنوشتی که خود برای خود رقم زده و گریزی از آن نیست، به جز تن دادن به قواعد نابودگری که ترسیم کرده و با نطفهگذاری همان ایده، به استقبال مرگ میرود و خود را از جامعه بیرحم پیرامونش میرهاند.
موخره: دی کاپریو در ۳۶ سالگی، به مفهوم عمیق و درستی از بازیگری در سینما دست یافته. ۲۰۱۰، سال دیکاپریو است. سالی که وی، در دو فیلم بزرگ از کارگردانانی صاحب سبک و جریان ساز، دو تیپ کاملا متفاوت و در عین حال ملموس و به یاد ماندنی خلق میکند. قهرمانانی که در اوج وارستگی، سیاه و مغلوبند و چیزی برای از دست دادن ندارند. لئوناردو دی کاپریو، اکنون شمایلی را خلق کرده که اگر ادامه دار باشد، او را مبدل میسازد به یکی از سمبلهای هنری نسل ما. دی کاپریو مرد بزرگی خواهد شد، مردی از خاطرات نیمه یادآوری شده...
|