حق مشاور و نصیحت خواه در رساله ی حقوق امام سجاد علیه السلام
جمعه 9 دی 1401 9:26 PM
1,081 0
موضوع: حقّ مشاور و نصیحتخواه در رسالهی حقوق امام سجّاد علیهالسلام
تاريخ پخش: 01/10/1401
عناوين:
1- دوری از سوءظن به مشاور
2- خطر سوءظن به یک صنف از مردم
3- آثار مثبت سوءظن به خود
4- ملاک و معیار جمعبندی نظرات مشورتی
5- چه بسیار خیرات، در انجام کارهای سخت و دشوار
6- نصیحت، متناسب با شرایط نصیحتخواه
7- پذیرش مسئولیت اجتماعی و خانوادگی در دعوت به نیکیها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما دربارهی توضیح و تفسیری بود برای رسالهی حقوق امام سجّاد، امام زین العابدین علیه السلام یک رسالهی حقوقی دارد، پنجاه و یک حق است، در هر جلسهای یکی از این حقها را میگوییم؛ حقّ پدر، مادر، همسر، فرزند، استاد، کارگر، کارفرما، حقّ چشم، گوش، زبان، حقّ جامعه، حقّ مسلمانها، حقّ کفّار، همهی اینها حقّی دارند.
1- دوری از سوءظن به مشاور
حالا حقّ مشاور. میگوید مشاور اگر یک حرفی زد که با او مشورت کردی، پیشنهاد او خلاف سلیقهی تو بود، نگو او سرش نمیشود، میفهمد، بلد نیست، تشخیص نداد، رشوه گرفت، چرا سوءظن بردید؟ قرآن یک آیه دارد، میگوید: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً» (نور/ 12)، چرا اگر یک چیزی راجع به زن و مرد مؤمن شنیدید، حمل بر فساد میکنید؟ چرا میگویید این حسود است، نمیتواند ببیند، او وارد نیست، ناشی است؟ مشورت کردی نظر او غیر نظر تو بوده، مگر مشورت کردی که حتماً طبق نظر تو باشد، مشورت یعنی تشخیص شما چه هست، به من بگو، معنایش این نیست که یک چیزی بگو که من خوشم بیاید.
این سوءظن بد است که انسان اگر یک چیزی گران خرید، مثلاً بگوید این کلاه سر من گذاشته، ممکن است کلاه سرت گذاشته باشد، ممکن است نه، کلاه سرت نگذاشته، نرخش بالا رفته، یا شرایط یک شرایطی است که شما به آن شرایط توجّهی نداری.
متأسّفانه در جامعهی ما سوءظن هست. به چه کسی تلفن کردی؟ کجا رفتی؟ این چه کسی بود؟ چی گفت؟ پولت را کجا خرج کردی؟ از کجا آوردی؟ البتّه معنای سوءظن هم این نیست که هر چیزی هر کسی گفت، قبول کنیم، این دلیل بر سادگی است که هر کسی هر چیزی گفت، بگویم تو درست میگویی. زود قبول نکنید، ساده هم نباشید، با فکر قبول کنید، سوءظن هم نبرید، یعنی میزان و حساب داشته باشید.
سه رقم سوءظن داریم: یک سوءظن به خداست. [پای تخته] اقسام سوءظن، سوءظن سه رقم است: سوءظن به خدا، سوءظن به مردم، سوءظن به خود.
سوءظنّ به خدا یعنی چه؟ میگوییم: «چرا ازدواج نمیکنی؟» میگوید: «که ازدواج کنم، پول ندارم.» یعنی این سوءظنّ به خداست، میگوید چه؟ میگوید اگر یکی باشم، خدا روزی من را میدهد، اما دو تا شدیم، دیگر خدا روزی ما را نمیدهد. چرا یک بچّه؟ آخر من اگر چهار تا بچّه داشته باشم، نانشان را از کجا بیاورم، یعنی میگوید اگر خدا، خداست، میتواند یک نفر همسر و یک نفر بچّه را میتواند اما اگر چند تا بچّه شدیم، این سوءظنّ به خداست. خدا من را رها کرده، خدا من را نعوذ بالله فراموش کرده، دعای ما مستجاب نمیشود، آخر دعا. یک کسی خدمت امام آمد، گفت: من هر چه، قرآن گفته، این قرآن است دیگر، قرآن فرمود: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم» (غافر/ 60)، دعا کنید مستجاب میکنم، ما که هر چه دعا میکنیم، مستجاب نمیشود! امام فرمود: چه جوری دعا میکنی؟ گفت: من این جوری دعا میکنم. امام فرمود: نه خب دعا آثار، مثل اینکه شما به من میگویی آقای قرائتی من هر چه شمارهی تلفن خانهی شما را میگیرم، شما برنمیداری. میگویم: چه شمارهای میگیری؟ میگویم این شمارهی خانهی ما نیست. تلفن خدا شماره دارد، شمارهی خاص، میگوید اگر خواستی دعایت مستجاب بشود، لقمهی حلال باید خورده باشی، اگر میخواهی پرواز بپرد، باید بنزین بزنی، شما گازوئیل تو هواپیما ریختی، بعد میگویی چرا هواپیما نمیپرد؟! خب گازوئیل تو شکمش است. لقمهی حلال باید باشد، یک؛ با بسم الله دعا کنیم، از خدا تجلیل کنیم، «یا عَلیُّ یا عَظیم، یا غَفُورُ، یا رَحیم»، دعا کنیم؛ بعد نعمتهای خدا را بشماریم، خدایا أنت الذی، أنت الذی، این را به من دادی، این را به من دادی، به دادهها نگاه کنیم؛ شکر کنیم؛ صلوات بفرستیم؛ عیبهای خودمان را بگوییم، أنا الذی، أنا الذی، اینجا خلاف کردم، اینجا خلاف کردم، اینجا خلاف کردم؛ بعد عذرخواهی کنیم که خدایا این خلافها را معذرت میخواهم، به هر حالا امام فرمود این رقمی باید دعا کنی.
2- خطر سوءظن به یک صنف از مردم
ما گاهی سوءظنّ به خدا داریم، گاهی سوءظنّ به یک صنفی داریم، آخوندها برای خودشان میگویند. گاهی یک کسی میگوید آقا من چون چند تا آخوند دیدم بد از آب درآمد، دیگر گوش به حرف آخوند نمیدهم! این حرف منطقی است؟! اگر چند تا ماشین تصادف کرد، تا آخر عمرت سوار ماشین نمیشوی؟ من سؤالم از شما این است، یک آدم خوب روی کرهی زمین هست، یا نه؟ یک نفر؟ حالا فرض کنید همهی مردم صددرصد بد شدند، نیستند، من حالا زدم به سیم آخر، اگر یک نفر خوب باشد که کافی است شما از هم او پیروی کنید. شما اگر خانمت گفت: «من مریض هستم، این نسخهی پزشک را برو از داروخانه بگیر.» رفتی دیدی چند تا داروخانه بسته بود، برمیگردی؟ خانمت میگوید: «آقا جان، یک داروخانه هم باز نبود؟!» یک داروخانه باز باشد، خانم قبول نمیکند، میگوید برو دارو بخر. یک نانوایی باز باشد، میگوید برو نان بگیر، چرا میگویی چهار تا نانوایی بسته بود، چهار تا هم بسته باشد، یکی که باز بود؟! ما نمیخواهیم زیر بار برویم، میگوییم او بد است، نمیگوییم من بد هستم.
به یک کسی گفتم: «خمست را میدهی؟» گفت: «خودم خمس خودم را میدهم گفتم: «چرا؟» گفت: «میخواهم بفهمم که کجا درست خرج میشود.» گفتم: «خب ایمانت، شما هیچ وقت گول نخوردی؟ اشتباه نکردی؟ همهی پولهایی که خرج کردی، بهجا خرج کردی؟» انگار تمام پولی که خرج میکند، بهجاست، فقط این پولی که میخواهد به این بدهد، شک دارد که این بهجا خرج می شود، یا بهجا خرج نمیشود. دقّت طوری نیست. برو باسوادترین، باتقواترین، پاکترین، سالمترین آدمها را پیدا کن، خمس و زکاتت را بده، اما این بد است که آدم به خودش خوشبین باشد، بگوید من هر جا خرج میکنم، دقیق خرج میکنم، اما پول را به او بدهم، معلوم نیست کجا خرج میکند. سوءظن خیلی بد است. سوءظنّ به خدا بد، سوءظنّ به مردم بد.
سوءظنّ به خودت خوب است، که آدم بگوید من قابل نیستم، زود خودش را مطرح نکند، از خودش تعریف نکند، هی خوبیهای خودش را نگوید، از خودراضی، بعضی افراد هستند از خودرضا هستند، یعنی کارهای خودش را خوب میداند، بهترین فکر، فکر من است، بهترین تصمیم، تصمیم من است، از خودش راضی است و به باقی مردم سوءظن دارد.
پس سه تا سوءظن داریم: سوءظنّ به خدا، بد؛ سوءظنّ به مردم، بد؛ سوءظنّ به خود، خوب. همین که ما در فارسی هم ما میگویم من که قابل نیستم، منتها این من که قابل نیستم، واقعی بگوید من که قابل نیستم، نه به زبانی بگوید من قابل نیستم.
3- آثار مثبت سوءظن به خود
امیرالمؤمنین در صفات متّقین در خطبهی همّام، (همّام با ه دو چشم، نه حمّامی که با ح جیمی است)، شخصی به نام همّام بود، به امیرالمؤمنین گفت: «من را نصیحت کن.» حضرت امیر یک سخنرانی کرد که آدم متّقی این است، این است، این است. طرف اصلاً سکته کرد. حضرت فرمود: «بله، اگر نصیحت از دل برخاست و به دل نشست، این اثر را دارد.» در آن خطبه میگوید که علامت باتقوا این است که خودش را خوب و برتر از دیگران نمیداند، به خودش سوءظن دارد.
به امام سجّاد گفتند: «آقا خیلی عبادت میکنی!» گفت: «من، عبادت من کجا، عبادت علی کجا؟!»
شما در مناجاتها ببینید امام چه میکند، خدایا من این کار را کردم، من این کار را کردم، هی دارد نقاط ضعفی را از خودش نقل میکند، همچینام، همچینام، همچینام، همچینام، در بعضی از مناجاتها داریم: خدایا همین چشمی را که باید خوب ببینم، بد دیدم، زبانی که باید خوب بگویم، بد گفتم، فکری که باید خوب فکر کنم، بد فکر کردم، عملی را که باید خوب انجام بدهم، بد انجام دادم، این یعنی انسان عیبهایش را بین خودش و خدا مطرح کند و عذرخواهی کند.
سؤال- چرا امامها اینقدر استغفار میکردند؟ مگر امامها چه کرده بودند؟ یک مَثَلی، خدا رحمت کند آقای پرورش اوّل انقلاب وکیل و وزیر بود، اوایل انقلاب، این مَثَل را من از ایشان یاد گرفتم. میگفت اگر کسی با یک چراغ قوّه وارد سالن شود، چیزی نمیبیند، مگر که در این سالن یک کامیونی، چیزی باشد، یک چیز بزرگی باشد، با چراغ قوّه میشود دید، اما یک چوب کبریت افتاده باشد، یک سنجاق افتاده باشد، با چراغ قوّه نمیشود دید، باید پروژکتور بیندازیم، همهی سالن روشن بشود، آن وقت شما ضعفها را ببینید، تَرَکها همان جا معلوم میشود. میگفت نور ایمان ما مثل چراغ قوّه کم هست و لذا تا میگوییم گناه، میگوید من گناهی نکردم، مگر کسی را کشتم؟! مگر از دیوار خانهی کسی بالا رفتم؟! یعنی گناه را کشتن و دزدی میدانیم، ممکن است انسان هزارها گناه بکند، توجّه ندارد که این گناه است. آدمهایی که نورشان کم است، یعنی ایمانشان ضعیف است، گناهان خودشان را نمیبینند، مثل چراغ قوّهای که نورش کم است، آدم سنجاق را نمیبیند، اما آنهایی که نورشان زیاد است، کارهایی را هم که گناه نیست، گناه میبینند.
یک مثال بزنم. پا دراز کردن که گناه نیست، آدم پایش درد میکند، پایش را دراز میکند، اما در عین حال در یک جلسهای که چند نفر نشستند، شما میخواهی پایت را دراز کنی، میگویی: «آقایان ببخشید، معذرت میخواهم، پایم درد میکند.». آقا سرفه کردن گناه است؟ نه، ولی بنده پشت دوربین تلویزیون اگر سرفه کنم، اِهه اِهه اِهه، فوری میگویم: «معذرت میخواهم.» از چه کسی معذرت میخواهی؟ مگر گناه کردی؟ نه، سرفه گناه نیست، اما چون برای شما احترام قائل هستم، شما را یک شخصیتی میدانم که پهلوی شما سرفهای هم که گناه نیست، گناه میبینم، پا دراز کردنی هم که گناه نیست، احساس میکنم گناه است، عذرخواهی میکنم. اگر معرفت بالا رفت، شناخت بالا رفت، کارهایی هم که، بله. با کسی که مشورت میکنی، اگر خلاف سلیقهی تو بود، به او سوءظن نبر.
حسنظن عامل آرامش است، سوءظن عامل وحشت است. کسی سوءظن داشته باشد، به هر کس نگاه میکند، نگاه میکند انگار دزد است، انگار خائن است، زندگی خودش از نظر روحی و روانی به هم میخورد. یعنی هم اثر فردی دارد، هم اثر اجتماعی دارد.
4- ملاک و معیار جمعبندی نظرات مشورتی
حالا در مشورت هر چه گفت، گوش بدهیم؟ نه، معنای مشورت این نیست که گوش بدهی، شما مشورت کن، نظراتشان را دریاب، منتها خودت جمعبندی کن، به هر نتیجهای رسیدی، رسیدی، معنای مشورت این نیست که هر چه مردم گفتند، هر چه مشاور گفت، گوش بدهی. پس چه چیزی را گوش بدهیم؟ قرآن میگوید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» (فصّلت/ 33)، ببین کدامشان حرفشان به خدا نزدیکتر است، کدام رضای خدا در آن هست. یکی میگوید خوشحجاب، یکی میگوید بدحجاب، دو نفر، دو تا دختر خاله هستند، دختر عمو هستند، همسایه هستند، همشاگردی هستند، دانشجو هستند، یکی میگوید این لباس، یکی میگوید آن لباس، شما باید یکی را انتخاب کنی، ببین رضای خدا کدام است، «دَعا إِلَى اللَّهِ»، کدامها دعوت به خدا میکنند. «مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» (فصّلت/ 33)، این آیه که میخوانم، قرآن است، یعنی در حرفها ببیند کدام حرف به خدا، به رضای خدا نزدیکتر است، این یکی.
دوّم کدام حرفها بابصیرت است، کدام بحثها عمق داخلش است، کدام بحثها آینده داخلش هست.
قرآن میگوید بعضیها مشورت میکنند ولی دنبال آسانها میگردند، قرآن انتقاد میکند، میگوید بعضیها وقتی میگوییم برویم سفر، اگر سفر نزدیک باشد، «سَفَراً قاصِداً»، «لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ» (توبه/ 42)، اگر راه نزدیک باشد، میآید، اما اگر راه دور باشد، نمیآید، مثلاً اگر جنازهای از پشت خانهاش رد شد، میآید یک چند قدم هم تشییع جنازه میکند، اما اگر گفتند برویم فلان جا تشییع جنازه، میگوید دور است، من نمیآیم. مشورت بکن، ولی منتظر نباش طبق سلیقهی شما باشد، مشورت بکن، ولی لازم نیست حرف همه را گوش بدهی، حرف همه را ببین، انتخاب کن.
5- چه بسیار خیرات، در انجام کارهای سخت و دشوار
خیلی چیزها را ما ناراحت هستیم، قرآن یک آیه دارد، میگوید: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» (بقره/ 216)، تو ناراحت هستی، ولی خیر در آن هست. معنای مشورت هم این نیست که کدامها راحتتری، آقا بچّه آوردن بهتر است، یا بچّه نیاوردن؟ زن بگوید که چون بچّه آوردن درد زایمان دارد، نه، بچّه نیاوریم بهتر است. درد زایمان یک دردی موقّت است، یک شب، دو شب، چند ساعتی است، اما مادر شدن یک صفت و یک کمال برای انسان است، بله، یک وقت خدا بچّه نمیدهد، خب آن دیگر خدا. خدا در قرآن دارد، میگوید: «به هر کس بخواهیم دختر میدهم، به هر کس بخواهیم پسر میدهیم، به هر کس، به افرادی هم بچّه نمیدهیم.» (شوری/ 49 و 50) هستند افرادی که آدمهای خیلی خوبی هم هستند، ولی بچّهدار نمیشوند. آنجا که ارادهی خداست، ما تسلیم هستیم، اما آنجایی که ارادهی ما هست، مادر بودن ارزش است، درد زایمان هم سخت است، در انتخاب نباید بگوییم چون آن آسان است، پس مادر نشویم بهتر است، هر آسانی خوب نیست.
روایت داریم به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی چند تا کار را پیشنهاد میکردند، میفرمود: «کدامها سختتر است، هر کدام سخت است، آن را به من بدهید.» در جنگ خندق وقتی داشتند مسلمانها دور مدینه خندق میکندند، به سنگ سفت که میرسیدند، میگفتند: «یا رسول الله این سنگ سفت است، ما نمیتوانیم.» در سختیها پیغمبر میآمد. فرق بین شاه و امام خمینی هزارها فرق است، یک فرقش این است که شاه خطر را که دید، در رفت و امام در خطر وارد ایران شد، رفاهطلبی کمال نیست.
وظیفهی ما چه هست؟ توقّع هم نداشته باشیم مردم از ما مشورت کنند، مردم اگر مشورت کردند، خیلی خوب است، اما اگر مشورت نکردند که، چون بعضیها هم منحرف شدند، به خاطر اینکه توقّع داشتند، طلحه و زبیر پهلوی حضرت علی آمدند، گفتند: «ما با تو بیعت میکنیم، به شرط اینکه همهی کارهای مملکت را با ما مشورت کنی، شرط بیعت ما این است که ما مشاور تو باشیم.» حضرت امیر فرمود: «من هر کاری که پیش آمد، نگاه میکنم، اگر در قرآن آیه داشتیم، با هیچ کس مشورت نمیکنم، خدا گفته گوش میدهم، اگر سنّت پیغمبر بود، با هیچ کس مشورت نمیکنم، اما اگر یک پیشآمدی شد که آیه و حدیثش در قرآن و حدیث نیامده، با همه مشورت میکنم، چرا با شما دو نفر؟ چرا طلحه و زبیر؟» گفتند: «آخر ما جزء دانه درشتهای اصحاب پیغمبر هستیم.» (شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج7، ص 40 و 41)
بله، بعضیها میگوییم چون دانه درشتیم، پس باید با ما مشورت کنند، ایشان چرا به من نگفت؟ چرا با ما مشورت نکرد؟ توقّع مشورت نباید داشته باشیم. این چند جملهای راجع به مشورت، برویم سراغ حقهای دیگر.
6- نصیحت، متناسب با شرایط نصیحتخواه
نصیحت خواه. حق مُستَنصِح. حق را داریم عرض میکنیم، امام سجّاد دارد حقوق را میگوید، بعضیها هستند به آدم میرسند، میگویند آقای قرائتی ما را یک نصیحت کن، یا پهلوی یک کسی میروند میگویند آقا یک نصیحت کن. این آقایی که میگوید نصیحت کن، یک حقوقی پیدا میکند.
اوّل، «وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَإِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَيْهِ النَّصِيحَةَ» (تحف العقول، ص 269)، وقتی میگوید نصیحت، نصیحتش کن، گوش بده به حرفش.
«عَلَى الْحَقِّ الَّذِي تَرَى لَهُ» (تحف العقول، ص 269)، نگاه کن این حرف را که میزنی، اگر برایش خیر است، به او بگو، منتها مواظب باش که «يَحْمِلُ»، تحمّل داشته باشد، آخر بعضی حرفها سنگین است برای بعضیها، حالا یک نوجوانی هست، میخواهد نماز شب بخواند، میآید میگوید: «آقا، نماز شب چه جوری است؟» بگو: «نماز شب، مثل نماز صبح است، نماز صبح دو رکعت است، آن چهار تا دو رکعتی است، پنج تا دو رکعتی است، بدون قل هو الله هم میشود خواند، یک جوری بگو که حالا اوّل نماز شبش است، یا یک دعاهای طولانی برای این سنگین است.» میگوید اگر یک کسی گفت کمکم کن، مراعات حال آن طرف را بکن.
قنوت نماز را جوری بخوانید که مردم خسته نشوند. داریم که از جاهایی که نماز قبول نیست، یکی اینجاست که پیشنماز آنقدر طولش بدهد که مردم از نماز جماعت متنفّر بشوند، یا تو نماز، یا بعد از نماز، یا قبل از نماز، از این طولانی شدن بدشان بیاید، اگر کار خدای نکرده به اینجا رسید که اینطور شد، آن نماز قبول نیست. (الخصال، ج 1، ص 242) قبول نیست یعنی صحیح هست، قبول نیست، مثل چایی در آفتابه، چایی در آفتابه چایی هست، کسی نمیخورد، چایی را باید در فنجان و استکان ریخت. چند جا نماز قبول نیست، زن و شوهری که به هم نیش بزنند، نماز هیچ کدام قبول نیست؛ کسی که نیّت بد نسبت به مسلمانها داشته باشد، عبادتش قبول نیست (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 361)، یک جاهایی که نماز قبول نیست، پیشنماز نماز را آنقدر طول بدهد که مردم از اقتدا متنفّر بشوند.
وقتی میگوید نصیحتم کن، نگو مثلاً، نماز میخواهی یادش بدهی، این نماز را سبک یادش بده. پیغمبر ما فرمود: اوّلین کلمه، یک کلمهی آسان باشد، «لا إله إلا الله»، اوّلین کلمهای که یاد بچّه میدهید، این باشد. بعد هفت ماه و بیست روز صبر کنید، دوّمین کلمه «محمّدٌ رسول الله» باشد، یعنی یک حرف، یک حرف، قدم به قدم باشد.(من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 281)
«أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ» امام زین العابدین میفرماید کسی که از شما نصیحت میخواهد، مواظب باش:
1- « تُؤَدِّيَ إِلَيْهِ النَّصِيحَةَ» (تحف العقول، ص 269)، میگوید نصیحتم کن، نصیحتش کن.
2- «عَلَى الْحَقِّ الَّذِي تَرَى لَهُ أَنَّهُ يَحْمِلُ» (تحف العقول، ص 269)، یک حقّی را برایش بگو که ببینی که این میتواند تحمّل بکند، یعنی لقمهای نگیری که قدّ دهانش نباشد؛
3- «وَ تَخْرُجَ الْمَخْرَجَ الَّذِي يَلِينُ عَلَى مَسَامِعِهِ» (تحف العقول، ص 269)، یک چیزی بگو، یک سخنی بگو که به گوشش آشنا باشد، یعنی با یک بیانی بگو که او بپسندد، به یک مقداری بگو که او تحمّل داشته باشد؛
4- چیزی نگو که «بِمَا يُطِيقُهُ عَقْلُهُ» (تحف العقول، ص 269)، عقلش پس بزند. مثلاً میگوییم که، بعضی حدیثها هست، مثلاً میگوید: «اگر کسی فلان دعا را بخواند، ثواب صد هزار حج و صد هزار عمره و صد هزار جبهه و.» یک نفر نشسته میگوید: «اوه، اوه، اوه، اوه، این دعا را بخوانم، اینقدر ثواب دارد؟!» چرا این را میگویی؟ بگو ثوابهای زیادی دارد. نمیگویم حدیث دروغ است، ممکن است حدیث درست باشد، سندش هم درست باشد، اما در یک شرایطی خب، هر کسی یک قطره اشک برای امام حسین بریزد، همهی گناهانش بخشیده میشود. درست است، ولی مثل اینکه میگویم آقا با یک سوئیچ کوچک من یک کامیون را راه میاندازم، به شرطی که کامیون موتورش خراب نباشد، لاستیکش پنچر نباشد، اگر یک ماشین سالم بود، با یک سوئیچ راه میافتد، اگر شهر بنزینی بود، با یک کبریت آتش میگیرد، اما شهری که خیس است، هر چه هم کبریت روشن کنی، خاموش میشود.
هیچ چیزی را سبک نشمارید، حدیث داریم هیچ عبادتی را کم نگیرید، شاید همان عبادت نجاتت داد، حدیث داریم هیچ گناهی را کم نگیرید، شاید همان گناه پنچرت کرد. گاهی وقتها یک پشه ریز میآید یک نفر مثل رستم را میاندازد، یک ویروسی که با چشم هم دیده نمیشود، پهلوانها را میاندازد، گناه را کم نشمارید، همین گناه ممکن است سبب سقوط بشود، عبادت را کم نشمارید، ممکن است همین عبادت باعث نجات تو بشود.
7- پذیرش مسئولیت اجتماعی و خانوادگی در دعوت به نیکیها
نصیحت کننده را دوست داشته باشیم، بگوییم خدا خیرت بدهد. به شما مربوط نیست! عیسی به دین خود، موسی به دین خود! نه، اینطور نیست. اگر انسان درخت بود، میشد به تو چه؟! این درخت سبز است، این درخت خشک، انسان درخت نیست که بگوییم یکی خشک شد، یک سبز شد، به ما ربطی ندارد، اینها زندگیشان به هم مربوط است، در کشتی که نشستی، اگر یک وسیله باز کردی، کشتی را خواستی سوراخ کنی، نمیگوید آقا صندلی خودم است، مگر این صندلی مال من نیست، من میخواهم این صندلی خودم را سوراخ کنم؟! صندلی خودت را سوراخ میکنی، ولی آب که آمد، همه با هم غرق میشوند. شما حق نداری بگویی این سیگار خودم است، اتاق خودم است، سیگار خودت است، اتاق خودت است، ولی وقتی اتاق پر از دود سیگار شد، دودش در حلق زن و بچّه هم میرود، انسان، دنیا دار سرایت است، یعنی خوبیها به هم سرایت میکند، بدیها به هم سرایت میکند. این کلمهی عیسی به دین خود، موسی به دین خود، شعار غلطی است، من و او را در یک قبر نمیگذارند، قبرهایمان جداست، قبرهایمان جداست ولی شریک در گناه هستیم. اگر یک مادری روبهروی بچّه به شوهرش جسارت کرد، فحش داد، حرف بد زد، این بچّه هم نشسته، دید مادر به، یا خانم روبهروی بچّه حرف زشت به شوهرش زد، خب یاد میگیرد، این فردا، در آینده که ازدواج کند، حرف زشت بزند، معلّمش مادر است، چون مادر حرف زشت زد که بچّه یاد گرفت، پدر حرف زشت زد که بچّه یاد گرفت، نباید گفت که من حرف زشت زدم، ضامنش خود من هستم. این حرف زشت در تاریخش اثر میگذارد. قرآن یک آیه دارد، میگوید اینها «لا تُحِبُّونَ النَّاصِحينَ»(أعراف/ 79)، ناصحین را دوست ندارند، یک کسی به شما امر به معروف میکند، بگو متشکّرم.
با هر عقلی یک جور باید صحبت کرد. بعضی حدیثها را، اصلاً حدیث مثل شکر هست، قرآن هم همینطور است، حدیث و قرآن مثل شکر است، هر شکری را هر کس نمیتواند در حلق هر کسی بریزد، این شکر اگر خواست تو حلق برود، باید با آب لیمو و شربت و آب و اینها قاطی بشود، شربت بشود و الّا حلق بچّه را باز کن، بگو شربت هست، بریزی تو حلقش، خب این ممکن است خفه شود.
امیدوارم که خدا به ما یاد بدهد، خدا قسمت کند انشاءالله برویم کاظمین زیارت امام جواد، یک دعا دارد، دعایش این است، میگوید خدایا یادم بده وظیفهام چه هست، توفیق بده عمل کنم، یادم بده وظیفهام چه چیزی نیست، توفیق بده دوری کنم، مرا در تشخیص حق و باطل سردرگم نکن که هر روزی دنبال یک موجی و یک آشوبی و یک فتنهای و یک موجی و یک تبلیغاتی بروم. آقا در سایتها آمده! سایت یعنی دیوار کوچه، به دیوار کوچه میشود نوشت: زنده باد قرائتی، میشود نوشت مرده باد قرائتی. هر کسی یک خورده یک ذغال داشته باشد و یک نردبان دو پلّهای، میتواند زنده باد، مرده باد بنویسد، اگر یک چیزی در سایتها آمد، معنایش این نیست که حق است، سایتها مگر نمیتوانند دروغ بنویسند، سایت یعنی دیوار کوچه، دیوار کوچه را هم میشود دروغ نوشت، هم میشود راست نوشت. موج زدگی خیلی بد است.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»