عاقبت بها دادن زیادی به فرزندان و پرتوقعی آن ها
جمعه 11 آذر 1401 5:39 PM
تربیت فرزندان یکی از اولویت های مهم والدین است، امروزه بسیاری از پدر و مادرها تمایل دارند که فرزندانشان شاداب، باهوش و دارای اعتماد به نفس باشند. اما برخی از پدر و مادرها با توجه بیش از اندازه و برآورده کردن خواسته های زیاد فرزندان برای فرزند محدودیت تعیین نمی کنند و آنها با توقعات بسیاری رشد می کنند. برای پیشگیری از خودشیفتگی فرزندان نباید به آنها زیاد بها داد، چرا که در آینده با مشکلات بسیاری مواجه می شوند. در این بخش فواید و مضرات محبت و توجه بیش از اندازه به فرزندان را بررسی می کنیم.
بدون شک یکی از وظایف والدین در برابر فرزندان اعمال محبت و حمایت از آنها است. اما این محبت ها و حمایت ها نباید به صورت افراطی و نا به جا باشد. به طور مثال فرزندان از همان دوران خردسالی به مرور باید انجام کارهای شخصی را بیاموزند و مسئولیت کارهای خود را بر عهده بگیرند.
والدینی که تمام زندگی خود را وقف فرزند می کنند و نگران تمام مسائلی هستند که روی فرزندشان تاثیر می گذارد، با بزرگتر شدن فرزند متوجه افراط در رفتار خود می شوند زیرا فرزند رفتار بی ادبانه و قدرت طلب از خود بروز می دهد.
این والدین با در اختار گذاشتن حداکثر توانایی خود از فرزندان خود انتظار حداقلی دارند. این طرز رفتار و تلاش های زیاد برای حفاظت از آنها در برابر ناسازگاریها موجب محروم شدن آنها از یادگیری مهارت های مقابله با مشکلات می شود. نداشتن حد و حدود باعث ایجاد اختلال در شکل گیری شخصیت فرزند می شود.
همچنین برخی از والدین توانایی رد کردن درخواست های غیر طبیعی کودکان را ندارند زیرا احساس می کنند که کودک از آنها می رنجد. گاه والدین به دلیل محبت زیاد و از سر دلسوزی موجب بی مسئولیت شدن فرزندان می شوند. به طور مثال به دلیل سرد بودن هوا و یا خستگی به جای فرزند به خرید می روند، در حالیکه این کار را قبلا فرزند انجام می داد و یا به بهانه درس خواندن فرزند با میوه و تنقلات از آنها پذیرایی می کنند. به طور واضح فرزندان با این محبت های بی جا پرتوقع می شوند و از دیگران انتظار دارند تا کارهای آنها را انجام دهند.
توجه بیش از اندازه این تصور را در ذهن کودک ایجاد می کند که تمام دنیا متعلق به اوست. این پدر و مادرها با توجه افراطی خود به فرزندانشان نوعی اعتیاد پیدا کرده اند و با چک کردن و توجه افراطی خود قدرت تصمیم گیری و استقلال فرزند را سلب می کنند. این فرزندان در آینده از رشد فکری و شخصیتی مناسبی برخوردار نمی شوند.
بسیاری از مردم تصور می کنند که محبت به فرزند هیچ محدودیتی نباید داشته باشد، البته که این تصور کاملا اشتباه است زیرا محبت کردن را در پذیرش بی قید و شرط خواسته ها، قرر ندادن حد و مرز برای کودک و برآورده کردن خواسته های افراطی می دانند. برخی از والدین با دادن پاسخ نادرست به خواسته ها و توجه طلبی کودک موجب متوقع شدن و لوس بودن او می شوند. در واقع این پدر و مادرها با روشهای مختلف سعی در ابراز محبت واقعی خود می کنند، در حالیکه محبت واقعی ارتباطی به این کارها ندارد. خرید هدیه، گردش و تفریح،تهیه غذای دلخواه فرزند و موارد بسیار دیگر اگر در حد اعتدال باشند محبت شما را به کودک نشان می دهد.
می توان گفت عدم اطلاع و نداشتن مهارت در تربیت فرزند موجب بروز این مشکلات می شود. برخی از خانواده ها توانایی اجرای قانون را ندارند و یا در اعمال قوانین برای کودکان ضعیف عمل می کنند. متاسفانه عدم رعایت تعادل منجر به سخت گیری بیش از حد پدر و مادر و یا عدم مسئولیت پذیری فرزندان می شود.
در یک خانواده سنتی یا مرد سالار، اغلب والدین با کوچکترین اشتباه، فرزند را تنبیه یا سرزنش می کنند، در این خانواده ها نمی توان ابراز عقیده و یا بررسی مسایل کرد. فرزندانی که در این خانواده ها تربیت می شوند به تلافی سخت گیری دوران کودکی خود در آینده به فرزندانشان سخت می گیرند.
از سوی دیگر برخی از پدر و مادرها به دلیل علاقه زیاد توجه افراط گونه نسبت به فرزندان نشان می دهند. در حقیقت این والدین تصور می کنند که یک پدر و مادر خوب کسی است که تمام نیازهای فرزند را برآورده سازد. این روش نیز همانند سیستم تربیتی روش قبل آسیب های زیادی را به دنبال دارد. یکی از بدترین آسیب های توجه و محبت های افراطی، از بین بردن احساس مسئولیت در فرزند است.
1. خوب باشیم؛ طوری که فرزندمان کس دیگری را به پدر و مادر خود ترجیح ندهد.
2. روزی دو ساعت برای فرزندمان وقت بگذاریم.
3. مانع محبت های اضافی شویم.
4. همه چیز را در قالب قانون ببریم.
آموزش و رعایت قانون در خانواده تاثیر زیادی در زندگی فردی و اجتماعی دارد و می توان پرورش حس مسئولیت پذیری در زندگی، وظیفه شناسی، جلوگیری از تنبلی، افزایش اعتماد به نفس و.. را از مزایای رعایت قانون در خانواده دانست.
وجود قانون در خانواده به معنای استفاده افراد از یک الگوی مشترک است. رعایت قانون باید در ذهن فرزندان به صورت مثبت نهادینه شود. والدین می توانند با روشهای مناسب، ذهنیتی شیرین از قوانین در کودکان ایجاد کنند؛ به طور مثال با بازی و یا ترفندهای مختلف، خاطره ای زیبا از مسواک زدن ایجاد کنند تا کودک با رغبت بیشتری این کار را انجام دهد. البته در رعایت قوانین باید قاطعانه عمل کرد. مهربانی همراه با قاطعیت، الگوی اساسی در تربیت فرزند است.
یکی از اصول ضروری دیگر آموزش تلاش برای کسب خواسته ها و نیازها است. این ویژگی به مانع از انتظارات بی جای فرزندان می شود و به آنها می آموزد که هیچ چیزی را نمی تواند بدون تلاش بدست آورد.
والدینی که تمام خواسته های فرزندان را بی چون و چرا برآورده می کنند باعث می شوند آنها در بزرگسالی پرتوقع شوند.
تا زمانی که فرزندتان برای انجام کاری از شما کمک نخواهد به اجازه دهید تا به صورت مستقل کار خود را انجام دهد چرا که اگر کودک حس کند در انجام عملی ناتوان است حتما از پدر یا مادر خود درخواست کمک خواهد کرد.
اگر شما از آن دسته والدینی هستید که به طور مدام به فرزند خود می گوید تا اتاقش را مرتب کرده و یا تکالیفش را انجام دهد، انگیزه و رغبت کودک برای انجام این کارها از بین می رود و همیشه منتظر یادآوری شما برای انجام کارها می ماند. این رفتار والدین علاوه بر آسیب زدن به روحیه فرزند موجب عدم مسئولیت پذیری کودک خواهد شد.
یادگیری قوانین باید از دوسالگی فرزند آغاز شود مثلا خوابیدن، بیدار شدن، غذا خوردن و ... نمونه های ساده ای از قوانین است که آموزش آن به کودکان ضروری می باشد. کودک باید بیاموزد که برای هر خواسته خود باید امتیاز لازم را کسب کند. به طور مثال برای هر رفتار مثبت، یک امتیاز.
در حقیقت می توان روی کاغذ لیستی از خواسته های کودک و امتیازات لازم برای برآورده ساختن آنها را بنویسید. به طور مثال برای رفتن به پارک 10 امتیاز لازم است. در سنین پائین که کودک با اعداد آشنایی ندارد بهتر است از ستاره استفاده کنید.
برای توضیح دادن قوانین باید به صورت چشم در چشم با او صحبت کنید.
قوانین را قبل از خروج از منزل با یکدیگر مرور کنید.
در صورت عدم رعایت قوانین، تنبه مناسب و معقولی در نظر بگیرید. مثلا محروم شدن از بازی یا تماشا نکردن کارتون مورد علاقه.