حق گرایی
سه شنبه 8 آذر 1401 7:38 AM
مجله معارف اسلامی پاییز سال 1388 شماره 77
راه و رسم زندگی (15); حق گرایی
نویسنده : محمد سبحانی نیا
یکی از مسائلی که همواره در زندگی انسان مطرح بوده، حق و حقیقت است. همه گروه ها و افراد به منظور دفاع از ادعاها و عملکردهایشان به مفهوم حق و عدل متوسل می شوند. این مقوله ارزش مند بر همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان، سایه افکنده است. هر کس خود را بر حق می داند و برای موجّه جلوه دادن خود، موضع خویش را حق و موضع طرف مقابل را باطل معرفی می کند. حتی شرورترین افراد نیز، در ناشایست ترین اعمال، خود را صاحب حق می دانند، زیرا بر این باورند که انسان به حکم فطرت، حق گرا و باطل ستیز است. پس ناگزیر لازم است در حد توان، از حیث نظری، تصویری روشن و شفاف از حق و باطل در ذهن داشته باشیم تا در ارزیابی کار خود و دیگران، دچار اشتباه نشویم. ضرورت دارد حق و ویژگی های آن را باز شناسیم تا سره را از ناسره جدا کنیم.
فراموش نکنیم که با حق بودن و حقیقت را باور داشتن و با آن زندگی کردن، ما را در راه، نگاه می دارد و یک چرخش باطل در این مدار، ما را با نیروی گریز از حق، به فرسنگ ها دورتر از مسیر، پرتاب می کند. به سخن حقِ امام علی(ع) بیندیشیم که فرمود: در همراهی حق، خوش بختی به وجود می آید.(1) به منظور آشنایی بیش تر شما عزیزان، این شماره از مجله را به بررسی این موضوع مهم، اختصاص داده ایم.
برای حق، معانی مختلفی ذکر شده است. راغب اصفهانی می گوید: اصل حق به معنای مطابقت و موافقت است.(2) می گوید: حق یعنی ضد باطل، صدق، وجود ثابت.(3)
صاحب قاموس قرآن می گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومی، مضمحل می شود و بشر در عین ابتلا به باطل، به ضرر و ناحق بودن آن حکم می کند.(4)
از مجموع سخنان فرهنگ نویسان برمی آید: هر چیزی که به گونه ای با واقعیت توأم باشد حق است.(5) از کلام امیرمؤمنان حضرت علی(ع) که فرمود: دایره حق در توصیف و بیان از هر چیزی وسیع تر است ولی به هنگام عمل از روی انصاف، مجال آن از همه چیز تنگ تر و کم وسعت تر است؛(6) استفاده می شود که اصل حق وقتی معنا می یابد که از روی انصاف و عمل به آن نگاه کنیم.
استاد مطهری برای حق دو معنا ذکر کرده است:
1 - حق به معنای واقعیت داشتن و باطل به معنای واقعیت نداشتن؛
2 - حق به معنای تصدیق ذهنی است؛ یعنی قضیه و جمله ای ذهنی یا تصویری ذهنی که مطابق با واقع و نفس الامر است.(7)
در اندیشه دینی، برپایی حق در میان مردمان، اهمیت خاصی دارد تا جایی که لفظ حق با مشتقاتش 287 بار و لفظ باطل 35 بار در قرآن آمده است. خداوند در آیه ای به پیامبر گرامی خود می فرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله؛(8) قرآن را به حق بر تو فرستادیم تا میان مردم به آن چه خدا تو را بنمود، حکم کنی»؛ یعنی هدف از فرستادن کتاب آسمانی، اجرای حق و عدل در بین مردم است.
اگر حق و عدل از دین و دین داری گرفته شود روح و جان آن گرفته شده است. امیرمؤمنان علی(ع) هدف از تشکیل حکومت را در برپایی حق و عدل منحصر می داند که نتیجه اش اصلاح امور، فراهم شدن امنیت و آسایش برای ستم دیدگان و عملی شدن قوانین الهی است.(9)
آن حضرت دلیل پذیرش خلاف را برپایی حق می داند. از این رو به ابن عباس می فرماید: به خدا سوگند، این کفش نزد من محبوب تر است از حکومت بر شما مگر آن که به وسیله آن حقی را برپا کنم یا باطلی را دفع نمایم.(10)
در اهمیت حق جویی همین بس که سالار شهیدان، برای تحقق آن با شعار «الا ترون أنّ الحق لا یعمل به و انّ الباطل لا یتناهی عنه»(11) پا به میدان کارزار نهاد و جانش را در این راه فدا نمود.
حقیقت جویی، یک میل فطری است که در درون همه انسان ها ریشه دارد. از این رو در قرآن کریم در موارد بسیاری بر حق و حقیقت تکیه می کند که نشان می دهد وجود این گرایش را در انسان پذیرفته است. نظیر آیه: «الحقّ من ربّک فلا تکوننّ من الممترین؛(12) [تو که به دنبال حق می گردی ] حق از پروردگار توست، پس نباید از شک کنندگان باشی.»
از این آیه و نظایر آن برمی آید که وجود چنین گرایشی در انسان، مفروض گرفته شده که با تعیین مصداق حق، آن را جهت می دهد. البته این امر خطیر مانند امور دیگر نیازمند شکوفایی است. گرایش انسان به حق و حقیقت به معنای عمل او به حقیقت نیست.
یکی از راه های شناخت حقایق، شناخت ویژگی ها و خواص آن هاست. پس بررسی ویژگی های حق و باطل ما را در شناخت واقعی حق و باطل یاری می کند. قرآن مجید در قالب مثالی زیبا نشانه ها و معیارهای حق و باطل را بیان نموده است: «انزل من السماء ماءً فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال؛(13) خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آن ها سیلابی جاری ساخت. سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آن چه برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی آتش روی آن روشن می کنند نیز کف هایی مانند آن به وجود می آید. خداوند حق و باطل را چنین مثل می زند، اما کف ها به بیرون پرتاب می شوند ولی آن چه به مردم سود می رساند در زمین می ماند؛ خداوند این چنین مثل می زند.
ویژگی های حق و باطل که از آیه مذکور استفاده می شود عبارت اند از:
1 - حق، پایدار و باطل در معرض نابودی است: خداوند در این آیه، حق را بسان آب و فلز مصفّایی می داند که در مسیر خود روی زمین باقی می ماند ولی باطل بسان کف های روی آب و یا روی فلزات ذوب شده است، که رفتنی و خاموش شدنی است.
هر چند ممکن است چهره حقیقت، گاهی با نقاب باطل پوشیده شود اما سرانجام نقاب باطل کنار رفته، سیمای حق با درخشندگی خاصی خودنمایی می کند: «قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً؛(14) بگو حق آمد و باطل نابود گردید و تحقیقاً باطل از میان رفتنی است». همان طوری که کف های روی سیل یا فلزات ذوب شده مدتی چهره آب و فلز را می پوشانند اما دیری نمی پاید که سیمای شفاف آب، آشکار می گردد. به دلیل همین اصل است که گفته شده است: «للحق دولة و للباطل جولة؛ حق، ثابت و پایدار است و برای باطل جز خودنمایی چیزی نیست.»
چه بسا با مشاهده حق کشی ها در عالم و شیوع انحراف از حق و مظلومیت حامیان حق در این اصل که حق ثابت و باطل نابود شدنی است، با نظر تردید نگریسته شود و این توهم پیش آید که مفاهیم آرمانی بشری مانند حق و عدالت و نیکی، در برابر امیال باطل گرایی بشری فروغ خود را از دست داده است. این در حالی است که قرآن مجید با قاطعیت، از افول باطل و بقای فروغ حق سخن گفته و فرموده است: «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق؛(15) ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن را هلاک سازد و باطل محو و نابود گردد.»
کلمه «نقذف» به معنای پرتاب کردن از راه دور است که با شتاب و سرعت همراه می باشد و این تعبیر، نشان دهنده قدرت پیروزی حق بر باطل است. کلمه «علی» نیز که در موارد «علوّ» به کار می رود مؤید معنای مذکور است.
آمدن نقذف و یدمغ به صورت فعل مضارع، دلیل بر استمرار پیروزی حق و باطل است. آری، باطل گرچه جولانی دارد ولی دوام و بقایی ندارد و سرانجام این حق است که پیروز می شود. به حسب ظاهر امام حسین(ع) و لشکر باوفایش در مصاف با اهل باطل در روز عاشورا شکست خوردند اما در واقع پیروز میدان، حسین(ع) است که نامش جاودانه شد و بر تارک تاریخ درخشید. از این رو پس از حادثه کربلا وقتی به امام سجاد(ع) گفتند: چه کسی پیروز شد؟ حضرت فرمود: اگر می خواهی بدانی چه کسی پیروز شد، هنگام نماز، اذان و اقامه بگو؛(16) یعنی هدف از قیام حق طلبانه امام حسین(ع) حفظ اسلام بود که محقق شد و همه جا صدای توحید به گوش می رسد.
2 - باطل، خاصیت و فایده ای ندارد ولی حق، سرچشمه برکات است. از کف های روی آب، گلی نمی روید و درختی سرسبز نمی گردد ولی آب منشأ حیات و رشد و نمو جان داران و گیاهان است.
3 - باطل، ظاهری فریبنده و توخالی دارد و در عین حال مانند کف های روی آب، خودخواه و بلند پرواز است ولی حق از هر نوع فریبندگی به دور است. قرآن مجید با به کار بردن لفظ «زبد» که به معنای کف و لفظ «رابیاً» که به معنای بالا رونده است، به این حقیقت پرداخته است.
4 - باطل در خودنمایی و پایداری موقّت، مدیون حق است. همواره باطل با لباس حق و ماسک حقیقت پا به میدان می نهد و از این طریق خود را به جای حق، معرفی می کند. کف های باطل از موقعیت آب استفاده می کنند و اگر آبی در کار نبود، کف را یارای خودنمایی نبود. به قول استاد مطهری(ره): نیرو اصالتاً مالِ حق است و باطل با نیروی حق حرکت می کند.(17)
امام علی(ع) می فرماید: اگر باطل با حق آمیخته نبود، حق بر حق خواهان پوشیده نمی گردید و اگر حق در میان باطل پنهان نمی بود، دشمنان هرگز نمی توانستند از آن بدگویی کنند ولی بخشی از حق و بخشی از باطل گرفته و به هم آمیخته شده و در این لحظه شیطان بر دوستانش مسلط گردیده است.(18) پس می توان گفت: حق همیشه متکی به خود است، اما باطل از آبروی حق بهره می جوید. لذا هر دروغی از راست، فروغ می گیرد و اگر سخنی راستی نبود، هرگز کسی دروغی را باور نمی کرد.
5 - باطل به شکل های گوناگون و چهره های مختلف، خودنمایی می کند. همان طور که کف، هم بر روی آب ها و هم بر روی فلزهای ذوب شده، آشکار می گردد. قرآن مجید فرمود: «و ممّا یوقدون علیه فی النار»؛ کف نه تنها بر روی آب ها، بلکه بر روی فلزات ذوب شده نیز ظاهر می گردد.
6 - باطل همواره از محیطهای آشفته و پر هرج و مرج استفاده کرده و خود را نشان می دهد؛ هم چنان که کف، زمانی خود را نشان می دهد که سیلاب از سراشیبی تند کوه ها با هیجان و شور به پایین بریزد اما وقتی آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید به خاموشی می گراید.
یکی از مشکلات بشر، تشخیص حق و باطل است هر چند خداوند راه حق را به خوبی شناسانده است.امام علی(ع) می فرماید: خداوند راه حق را برای شما آشکار ساخته و جاده های آن را روشن نگاه داشته است.(19) اما گاهی حق و باطل به گونه ای به هم آمیخته می شوند که راه شناخت روا از ناروا حتی برای افراد پاک دل، دشوار می گردد. تا جایی که در انتخاب خط مشی خود دچار حیرت می شوند و از تصمیم درست باز می مانند. دلیلش آن است که معیارهای حق و باطل بازشناسی نشده است و به جای این که معیار حقیقت را خود حقیقت قرار دهند و حق شناس و باطل شناس باشند، به اشخاص می نگرند. در حقیقت شخصیت زدگی آنان را از گرایش به حق بازداشته است.
بی دلیل نیست که در تاریخ می خوانیم: بعضی از اصحاب امام علی(ع) مانند حارث بن حوط لیثی و حارث همدانی در جنگ جمل دچار تردید می شوند و این سؤال را مطرح می کنند: آیا ممکن است طلحه و زبیر بر باطل باشند؟ حضرت علی(ع) در پاسخ آنان جمله ای می فرماید که به قول دکتر طه حسین، دانشمند و نویسنده مصری، سخنی محکم تر و بالاتر از این نمی شود. بعد از آن که وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است؛(20) آن جمله چنین است: «انّک لملبوس علیک ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله؛(21) حقیقت بر تو اشتباه شده است، حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت، باید حق را بشناسی تا اهل حق شناخته شوند و باطل را بشناسی تا اهل باطل را بشناسی». استاد مطهری می گوید: «یعنی این صحیح نیست که اول شخصیت هایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی، فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن مخالف... شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی است نه به افراد.(22)
بر این مبنا، باید حق و باطل را شناخت تا بتوان اهل آن را نیز شناخت. قرآن و روایات، اموری را حق دانسته اند:
امام علی(ع) می فرماید: کتاب خداوند در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی خسته نمی شود.(25)
بزرگ ترین نماد حق، امیرالمؤمنین(ع) است. هر که در فکر و عمل، با آن حضرت، هم آهنگ و هم گام باشد، به حق نزدیک است و هر چه از ایشان فاصله بگیرد از حق دور شده است.
اصلاً حق با علی معنا پیدا می کند و علی با حق تجلی یافته و یکی گشته است. پیامبر اسلام(ص) همواره به این موضوع اشاره می کرد که «علی مع الحق و الحق مع علی؛(30) حق با علی و علی با حق است». این حدیث را شیعه و سنّی نقل کرده اند.
البته نباید فراموش کرد که منظور از علی(ع) تنها یک نفر نیست بلکه حضرت علی(ع) سرسلسله امامت و ولایت و تداوم دهنده رسالت در میان مردم است.
با توجه به معیارهای یاد شده، در صورت آلوده نبودن با گرد و غبارهای غرض ورزی و خودخواهی و رعایت انصاف، با کمک گرفتن از عواملی می توان راه های حق و باطل را در عرصه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی از یک دیگر جدا کرد:
1 - حواس طبیعی و وسایل آزمایش: امور مزبور گرچه به طور نسبی هم بوده باشد، می توانند ما را به آن دو آشنا سازند.
2 - اندیشه و تعقل: امام علی(ع) می فرماید: عقل تو را کفایت می کند که راه گمراهی (باطل) را از هدایت (حق) نشانت دهد.(31) کسی که به کمک عقل و خرد خود، ضرر یک ماده زهراگین را دریافت، در حقیقت راهی برای تشخیص نادرستی خوردن آن پیدا کرده است. و هنگامی که خواص و لوازم مفید یک واقعیت را به وسیله حس و اندیشه شناخت، راه صحیحی برای رسیدن به حق را به دست آورده است.
3 - وجدان: یکی از ابزارهای شناخت و تشخیص آدمی، وجدان اوست. قرآن مجید به وجدان و نفس لوّامه در کنار روز قیامت پرداخته(32) تا نشان دهد خداوند در نفس انسان نیز همان میزانی را که در قیامت دارد، خلق کرده است. استاد مطهری می گوید: [قرآن ] می خواهد بگوید ما یک چنین هادی ملامت گری به بشر داده ایم که دقیقاً حقیقت را رسیدگی می کند، حقیقت را می فهمد.»(33)
4 - بصیرت: یکی از ابزارهای مهم شناخت حق و باطل، بصیرت و روشن بینی است که در سایه تقوا و خداترسی به دست می آید. قرآن مجید می فرماید: اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند برای شما فرقان (وسیله سنجش حق از باطل) قرار می دهد؛(34) یعنی در پرتو تقوا به روشن بینی می رسید که به راحتی حق را از باطل تشخیص می دهید. در آیه ای دیگر می فرماید: «و اتقوا الله و یعلمکم الله؛(35) با تقوا باشید تا خداوند علوم را بر شما افاضه کند.»
چه بسا افراد بی سوادی پیدا می شوند که باطل را در هر لباس و قیافه ای که باشد بسیار زود شناسایی می کنند و چه بسا دانشمندانی که از تشخیص صحیح، ناتوان اند. دلیلش آن است که یکی فرقان دارد و دیگری ندارد. از آیات و روایات استفاده می شود که اساس و عمده، بینایی چشم باطن و شنوایی گوش باطن است. و بعثت انبیا نیز در این راستا بوده است.
خوارج نهروان، افرادی پارسا و ظاهر الصلاح و مقدس بودند اما بصیرت و روشن بینی نداشتند، از این رو در تشخیص حق و باطل دچار اشتباه شدند و در برابر امام خود ایستادند.
بصیرت، فقط با فراگیری دروس رایج حوزوی یا دانشگاهی به دست نمی آید بلکه همراه با آن، ایمان و تقوا و خداترسی لازم است. بر این اساس امام علی(ع) می فرماید: «لا یحمل هذا العلم الا بالبصر و الصبر؛ این پرچم مبارزه را جز افراد با بصیرت و شکیبا و عالم به جایگاه حق، به دوش نمی کشند.(36)
5 - حضور در صحنه: یکی از راه های مهم شناخت حق و باطل، برخورد مستقیم با حوادث و رخدادها و حضور در متن وقایع و ورود به مسائل است. در حاشیه بودن و دور شدن از قضایا، ما را به شناخت کاملی از رویدادها نمی رساند، زیرا در این حال ممکن است انسان تحت تأثیر شایعات یا تبلیغات قرار گیرد و از واقعیت فاصله بگیرد. بر این اساس امام علی(ع) می فرماید: منشأ کم بودن آگاهی، غیبت است، زیرا بر پیشانی حق، نشانه های خاصی نیست که به یاری آن ها، راست و دروغ شناخته شود.(37)
نگاه داشتن حق و منحرف نشدن از آن، به عوامل مختلفی بستگی دارد:
1 - شناخت حق: اولین قدم برای برپایی حق، شناخت حق است، زیرا بین حق و باطل، مرز ظریفی است. امام علی(ع) می فرماید: به این دلیل شبهه را شبهه می نامند که شبیه حق است.(38) بنابراین در ابتدا باید زمینه های ابهام حق و یا موانع شناخت آن را برطرف کرد. آن حضرت می فرماید: کسی بر عمل به حق استقامت نمی کند مگر آن که به ارزشش آگاه باشد.(39)
2 - تلاش و کوشش: برپایی حق، جز با جدیت و تلاش مستمر، امکان پذیر نیست. امام علی(ع) می فرماید: «لا یدرک الحق الا بالجدّ؛(40) جز با تلاش، حق درک نمی شود». با آسوده طلبی و تن پروری و راحت جویی، حقی ستانده نمی شود. حق گرایی در گرو تحصیل علم و تحمل سختی ها و جهاد علمی و عملی است.
3 - امیدواری: از آن جا که ممکن است اهل باطل زیاد باشند، کسی که خواهان اجرای حق و عدالت است، نباید به کمی افراد حق جو بنگرد بلکه با پیوستن به جبهه حق بر تعداد آن ها یک نفر می افزاید و هرگز ناامید نمی شود.
یأس، آفت حق پایی است. امام علی(ع) می فرماید: حق و باطل وجود دارند و برای هر یک پیروانی است. پس اگر باطل بسیار و پرتعداد شد، این عجیب نیست و از گذشته دور نیز چنین بوده است و اگر حق کم تعداد شد جای امیدواری است که زیاد گردد.(41)
4 - استقامت: برای دفاع از حق، استقامت لازم است، زیرا چه بسا حق گویی و حق خواهی، هزینه بردار است. تربیت شدگان مکتب حق، هر جا حق را ببینند، به یاری آن برمی خیزند و با جبهه باطل می ستیزند و سختی های آن را با جان و دل می پذیرند. امام علی(ع) می فرماید: خداوند رحمت کند کسی را که چون حقی را می بیند، به یاری آن برمی خیزد و هر گاه ستمی را مشاهده کرد، از آن جلوگیری می کند و همیشه یاور حق و اهل حق است تا آن حد که برای یاری حق به استقبال دشواری ها می شتابد.(42)
5 - عدالت محوری: اجرای حق با عدالت گره خورده است. امام علی(ع) می فرماید: عدالت، ترازوی سنجش خداست که آن را برای مردم در جهت اجرای حق، نصب کرده است.(43) تن دادن به قانون و اجرای حق برای خویشان و بیگانه به طور یک سان، حق مداری را در جامعه نهادینه می کند.
روش پیشوایان دین، این گونه بود. پیامبر اکرم(ص) در اجرای قانون، ملاحظه ای جز ملاحظه حق نمی کرد. نقل کرده اند که امّ سلمه همسر پیامبر(ص) کنیزی داشت که از اموال قبیله ای دزدی کرد. او را برای اجرای قانون نزد پیامبر(ص) آوردند. امّ سلمه شفاعت کرد، اما حضرت به وی فرمود: این حد از حدود خداست که ضایع نمی گردد.(44) امام حسین(ع) در توصیف امام علی(ع) فرمودند: همه نزد او در حق، مساوی بودند.(45)
آن حضرت به مالک اشتر می آموزد: «الزام الحق من لزمه من القریب و البعید؛(46) حق را از آن هر که باشد، نزدیک یا دور، رعایت و اجرا کن و در این راه شکیبا باش.»
6 - سفارش به حق گرایی: اجرای حق در جامعه، بدون نظارت عمومی و اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و توصیه به حق، میسّر نمی شود. از نظر قرآن مجید خوب زندگی کردن، بر چهار رکن مهم استوار است: ایمان به عنوان زیربنا، عمل صالح به عنوان تضمین کننده راه خوش بختی، توصیه به حق به عنوان گسترش بخشی عدل و انصاف در جامعه و توصیه به صبر به عنوان استواری در راه هدف و پیش گیری از یأس و غرور.
در مسیر حق، موانعی پیش می آید که انسان را از شناخت حق یا رسیدن به آن بازمی دارد که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
1 - پیروی از هوای نفس: هواپرستی به مثابه پرده ای است که بر روی عقل آدمی کشیده می شود و حقیقت را از او می پوشاند. کسی که به جای کلام و دستورات الهی، خواسته های خود را معیار قرار دهد قطعاً به حق نمی رسد و منافع شخصی و گروهی را بر آن مقدم می شمارد. امام علی(ع) می فرماید: پیروی از هوا و هوس، انسان را از حق بازمی دارد و آرزوهای طولانی آخرت را به دست فراموشی می سپارد.(47) آن حضرت در مورد حکمین (ابوموسی اشعری و عمروعاص) می فرماید: آن دو حق را ترک کردند در حالی که خوب آن را می دیدند، اما جور و ستم با هوس های آنان سازگار بود. از این رو با آن همراه شدند.(48)
2 - آمیخته شدن حق و باطل: پیدایش امور شبهه ناک و آمیختگی حق و باطل، قدرت تشخیص حق از باطل را مشکل می سازد. خوارج از این راه موفق شدند عده ای را از جبهه حق دور و به باطل متمایل سازند و جنگ نهروان را علیه امام علی(ع) ساماندهی کنند. آن حضرت در این باره می فرماید: آنان سخن حقی را مستمسک قرار دادند و از آن اراده باطل کردند.(49)
یکی از روش های اهل باطل، استفاده از حق و آمیختگی باطل با آن است. آن ها حق را با باطل مخلوط می کنند تا امر بر مردم مشتبه شود و مردم در شناخت سره از ناسره دچار سرگردانی شوند. امام علی(ع) می فرماید: همانا آغاز فتنه ها، هواهای نفسانی است و بعد، احکامی است که بدعت گذارده می شوند. کتاب خدا، در آن احکام بدعتی مورد مخالف قرار می گیرد و آن گاه افرادی با هم متحد شده و جمعیتی را براساس همان بدعت تشکیل می دهند، زیرا اگر باطل از آمیختگی با حق، جدا باشد مردم حق جو منحرف نمی شوند و اگر حق از پوشش باطل جدا شد زیان بدخواهان از آن قطع می گردید. ولکن از حق قسمتی و از باطل قسمتی گرفته می شود و مخلوط می گردد.(50) همیشه افراد متقلّب و حیله گر، خود را در لباس انسان های معتبر جلوه می دهند و قیافه حق به جانب می گیرند و خود را راست گو معرفی می کنند.
یکی از دلایل حق گریزی مردم شام و گرایش به معاویه، سیاست مکارانه وی در آمیختگی حق با باطل و فریب مردم بود.
3 - جَو زدگی: برخی کمیت را ملاک تشخیص حق و باطل قرار می دهند؛ یعنی اکثریت را صرفاً از این جهت که اکثریت است ملاک حق می دانند، در حالی که از نظر اسلام، حق و باطل مبنایی دیگر دارد. صرف کم بودن تعداد، دلیلی بر اشتباه بودن مسیر نیست. اگر حق بودن چیزی با دلیل و برهان اثبات شد. باید آن را پذیرفت؛ طرف داران آن کم باشند یا زیاد، تفاوتی ندارد. از این رو امام علی(ع) می فرماید: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة أهله؛(51) در مسیر هدایت، از این که تنها باشید وحشت نکنید.»
یکی از مصادیق جوزدگی، ترتیب اثر دادن به شنیدنی ها و جوسازی هاست. امام علی(ع) می فرماید: جز چهار انگشت، میان حق و باطل مرزی نیست. باطل آن است که بگویی شنیده ام و حق این است که بگویی دیده ام.(52)
نزاع و جدل و کنجکاوی بی جا، از وسوسه های شیطانی است که باعث می شود در آشکارترین امور شک و تردید ایجاد شود و در این حالت، فاصله گرفتن از حق، دور از انتظار نیست. امام علی(ع) می فرماید: هر کس کنجکاوی بی جا کند در راه حق قدم نگذاشته است و هر که از روی جهالت، نزاع کند کوری او از حق پیوسته ادامه می یابد.(53)
5 - تعصب: یکی از موانع جدی بر سرراه حق جویان، تعصب و لجاجت است. قرآن مجید از افرادی خبر می دهد که حق را انکار کردند، در حالی که به حق و حقیقت، یقین داشتند.(54)
حضرت موسی(ع) خطاب به فرعون فرمود: تو می دانی که این آیات و معجزات را جز پروردگار جهان نازل نکرده است.(55) با این حال، فرعون به آیات الهی ایمان نیاورد و به مردم می گفت: من برای شما معبودی جز خودم نمی دانم.(56)
تعصب و لجاجت و پیروی از تمایلات درونی، آدمی را به جایی می رساند که حتی حاضر به شنیدن حرف حق نیست و از حقیقت فرار می کند. به گواهی قرآن، قوم نوح انگشت در گوش نهاده و جامه بر سر و صورت می پیچیدند که حق را نشنوند و نبینند.(57)
در عصر پیامبر اسلام(ص) نیز، گروهی با جار و جنجال و سر و صدا، غوغایی به راه می انداختند تا کسی صدای پیامبر(ص) و آیات دل انگیز قرآن را نشنود.(58)
در تاریخ کربلا آمده است: هنگامی که حضرت سیدالشهدا(ع) سخنرانی می کردند عده ای چنان جنجالی به راه می انداختند که صدای امام در میان آن ها گم شود.(59) به راستی این عمل، چه توجیهی غیر از غرور و تعصب و لجاجت دارد؟
6 - عدم بصیرت: یکی از موانع مهم حق پویی، از کار افتادن ابزار شناخت و عدم درک حقیقت است که در قرآن و سخنان معصومین(ع) از آن به مهر خوردن بر دل، تعبیر شده است. آن ها کرند و لال اند و کورند و تعقل نمی کنند.(60)
عدم بصیرت، ناشی از گناه و حرام خوری و غفلت و پیروی از هوای نفس است. امام حسین(ع) خطاب به مردم کوفه که با شور و شوق از ایشان دعوت کرده و سپس دست از یاری ایشان برداشته بودند می فرماید: هر کس از من اطاعت کند از رشد یافتگان و هر کس با من مخالفت کند از نابودشدگان است، زیرا شکم های شما از حرام انباشته شده و بر دل هایتان مهر زده شده است. وای بر شما! چرا ساکت نمی شوید؟ چرا گوش نمی دهید؟(61)
7 - دنیاطلبی: یکی از دلایل حق گریزی افراد، دل بستگی شدید به دنیا و غرق شدن در تعلّقات مادی است. این گروه از افراد چنان سرگرم مسائل زندگی شده اند که دیگر مجالی برای تفکر درباره راه حق و باطل، برای آن ها باقی نمانده است. آن ها چشم و گوش خود را بر روی ارزش های حقیقی و حیات واقعی، بسته اند. به تعبیر قرآن مجید، همانند چهارپایان تمام همتشان آن است که شکم خود را پر کنند.(62)
ثروت اندوزی، جاه طلبی و فزون خواهی، عامل مهم مخالفت با سخن حق پیامبران و اولیای الهی بوده است. به همین دلیل روایات اسلامی محبت به دنیا را منشأ همه خطاها و لغزش ها دانسته اند.(63)
8 - حسادت: یکی دیگر از موانع پذیرش حق، حسادت و رقابت ناسالم است، که مانع پذیرش حق و حقیقت می گردد. حکایت نعمان بن حارث از وقایع عبرت آموز تاریخی است. زمانی که رسول خدا(ص) امام علی(ع) را در روز غدیر خم به خلافت منصوب کرد، نعمان بن حارث خدمت حضرت رسید و گفت: تو به ما دستور دادی به یگانگی خدا و این که تو فرستاده او هستی شهادت دهیم، ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی، ما همه این ها را نیز پذیرفتیم؛ اما اکنون این جوان را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ آیا این سخن از ناحیه خودت است یا از سوی خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این از ناحیه خداست.
نعمان روی برگرداند، در حالی که می گفت: «اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء؛(64) خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگی از آسمان بر ما بباران». سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. در این حال آیه «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد.
علامه امینی در الغدیر این داستان را از سی نفر از علمای معروف اهل سنّت نقل کرده است.(65)
به طور معمول در زندگی روزمره با مسائلی مواجه می شویم که ضرورت دارد حق را برپا سازیم؛ مانند:
1 - شهادت به حق: یک فرد مسلمان باید در داوری های رسمی و خودمانی، طرف دار حق و اهل حق باشد و اگر او را به گواهی دادن طلبیدند صادقانه و به حق گواهی دهد، گرچه به زیانش باشد. قرآن مجید می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین؛ ای کسانی که ایمان آورده اید قیام به عدالت کنید، برای خدا گواهی دهید، گرچه به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکانتان باشد.»(66)
امام صادق(ع) نیز بر این موضوع تأکید دارد و آن را از حقیقت ایمان شمرده است.(67)
2 - قضاوت به حق: داوری میان مردم هم از مسائلی است که با آن مواجه می شویم. ممکن است کسانی گاه و بیگاه، ما را به داوری بخوانند مانند: داوری میان دو همسایه، دو همکار، دو فرزند، زن و شوهر و... که امری بس خطیر و مسئولیت آور است؛ چنان که امام صادق(ع) از میان چهار گروه قضاوت کننده، فقط یک گروه را اهل نجات دانسته است؛ کسانی که آگاهانه به حق حکم کنند.(68)
داوری براساس حق و عدل، در ابتدا آسان می نماید ولی در عمل معلوم می شود که چندان هم آسان نیست، به ویژه اگر یک طرف دعوا، دوست و طرف مقابل دشمن باشد. در این گونه موارد است که به فرمایش پیامبر اکرم(ص) حق گویی و داوری به حق، سخت و سنگین است.(69) برای داوری به حق، گذشته از علم و آگاهی لازم، پرهیز از هرگونه عجله و بررسی همه جانبه و دقیق موضوع و شنیدن دلایل هر دو طرف و رعایت انصاف، لازم است.
3 - حق طلبی و حق دهی: بعضی حق را گرفتنی و بعضی آن را دادنی می دانند. مسیحیت بر این اساس درست شده که حق دادنی است؛ یعنی حقی را که ظالم گرفته است باید پس بدهد. اگر نداد کاری نمی توان کرد. برخی نیز که منکر عاطفه و انسانیت و وجدان انسانی هستند معتقدند حق فقط گرفتنی است.
استاد مطهری پس از رد این دو نظریه می گوید: از نظر اسلام، حق هم گرفتنی است و هم دادنی؛ یعنی از دو جبهه باید برای استیفای حق، مبارزه کرد که مکتب اسلام بر همین اساس است. اسلام آن کسی را که حق را ربوده است با تعلیم و تربیت خودش، آماده پس دادن می کند ولی به این قناعت نمی کند. در عین حال به آن کسی که حقش ربوده شده است می گوید: حق گرفتنی است. تو هم باید برای حق خودت قیام کنی و حقت را بگیری.(70)
ایشان برای سخن خود، به فرمایش امام علی(ع) استناد می کند که فرمود: مکرر از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع(71)؛ هیچ امت و قومی به مقام قداست (ترقی و رفاه) نمی رسد مگر آن که ضعیف در مقابل قوی بایستد و حق خود را مطالبه کند بدون آن که زبانش به لکنت بیفتد.»
گرفتن حق و دادن حق از لوازم عدالت است، چه کوچک باشد چه بزرگ، فردی باشد یا اجتماعی، سیاسی باشد و یا فرهنگی و اقتصادی.
عادل، هم درصدد احقاق حقوق خود و دیگران برمی آید (حق طلبی) و هم حقوق دیگران را به آنان باز می گرداند. (حق دهی). امام علی(ع) ضمن نامه ای به سران سپاه خود، از حق رهبر و رهروان، سخن به میان آورده و به آنان سفارش می کند که هم حق خود را از رده بالاتر بستانند و هم حقوق آنان را بپردازند.(72)
4 - حق گویی: هر چند حق، سنگین و مشقت بار است اما ارزش حق گویی به قدری مهم است که سختی ها و مرارت های آن را جبران می کند. یکی از وصایای امام سجاد و امام حسین(علیهما السلام) توصیه به حق گویی است. «اصبر علی الحق و ان کان مرّاً؛ برای حق بردبار باش اگر چه تلخ و ناگوار باشد.»(73)
امام علی(ع) در وصیت نامه خود خطاب به حسن و حسین(علیهما السلام) فرموده اند: «قولا بالحق؛(74) به حق سخن بگویید.»
گرایش به باطل، ذلت آفرین و حق گویی، عزت بخش است. امام عسکری(ع) می فرماید: هیچ عزیزی حق را ترک نگفته جز آن که ذلیل شده و هیچ ذلیلی حق را اخذ ننموده جز آن که به عزت رسیده است.(75)
حق گویی، از ویژگی پیامبران و اولیای الهی است. پس حق گویان نیز قدم بر جای آنان گذاشته اند. امام علی(ع) می فرماید: شبیه ترین مردم به پیامبران خدا کسانی هستند که سخن حق بیش تر می گویند و در عمل به حق، بردبارترند.(76)
هر چند سخن گفتن و طبق حق عمل کردن، همیشه و همه جا مطلوب شرع مقدس است اما در بعضی مواقع اهمیت بیش تری دارد و آن، حق گویی در برابر قدرت مند و ستم گر است. رسول اکرم(ص) می فرماید: بالاترین جهاد، گفتن کلمه حق نزد سلطان ستم کار است.(77)
حق گویی را باید از ابوذر آموخت، او که هرگز حقیقت را کتمان نکرد و با صراحت لهجه و شهامت، از حق دفاع کرد و در بیان آن محافظه کاری ننمود. او تربیت یافته مکتب رسول الله(ص) بود که به او توصیه کرده بود: حق را بگوید اگر چه تلخ باشد.(78)
5 - اظهار حق: یکی از وظایفی که متوجه آگاهان جامعه است، اظهار حق است. اما متأسفانه عوامل مختلفی مانند هوای نفس، منفعت جویی، قدرت طلبی و... باعث کتمان حق شده است. این عمل زشت، امت ها و نسل هایی را در گمراهی نگه داشته است. از این رو تهدید و مذمتی که قرآن درباره کتمان کنندگان حق مطرح کرده، منحصر به فرد است؛ آن جا که می فرماید: کسانی که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم بعد از آن که در کتاب برای مردم بیان ساختیم، کتمان می کنند، خدا آن ها را لعنت می کند و همه لعن کنندگان نیز آن ها را لعن می کنند.(79) پیامبر اسلام(ص) نیز می فرماید: هر گاه از دانشمندی چیزی را که می داند سؤال کنند و او کتمان کند روز قیامت افساری از آتش بر دهان او می زنند.(80)
علمای اهل کتاب، پیامبر اسلام(ص) را هم چون فرزندان خود به خوبی می شناختند اما آگاهانه حق را کتمان کردند.(81)
از روز اول خلقت، مبارزه حق و باطل با جنگ و مبارزه حضرت آدم و شیطان، آغاز شد و با مبارزه هابیل و قابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، علی و معاویه و حسین و یزید ادامه پیدا کرد. نقطه اوج و متعالی این مبارزه با قیام منجی موعود حضرت مهدی (عج) تحقق می یابد و او رهبری گروه حق را به دست می گیرد و حق با تمام توان و شکوه به پیروزی می رسد. او حاصل تمامی مجاهدت ها و تلاش های پیامبران و ثمره مبارزات حق طلبانه است. قرآن مجید از این پیروزی نهایی، خبر داده است: «قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً؛ بگو حق فرا رسید و باطل نابود گشت که باطل نابود شدنی است.»
امام باقر(ع) در تفسیر آیه فوق فرموده اند: این سخن مربوط به قیام قائم (عج) است که دولت باطل برچیده خواهد شد.(82) بی دلیل نیست که هنگام تولد آن حضرت، بر بازوی نازنینش این آیه نقش بسته بود.(83)
* * *
1) غررالحکم و دررالکلم، ج 7، ص 168.
2) المفردات لالفاظ القرآن، ص 129.
3) تاج العروس، ج 1، ص 432.
4) همان، ص 230.
5) جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 3، ص 62.
6) نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 216.
7) الهیات شفا، ج 2، ص 293.
8) نساء (4) آیه 105.
9) نهج البلاغه، خطبه 131.
10) همان، خطبه 33.
11) بحارالانوار، ج 44 ص 381.
12) بقره (2) آیه 147.
13) رعد (13) آیه 17.
14) اسراء (17) آیه 81.
15) انبیاء (21) آیه 18.
16) بحارالانوار، ج 45، ص 177.
17) حق و باطل، ص 52.
18) نهج البلاغه، خطبه 50.
19) همان، خطبه 157.
20) طه حسین، علی و بنوه، ص 40.
21) میزان الحکمه، ج 2، ص 473.
22) مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه امام علی(ع)، ص 133 - 137، با تلخیص.
23) حج (22) آیه 62.
24) فصلت (41) آیه 41.
25) نهج البلاغه، خطبه 133.
26) همان، خطبه 195.
27) همان، خطبه 198.
28) همان، خطبه 16.
29) همان، خطبه 97.
30) بحارالانوار، ج 13، ص 187.
31) نهج البلاغه، قصار 421.
32) قیامت (75) آیه 2.
33) مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 397.
34) انفال (8) آیه 29.
35) بقره (2) آیه 282.
36) نهج البلاغه، خطبه 173.
37) همان، خطبه 53.
38) همان، خطبه 38.
39) غررالحکم و دررالکلم، ج 6، ص 397.
40) همان، خطبه 29.
41) همان، خطبه 16.
42) نهج البلاغه، خطبه 205.
43) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 508.
44) الکافی، ج 7، ص 254.
45) الطبقات الکبری، ج 1، ص 424.
46) نهج البلاغه، نامه 53.
47) همان، خطبه 42.
48) همان، خطبه 127.
49) همان، خطبه 40.
50) همان، خطبه 51.
51) همان، خطبه 201.
52) همان، خطبه 141.
53) همان، قصار 31.
54) نمل (27) آیه 14.
55) اسراء (17) آیه 102.
56) قصص (28) آیه 38.
57) نوح (71) آیه 7.
58) فصلت (41) آیه 26.
59) بحارالانوار، ج 45، ص 8.
60) یونس (10) آیه 43.
61) بحارالانوار، ج 45، ص 8.
62) محمد (47) آیه 12.
63) الکافی، ج 2، ص 315.
64) انفال (8) آیه 32.
65) علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 239.
66) نساء (4) آیه 135.
67) بحارالانوار، ج 70، ص 107.
68) الکافی، ج 7، ص 407.
69) بحارالانوار، ج 77، ص 82.
70) انسان کامل، ص 269.
71) نهج البلاغه، نامه 53.
72) همان، نامه 50.
73) میزان الحکمه، ج 2، ص 467.
74) نهج البلاغه، نامه 47.
75) تحف العقول، ص 489.
76) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 433.
77) میزان الحکمه، ج 2، ص 470.
78) طبقات ابن سعد، ج 4، ص 229.
79) بقره (2) آیه 159.
80) تفسیر نمونه، ج 1، ص 551.
81) بقره (2) آیه 146.
82) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 212.
83) همان.