0

چه دلیلی از اینها محکم‌تر؟

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

چه دلیلی از اینها محکم‌تر؟
سه شنبه 27 اردیبهشت 1401  8:52 AM

چه دلیلی از اینها محکم‌تر؟

چه دلیلی از اینها محکم‌تر؟

«آقامحمدخان گفت: شما در این ادعا چه عقیده دارید؟ آیا راست می‌گویند؟ گفتم: دلیلی برخلاف گفته آنها ندارم. خندید و گفت: کدام دلیل (با اشاره به جواهرهای سفره) از اینها محکم‌تر؟ امروز این قدرش را بروز داده و امشب مابقی را هم بروز خواهد داد!»

به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «آقامحمدخان قاجار در مسیر سیطره بر سراسر ایران، بهار ۱۱۷۵ خورشیدی در چنین روزی عزم خراسان کرد. تا آن زمان شمال و جنوب و غرب کشور را از آن خود کرده بود و برای تحقق رویای بزرگش، یعنی جانشینی شاهان صفوی تصمیم به تسلط بر نواحی شرقی ایران و از همه مهم‌تر خراسان داشت؛ خراسانی که آن زمان عملا کسی بر آن حکومت نمی‌کرد و به ظاهر زیر نام آخرین بازماندگان نادرشاه افشار اداره می‌شد.

عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» می‌نویسد که «آقامحمدخان برای دست‌به‌سرکردن [شاهرخ] شاهزاده نادری که کریم‌خان‌زند به‌ واسطه‌ رعایت حق نمک نادرشاه او را در خراسان باقی گذاشته بود، سفری به مشهد رفت. مامورین شاه، شاهزاده نادری نابینا را برای نقدینه و جواهرهای نادرشاه به شکنجه گرفتند. کس و کار شاهزاده، یکی از علمای بانفوذ و حیثیت شهر را به شفاعت نزد شاه فرستاده به وسیله او به شاه پیغام دادند که این پیرمرد عاجز چیزی ندارد، اگر از جواهر و نقدینه چیزی موجود داشت و نمی‌خواست تقدیم کند ما برای استخلاص او، خود دفینه‌های او را نشان می‌دادیم.»

این واسطه، برای رساندن پیام پیش آقامحمدخان رفت. «این شخص روحانی می‌گوید اول شب بود که نزد آقامحمدخان رفتم، پرده که به یک سو شد و وارد اتاق شدم، دیدم سفره‌ای در وسط اتاق افتاده است و مقدار زیادی جواهر سواره و پیاده در وسط آن تل کرده‌اند که در رخشندگی با آتش بخاری مسابقه می‌کند. شاه در کنار سفره نشسته و چند دانه یاقوت درشت در کنارش چیده و در روشنایی شمع مشغول تماشای آنهاست. شاه مرا پهلوی خود نشاند. انگشتر یاقوت کوچک خوش‌آب و رنگی در دست من بود. با وجود کمی روشنایی در اتاق، آقامحمدخان متوجه آن شد و از من پرسید: نگین انگشتر شما چیست؟ گفتم: یاقوت کوچک کم‌بهایی است و از دست خود خارج کرده برای تماشا به دستش دادم. مثل یک ‌نفر جواهری زبردست انگشتر مرا با یاقوت‌های خود یکی‌یکی سنجید و گفت: این انگشتر شما از آنهاست که برای محک و سنجش سایر جواهرات همرنگ خیلی خوب است. شاید مقصود او از این جمله این بود که من انگشتر خود را تقدیم کنم ولی من متوجه این مقصود نشده پیغام کس و کار شاهرخ را به او رساندم. شاه گفت: شما در این ادعا چه عقیده دارید؟ آیا راست می‌گویند؟ گفتم: دلیلی برخلاف گفته آنها ندارم. خندید و گفت: کدام دلیل (با اشاره به جواهرهای سفره) از اینها محکم‌تر؟ امروز این قدرش را بروز داده و امشب مابقی را هم بروز خواهد داد!

من از اینکه حامل پیغام برخلاف واقعی شده و شفاعت بی‌موردی کرده بودم، بسیار ملول گشتم و ساکت نشستم؛ به‌ طوری که انگشتر از یادم رفت. ولی شاه تصور کرد من برای انگشتر پا سفت کرده‌ام و برای اینکه مرا از انتظار بیرون بیاورد، از جلو بخاری سیخی برداشت و به وسیله‌ آن با کمال مهارت نگین کوچک یاقوت انگشتر را از نگین‌دان آن خارج و میان تل جواهر خود پرت کرد و حلقه‌ آن را به دست من داد و گفت: یک عقیق خوش‌رنگ پیدا کنید و به این حلقه نصب و دست نمایید. برای شما انگشتر عقیق مناسب‌تر است و این جمله به منزله‌ اجازه‌ مرخصی من بود. فردا شنیدم که شاهرخ باقی جواهرها را بروز و تا دانه‌ آخر تحویل داده است.»

مستوفی اضافه می‌کند که بیشتر آنچه در خزانه نادرشاه مانده بود، در کشمکش اعضای خانواده‌اش از بین رفت و «اگر آقامحمدخان نبود، ده یک آنچه از این جواهر فعلا موجود است در خزانه‌ ایران جمع‌آوری نمی‌شد.»»

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها