چرا نوروز به عنوان یک نماد مشترک فرهنگی ـ تمدنی بسیار مهم است؟
جمعه 5 فروردین 1401 4:37 PM
یک کارشناس ارشد مطالعات منطقه می گوید: باید به جهان و جهانیان نشان دهیم که نوروز برای همه جهان است و مرزی نمی شناسد و این مهم زمانی به سرانجام می رسد که ما به جای جلوگیری از آن درباره آشتی با نوروز صحبت کنیم.
ابوالفضل خدائی: نوروز آیینی است کهن و ماندگار با تاریخی شکوهمند که در گستره جغرافیایی جهان ایرانی از غرب چین تا آناتولی، از شبه قاره هند و افغانستان در شرق تا بینالنهرین در غرب و از سین کیانگ و آسیای مرکزی در شمال شرق تا دامنه های شمالی قفقاز بزرگ در شمال و آسیای صغیر در شمال غربی را شامل میشود که دورتا دور ایران زمین را به عنوان خاستگاه تمدن ایرانی در بر می گیرد. این آیین کهن که خاستگاه اصلی آن ایران به شمار می رود نقش مهمی در دیپلماسی فرهنگی ایران و برقراری پیوندهای نزدیک ایفا می کند. موضوع قابل توجهی که سرمایه گذاری بر روی آن می تواند زمینه های شکوفایی اقتصادی کشور را نیز به همراه داشته باشد. دکتر بهرام امیراحمدیان استاد مطالعات منطقه ای و کارشناس اوراسیا در کافه خبر خبرآنلاین به بررسی این مهم می پردازد و معتقد است که نوروز برای همه جهان است و مرزی نمی شناسد و این مهم زمانی به سرانجام می رسد که ما به جای جلوگیری از آن درباره آشتی با نوروز صحبت کنیم. مشروح این گفتگو را در ادامه می خوانید:
لطفا برای مقدمه درباره اهمیت نوروز و توجه به آن بگویید...
نوروز را می توان پدیده بزرگ و مهمی دانست که عالم گیر شده و وجود ویژگی های انسانی نهفته در آن سبب شده تا نوروز پایدار بماند. زمان حمله اعراب به ایران آداب و رفتار مللی که اندیشه های آنان مغایر با اندیشه های اسلامی بود حذف شد، اما مراسم نوروز در ایران سر جای خود باقی ماند. دلیل آن این بود که نوروز هیچ گونه مغایرتی با یکتاپرستی نداشت، چرا که ایران سرزمین یکتاپرستی بود. در واقع می توان نوروز را یک نوع سپاسگزاری به درگاه یزدان به پاس نعمت هایی که به ما ارزانی داشته است، ارزیابی کرد. سفره هفت سین نیز نمادی از این مفهوم است و حتی ائمه اطهار نیز بدان اشاره داشتند. آداب مجوسی دانستن نوروز و منتسب کردن آن به آتش پرستی امری اشتباه و ناشی از نبود سواد کافی است. چرا که در نوروز نمادی از بت پرستی وجود ندارد. عنصر آب مفهومش این است که ما در قلمرویی زندگی می کنیم که کمبود آب در آن وجود دارد و از ارزش بالایی برخوردار است. وقتی زرتشت تاکید می کند که انداختن آب دهان در آب گناه است، در اسلام نیز جور دیگر اهمیت پیدا می کند و نماد پاکی می شود. در خصوص سبزه نیز روایتی موجود است و گفته می شود پیامبر اسلام بر اهمیت رنگ سبز تاکید داشتند و نگاه کردن به آن را توصیه می کردند. زرتش می گوید هر کس که گندم می کارد راستی می افشاند. در خصوص دیگر نمادها نیز به همین شکل است. پیتمبر گرامی اسلام می فرماید نان را گرامی بدارید.
همواره تاکید داشتم و در کتابی که در باره نوروز در خارج از قلمرو سیاسی ایران نوشته ام و بزودی منتشر خواهد شد، «نوروزستان» نام داده ام. عنوان کردم که در کشورهایی که نوروز را گرامی می دارند پسوند "ستان" دارند (به استثنای ترکیه و جمهوری آذربایجان) من پیشنهاد دادم که آن را نوروزستان بنامیم. وجود چنین ویژگی هایی است که سبب شده نوروز در تقویم یونسکو ثبت جهانی گردد. وقتی از آن صحبت می شود ویژگی خاص مردمی خود را نشان می دهد. در زمان هخامنشیان و پس از آن نوروز یک جشن دولتی محسوب می شد اما به تدریج این سنت وارد خانواده ها شد. این خانواده ها هستند که به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی آن را نگهداری می کنند و به آن بال و پر می دهند و در نهایت به یک جشن مردمی تبدیل می شود. وقتی چنین رسومی مردمی می شود دیگر از بین نمی رود. در زمان اتحاد جماهیر شوروی در جاهایی که پیشتر نوروز برگزار می شد، ممنوع بود. پس از فروپاشی در جمهوری های سابق مسلمان نشین دوباره نوروز احیا شد. البته این مراسم پس از مدتی به صورت یک جشن و جشنواره دولتی برگزار می شود. نوروز در ایران به عنوان خاستگاه اصلی آن، یک رویداد مهم و مردمی است و ابدی بوده و خواهد ماند.
تلاش های زیادی شد تا نوروز از یادها برده شود اما محقق نشد. یکی از ایراداتی که به شهرداری تهران دارم این است که به جای نوشتن «نوروز» در بیلبوردهای خود از واژه «جشن بهار» استفاده می شود. در صورتی که بهار یک فصل است و ۹۳ روز دارد، در عوض نوروز یک مقطع کوتاه حداکثر ۱۳ روزه است. بنابراین جایگزین کردن نوروز به جشن بهار کار درستی نیست. در حالی که در تهران از واژه «جشن بهار» استفاده شده بود در دیگر استانها از جشن «نوروز» استفاده شد و نشان از توجه به این امر مهم دارد. حتی پیشنهاد شده بود که عید غدیر جای عید نوروز را بگیرد که البته این هم امکان پذیر نیست و هر کدام جای خود را دارد. ما هم رستم دستان داریم و هم حیدر کرار. هم علی اکبر داریم و هم سیاوش. هم از قرآن استخاره می کنیم و هم از دیوان حافظ فال. همه اینها با هم همخوانی دارند و اشکالی وارد نیست. جایگزین کردن آموزه های دینی با آموزه های ایرانیت فایده ای نخواهد داشت و به وحدت ملی و قوام و انسجام ملی لطمه خواهد زد چرا که وحدت ملی و نیازمند یک بستر است. ما نمی توانیم بگوییم که مسلمان ایرانی هستیم بلکه ایرانی مسلمان هستیم. اول سرزمین اولویت دارد. اینکه گفته می شود باید بگوییم مسلمان ایرانی مثل آن است که یک ایتالیایی به خود بگوید من کاتولیک رومی یا ایتالیایی هستم! اول انسان، مکان و سپس اندیشه که بر آن غالب می شود و آن را اشاعه می دهد. وجود اشتراکات در همسایگان می تواند عاملی برای نزدیکی هر چه بیشتر باشد. از ایغورستان سین کیانگ تا آلبانی در اروپا تا بین النهرین در عراق همگی جشن نوروز را می شناسند و به آن احترام می گذارند. ما نوروز را مانند مسیحیت با زمان نمی شناسیم بلکه با تغییر فصل می شناسیم که قابلیت های زیادی را در خود دارد. نوروز بخشهای اقتصادی را به تحرک وا می دارد؛ شکوفایی بخش حمل و نقل، خدمات مانند هتل و رستوران داری و حتی در بخش پوشاک و صنعت از نمونه های رونق در دوره نوروز آن است.
نوروز به عنوان یک عنصر وحدت بخش می تواند آورده های زیادی را برای ما در برداشته باشد. چون نوروز در ایران دولتی نیست ماندگار خواهد ماند. در افغانستان در زمانی که طالبان به تازگی روی کار آمده بود و برگزاری نوروز ممنوع بود، باز خانواده ها آن را جشن می گرفتند. در مزار شریف بزرگترین فستیوال نوروزی است که چهل روز ادامه پیدا می کند و در آنجا بیرقی وجود دارد که به نام حضرت علی (ع) مزین است و ترانه زیبای «ملامحمدجان» در همین مزار شریف اتفاق افتاد. این یک رویداد واقعی است. من خود در بلخ کهن شخصا مزار ملامحمدجان را نیز زیارت کردم. وقتی اسم پسری را نوروز می گذارند امری زیباست برای مثال در جمهوری آذربایجان از اسم بایرام به معنای عید استفاده می شود. حتی ایرانیان خارج از کشور نیز هویت خود را با نوروز به دنیا معرفی می کنند همانطور که در جهانی شدن نوروز نیز اقوام ایرانی نقش بسزایی ایفا کردند. زبان های ایرانی که از سمت شرق به سمت غرب شروع می شود از پشتون ها که در افغانستان هستند که جزو خانواده زبان ایرانی محسوب می شوند، تا بلوچ ها و تاتارها و پامیری ها تا اوستی ها(آلانها) در قفقاز شمالی همگی ایرانی محسوب می شوند. البته آنها خود را ایرونی می دانند. در اوستیا که بخشی از آن در روسیه و بخشی در گرجستان است وقتی از آن سوال پرسیده می شود خود را ایرانی شرقی می دانند و وقتی که پرسیده می شود چرا در غرب هستید می گویند در طی تاریخ ما کوچ کرده ایم و همانطور که اشاره کردم آنها خود را "ایرونی" می دانند. این ویژگی های نوروز است که موجب شده پایدار بماند و از همه مهمتر اینکه مختص به یک قوم خاص نیست و به همه تعلق دارد. البته تلاش های زیادی برای مصادره آن نیز شده است که ترک ها روی آن پافشاری می کنند. مصادره کردن نوروز امری پسندیده ای نیست بلکه باید روی اشتراکات تاکید شود و گفته شود که نوروز رسمی مشترک بین همه کشورها است. در تمام آثار شعرای ایران از نوروز نام برده شده است. حتی در ترکیه نیز تم ادبی به نام «نوروزیه» وجود دارد و از اهمیت زیادی به عنوان یک عنصر فرهنگی برای دیپلماسی عمومی برخوردار است. در پژوهشی که در جهان ایرانی انجام دادم از سین کیانگ چین تا آلبانی، آسیای مرکزی و قفقاز، آسیای صغیر و بین النهرین، عنصر نوروز را دنبال کردم. حتی در دوره پیش از صدام نیز عراقی ها زیر طاق کسری در تیسفون نوروز را جشن می گرفتند. حتی شنیده ام که در تاتارستان کتابی چاپ سال ۱۹۱۷ به عنوان جشن نوروز منتشر شده است. جشن نوروز در ولگا و در دربند قفقاز برگزار می شده و یا در آلبانی که نشان می دهد نوروز پراکندگی زیادی دارد. حتی ما شاهد هستیم که از دوره اوباما در کاخ سفید سفره هفت سین قرار داده می شود و نوروز امری مرسوم شده است.
برخی کشورها در تلاش هستند تا نوروز را مصادره و خود را به عنوان خاستگاه اصلی آن معرفی کنند به نظر شما سیاست ایران در این زمینه باید چه باشد؟ حساسیت و غیرت ورزی در مورد آن از چه جهاتی قابل اهمیت است؟
از اسم نوروز که فارسی است می توان دریافت که خاستگاه آن بدون شک ایران است. برای مثال مولوی را در نظر بگیرید که خودش می گوید که هم متعلق به فرغانه و هم ترکستان است. پایان فرغانه منتهی به ایغورستان سین کیانگ می شود که جهان ترک است. اما این سمت جهان ایرانی بوده که بعدها عناصر ترک آن را تغییر دادند. مولوی می گوید که در بلخ زاده شدم و زبان فارسی داشتم و ایرانی بودم. ضمن اینکه در آن زمان افغانستانی وجود نداشت. وی سپس در قونیه ساکن شد. بنابراین مولوی متعلق به همه است و می توان آن را به ستاره ای تشبیه کرد که هر کس از هر کجا می تواند به آن نگاه کند. ما دعوا بر سر این داریم که مولوی به کجا تعلق دارد مهم این است که اهمیت وجود را دریابیم. نوروز که کلمه فارسی است و همه چیز درباره آن مشخص است اما می بینیم که جمهوری آذربایجان تار، دف و کمانچه را به نام خود می زند که هر سه کلمه نیز فارسی محسوب می شود و تصاویر آن پشت اسکناس های یک مناتی چاپ می شود که بیشترین مبادلات را در بین مردم دارد. ما نمی توانیم نسبت به این مسائل بی تفاوت رفتار کنیم اما می توانیم مشارکت داشته باشیم. خاستگاه اصلی نوروز در ایران بوده است اما عوامل وحدت بخش را نیز باید در نظر داشته باشیم، می تواند شامل، افراد بزرگ و سرشناس، آثار معماری، ادبی، جشن ها و بزرگداشت ها باشد. لولا داسیلوا وقتی که به سیرالئون سفر کرده بود به مردم آن کشور گفت که زبان مشترک داریم و می توانیم روی این مساله بیشتر همکاری داشته باشیم. آن هم در صورتی که زبان دو کشور پرتغالی و هم اینکه استعماری است. پس چه خوب است که از زبان فارسی به منظور عاملی برای وحدت استفاده کنیم. اگر فرهنگ عاملی برای وحدت نشود در نهایت به تفرقه خواهد رسید. عناصر پیوستگی ایران با کشورهای همسایه بیشتر از عوامل گسستگی است. هر موضوعی را که می نگریم متوجه می شویم که فرصتی برای نزدیکی و اتصال بیشتر به یکدیگر است. وقتی که به این نوع از قلمروها سفر می کنید هیچگاه احساس غریبی نمی کنید. محمد کاشغری می گوید: "تُرک بدون کلاه و فارس بدون ترک وجود ندارد" یعنی برای مردان ترک کلاه همچون حجاب بوده است. اشاره پروین اعتصامی به شعر "در سر عقل می باید بی کلاهی عار نیست" یعنی اینکه در جهان ترک وقتی در خانه ای به صدا در می آمد، ابتدا مردها کلاه را بر سر می گذاشتند و سپس به استقبال تازه وارد می رفتند. کاشغری تاکید می کند آن که طور نیاز است که مردان ترک بدون کلاه به بیرون نروند، یعنی مرد ترک و کلاه لازم ملزوم یکدیگرند نزدیکی و قرابت ترک ها و فارس ها نیز از ضروریات دو ملت است.
اگر ممکن است خاطراتی را در خصوص حضورتان در کشورهای همسایه و برگزاری جشن های نوروزی بگویید...
در سال ۲۰۰۱ در بخش جنوبی تاجیکستان فستیوال همه گیر نوروزی برگزار شد که به دعوت سفیر نیز من در آنجا حضور داشتم و عنوان فستیوال نیز «نوروز هزاره نو» بود. در آنجا نمایشگاهی ایجاد شده بود و غرفه های متعددی وجود داشت. در آنجا انواع ابزار و ادوات کشاورزی و ملزومات زندگی و تولیدات محصولات روستایی و دامی نیز به نمایش گذاشته شده بود. همچنین در زمینه خوراکی های روستائی از جمله انواع نانهای سنتی از پخت سمنو تا انواع غذاها غرفه هایی برپا شده بود. در برگزاری مراسم عقد نیز مانند ایران قند بر سر عروس و داماد ساییده می شد. در آنجا احساس بر این بود که چقدر فرهنگ ها به هم نزدیک است به گونه ایی که انگار آغاز فرهنگ از روستاها نشأت می گیرد. فرهنگ مانند جویباری که از نقطه ای از دور دست سرچشمه می گیرد و زلال است، از روستهای دور دست با اصالت و نجابت تولبد می شود. سرچشمه ای که جاری و وارد رود می شود و جویبارهای متعدد به آن می پیوندند و سر راه برخی آلودگی ها به آن راه پیدا می کند. مانند این که در این مسیر وقتی این سنت ها به شهرهای صنعتی می رسد معانی خود را از دست می دهد. آنجا نوروز را به این نگاه دیدم. در آنجا مراسم کشتی گیری، بزکشی، چوگان وجود داشت و نمایش هایی نیز اجرا می شد. در آنجا پیرمرد تاجیکی را دیدم که دوتار ساخته بود و از او پرسیدم که قیمتش چند است. وقتی از آن استفاده کردم کیفیت خوبی داشت و به آن پیرمرد گفتم قیمت آن چند است؟ وی آن را بدون دریافت مبلغی به من داد و من هر کاری کردم وجهی دریافت نکرد و من غنا را در عین فقر مشاهده کردم چرا که وی تنها دو عدد دوتار ساخته بود و یکی از آنها را به من هدیه داد.
پوشکین چکامه ای بلند به نام «یوگنی آنه گین» دارد که گفته می شود دایره المعارف روستایی روسیه است. در همان جشن مهم دایره المعارفی واقعی از زندگی روستائی تاجیکستان دیدم که مجموعه تمام ابزارها و شیوه های تولید روستایی و دامی را به نمایش می گذارد. یعنی اگر کسی از شهر به این نقطه سفر می کرد توسط آن می توانست به همه جزئیات آگاه شود.
نوروز دیگری را در باکو شرکت کردم و خاطره خوبی از آن دارم که با خط درشت آن را روی یک مقوای آبی آسمانی نوشته ام که از زبان پسری عاشق به دختری است که دوستش دارد: "دل من آخرین چهارشنبه سال، دل تو اولین روز بهار. وه چه نزدیک چه دور"
آیا در روسیه نیز ما شاهد برگزاری جشن نوروز هستیم؟
در روسیه اقوام مسلمان در دربند(در قفقاز شمالی) و منطه ولگا نوروز را جشن می گیرند. جشنی مشابه نوروز نیز به نام «ماسلنیتسا» در اواخر زمستان برگزار برگزار می شود که در آن پن کیک پخته می شود. این ناحیه بیشتر در بخش اروپایی روسیه است. همانطور که می دانیم روسیه دو بخش اروپایی و آسیایی دارد. بخش اروپایی آن ۲۵ درصد خاک آن و ۷۵ درصد جمعیت است. این در حالی است که بخش آسیایی ۷۵ درصد خاک و ۲۵ درصد جمعیت را تشکیل می دهد. جمعیت ها پراکنده و اقوام متعددی حضور دارند. حتی بت پرستی نیز در برخی نواحی رایج است و جمعیت بودایی و مسیحی نیز حضور دارند. اگر بخواهیم جامعه روسیه را بررسی کنیم باید به بخش اروپایی توجه کنیم. جالب است بدانیم که در قرن دهم میلادی روس ها از کی یف ظهور کردند و از درون اوکراین دولتی به نام روس _ کی یف ایجاد شد. منظور از روس Rus است و با دو تا اس نوشته نمی شود. در قرن سیزدهم نیز مغول ها آمدند و حدود ۲۵۰ سال اردوی زرین از سمت چین تا دریای سیاه در آنجا حکومت کرد و روسها خاجگزار و برده مغولها بودند. از قرن شانزدهم بود که رومانف ها آمدند و سنت های نوروزی رشد کرد. در آسیای مرکزی سه ساتراپ نشین در دوران هخامنشی به نام های مارگیانا، که الان «مرو» مرکز آن است، فرگیانا که همان فرغانه است و دیگری سغدیانا که سمرقند و خجند در همان قلمرو مستقر هستند. سغدی ها مردمانی از نژاده ایرانی بودند که رابط بین چینی ها و امپراطوری روم در تجارت ابریشم بودند. سالها به دنبال تحقیق در این مساله بودم که چه زبانی بین چین و امپراطوری روم مشترک بوده است بعد متوجه شدم که این سغدی ها بودند که هم زبان چینی و هم رومی می دانستند و باعث برقراری ارتباط می شدند.
۳۱۱۳۱۱
کد خبر 1615370