وقایع هشتم بهمن ماه 1357
دوشنبه 11 بهمن 1400 4:14 PM
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (پیوستن ارتش به ملت، اندرز و اتمام حجت)
تاریخ:
۸ بهمن ۱۳۵۷/ ۲۹ صفر ۱۳۹۹
مکان:
پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع:
آرزوی پیوستن به ملت- غفلت ارتش و دولت- اندرز و اتمام حجت
حضار:
دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
شناسه ارجاع:
جلد ۵ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۵۴۳ تا صفحه ۵۵۰
توضیح تاریخی
بهمنماه، هر روزش با خبری از بازگشت نزدیک امام به وطن آغاز میشد. خبر باز امام در جمعه 6 بهمن را همه باور کردند. همه آماده استقبال شدند و جمعه، انبوه جمعیت در بهشت زهرا س جمع بودند و شعار میدادند "وای به حالت بختیار اگر خمینی دیر بیاد." سیل جمعیت موج میزد اما امام نیامد. به دستور بختیار، فرودگاه مهرآباد در سیطره تانکها درآمده بود. ر.ک. دایرهالمعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی، جعفر شیرعلینیا، نشر سایان، صفحه 232.
اگرچه فرماندهان ارتش تا 21 بهمن 1357 از حکومت سابق حمایت میکردند اما بسیاری از ارتشیها با انقلاب همراه بودند و رژه همافرها در 19 بهمن در مقابل امام، نمونه بارز آن بود؛ رژهای که تیر خلاصی بر رژیم شاهنشاهی بود. برخی از گروهها از جمله سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق و احزاب کومله و دموکرات کردستان خواستار انحلال ارتش بودند. امام اما مخالف انحلال بودند و میگفتند میخواهند ارتش را کنار بزنند بعد به سراغ انقلاب و روحانیت و مردم بیایند. ر.ک. دایرهالمعارف مصوّر تاریخ تاریخ جنگ ایران و عراق، جعفر شیرعلینیا، نشر سایان، صفحه 27.
از ابتدای مطرح شدن جمهوریت و اسلامیت از سوی امام مخالفتها با نظام مبتنی بر اسلام آغاز شد و آغاز این مخالفتها توسط نهضت آزادی بود و سعی داشتند کلمه اسلام را حذف به جای آن کلمه دموکراتیک را جایگزین کنند. آنها اسلامی بودن را مغایر با حاکمیت مردم و منافی انواع آزادیها میدانستند. شخصیتها و گروههای غیردینی و به اصطلاح لیبرال در تبلیغات خود میگفتند که اسلام برای 1400 سال قبل است و احکام آن در عصر حاضر قابل اجرا نیست. ر.ک. تاریخ انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، جلد اول، صفحه 48.
حسن نزیه یکی از نویسندگان پیشنویس قانون اساسی و عضو هیات دولت بازرگان میگفت: "عنوان جمهوری ایران هم میتواند کافی باشد و قید اسلامی ضروری نیست، زیرا قانون اسلامی آینده شامل فلسفه اسلامی است." ر.ک. تاریخ انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، جلد اول، صفحه 51.
عبدالکریم لاهیجی، سخنگوی انجمن دفاع از آزادی و حقوق بشر در مقالهای نوشت: "جمهوری اسلامی مفهومی غلط است و اساسا نمیتوان بین جمهوری و اسلامی آشتی داد." ر.ک. تاریخ انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، جلد اول، صفحه 52.
من هر چه مصیبت بر برادرهای ایرانی وارد بشود یا تحمل زحمتها بکنند، این به منزله یک بار گرانی است که بر دوش من واقع میشود و من از عهده جواب آن نمیتوانم برآیم. همین دو- سه روز، باز کشتارهایی در ایران واقع شده است که موجب تاثر ماست. و اهالی ایران، از جاهای مختلف ایران به تهران آمدند و تحمل زحمات کردند، «اشاره به هجوم سیلآسای مردم از اطراف و اکناف ایران به تهران، برای استقبال از امام.» در این سرمای زمستان هجوم کردند طرف تهران. و این هم موجب تاثر من است؛ و تمام آنها یک باری است به دوش من که سنگینی میکند.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق ملت ایران را و مردم ایران را خواستارم. من سلامت همه آنها را از خداوند تعالی خواستارم. من بنا داشتم که بروم پیش رفقای ایرانی و در صف آنها خدمت بکنم و میل داشتم که اگر آنها برایشان غمی وارد میشود من هم شریک باشم؛ اگر خدای نخواسته خون آنها بریزد من هم با آنها شریک باشم؛ لکن دست خیانتکارها باز از آستین درآمد و به توهّم اینکه اگر ما برویم به ایران، برای آنها مثلًا بد میشود یا برای اربابها، به نفع اربابها نیست، از رفتنها و رفتن من ممانعت کردند و راهها را بستند. و من ان شاء الله در فرصت اول، همان برنامهای را که برای رفتن داشتم، دارم
انقلاب ایران، استمرار حرکت پیامبران
در نقلی است که پیغمبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- دیدند که عدهای از این کفار را دارند میآورند، اسیر کردند میآورند و عبور میدهند؛ فرمودند که اینها را ما- قریب به این معنا- میخواهیم به بهشت ببریم، و اینها را با زنجیر میکشند طرف بهشت! «مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۲۴۹» انبیا- علیهم السلام- برای سعادت بشر مبعوث شدهاند؛ یعنی سعادت همه جانبه بشر: سعادت دنیای بشر، سعادت حیات دیگر بشر. آنها میخواستند که انسانها را به کمال لایق به انسانیت برسانند. بشر زیر این بار بسیاریشان نمیروند و نرفتند. ما هم به تبع نبی اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- قیام کردیم برای اینکه این ملت محروم را به کمال لایق خودش برسانیم. این ملتی که در طول رژیم سلطنتی- از اول- و در طول این پنجاه سالی که ما یادمان هست- در این آخر- اینها از همه جهت محروم و گرفتار بودند؛ همه چیزشان به باد میرفت و همه ثروتشان را داشتند میبردند [و] دارند میبرند و همه نیروهای ما را به باد دارند میدهند. ایران نهضت کرد و ما هم به تبع ایران، دنباله ایرانیها، ما هم یک چند کلمهای، چند قدمی میرویم برای اینکه این ملت را نجات بدهیم. ما میخواهیم دولتهایی [را] که حکومت بر ایران میکنند نجات بدهیم. ما میخواهیم ارتش را از این انگل بودن نجات بدهیم. ما از اول که مستشارهای امریکا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با این مخالف بودیم. ما از مصونیت دادن به اتباع امریکا تنفر داشتیم و اظهار تنفر کردیم. ما میخواهیم این دولتها را مستقل کنیم، راضی نمیشوند! ما میگوییم شما خودتان مستقلًا در مملکت خودتان، در مقدرات مملکت خودتان باید دخالت داشته باشید، آنها میگویند ما میخواهیم نوکر باشیم! لفظاً نمیگویند، عملًا این طور است. ما میخواهیم ارتش را از این مستشارهای امریکایی و آقا بالاسرها نجات بدهیم، این گردنکلفتهای ارتش راضی نمیشوند به این امر، میخواهند زیر بار باشند. این همان چیزی است که پیغمبر اکرم فرمود که با زنجیر ما اینها را داریم میکشیم طرف بهشت، طرف سعادت. ما باید این گردن کلفتها را با زنجیر بکشیم طرف سعادت. ما میخواهیم شما آقا باشید، شما میگویید میخواهیم نوکر باشیم! ما میگوییم شما باید خودتان کشور خودتان را اداره بکنید، خودتان لشکر خودتان را اداره بکنید، منافع مملکتْ مال خودتان باشد، ذخایر مملکت برای این بیچارههایی باشد که در زاغهها نشستهاند، شماها راضی نمیشوید. راضی نیستید که خودتان هم آدم بشوید! ما میخواهیم شما را آدم کنیم، شما آدم نمیخواهید بشوید.
رژیم شاه، رژیم ادعا!
... از اول ما مبتلای به ادعاها بودیم. زمانی که محمد رضا خان بود اینجا ادعاها پشت سر هم! رادیو فریاد میکرد و تلویزیون نمایش میداد و مطبوعات دنبالش. و هر وقت آدم روزنامه را باز میکرد، اولش اعلیحضرت آریامهر چه فرمودند، والا حضرت چه فرمودند، ملکه چه فرمود، شهبانو چه فرموده؛ هر وقت رادیو را باز میکردیم همین حرف بود؛ هر کس صحبت میخواست بکند باید همین حرفها را بزند. خودشان هم دائماً از این حرفها میزدند که مملکت را ما چه وضع کردیم، ما به «تمدن بزرگ» میخواهیم برسانیم، ما چه میخواهیم بکنیم، ما چه میخواهیم بکنیم. وقتی فوتش کردند و رفت! فهمیدیم که هیچ کاری نکرد؛ هیچ غلطی نکرده. شما دست روی هر یک از مظاهر تمدن بگذارید، خراب است و این [شاه] خرابش کرد. یادتان نرود محمد رضا را؛ همه بدبختیهای شما مال این خبیث بود. این را یادتان نرود؛ ذکرش کنید. این طور نیست که حالایی که از ایران خارج شده، حالا شما دیگر بگویید گذشت، دیگر حرفش را نزنید؛ خیر این باید ذکرش زنده بماند تا آن وقتی که خودش و اربابش و دیگران رفتند، آن وقت که مدفون شدند؛ دیگر بعد از دفنش ما کاری نداریم!
سقوط شاه و پابرجایی ایران
تا حالا صحبت از شاهنشاهی و مردم ایران [بود که] ملت ایران شاهدوستند! از اول اصلًا شاهدوستند! بدون شاه اصلًا زندگی نمیتوانند بکنند! حالا ما بدون شاهیم؛ چرا زندگی [میکنیم؟] ما همه نشستیم ایرانیها همه دارند زندگی میکنند. همین آقا «شاپور بختیار» گفت که اگر شاه نباشد کمونیست میشود. خوب حالا شاه نیست، کمونیست شد؟ الآن شاه هست؟ شاه که نیست. رژیم شاهنشاهی کمونیستی را از بین برده است؟ رژیمی هم در کار نیست! نه «رژیم شاهنشاهی» الآن در کار است، نه «شاهنشاه» ی در کار است، نه «شاه» ی در کار است. شما میگفتید که اگر من نباشم- محمد رضا خان این جور میگفت- که اگر من نباشم تجزیه میشود مملکت! یک تکهاش را انگلیسیها میبرند، یک تکهاش را روسها میبرند، یک تکهاش را امریکاییها میبرند! ما آن وقت هم میگفتیم که آقا تو که هستی این طوری است! تو برو این حرفها نمیشود. الآن هم رفته؛ الآن مملکت ما تجزیه شده است؟ یکی از این طرف، یکی از آن طرف؟! خوب رفت او، تمام شد.
شاهنشاهی و ملی گرایی دو روی یک سکه
تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهای محمد رضا خان بودیم؛ به صورت شاهنشاهی و اعلیحضرتی آریامهری! حالا ما گرفتار «ملیت» و «آزادی» و این حرفها هستیم. سر قبر دکتر مصدق برویم و- عرض کنم- از این حرفها! ما نه آنها را باور کردیم، نه اینها را باور میکنیم. ما خوش باور نیستیم، چه کنیم! ما میبینیم همان بساطی که در زمان محمد رضا خان- شاه سابق- بود حالا هم همانها دارد اجرا میشود. همانهاست. آن وقت آدم میکشتند حالا هم آدم میکشند، آن وقت غارت میکردند حالا هم غارت میکنند، آن وقت از اجتماعات جلوگیری میکردند حالا هم جلوگیری میکنند. زورشان نمیرسد و الّا دو نفر آدم را نمیگذاشتند با هم جمع بشوند. شما هم که میگویید بیش از دو نفر نباید باشد، دو نفر هم شاید نمیگذاشتید. زورتان نمیرسد حالا! دیگر مردم اعتنا به آنها نمیکنند. همان برنامه است، همان بساط است؛ تغییر اسم میدهند. یک [روز] اسمش شاهنشاهی میشود، یک روز ملیت و جمهوری دموکراتیک و این حرفها. اینها با اسلام بد هستند، با جمهوریاش خوبند! آن تکه دومش که جمهوری اسلامی است بااین بد هستند. آنها دشمن اسلامند. اگر نیستند، چرا وقتی برنامهتان را میدهید میگویید جمهوری دموکراتیک؟ اسلام چه گناهی کرده؟ اسلام به شما چه کرده؟ شما خوب نیستید با اسلام برای اینکه اسلام است که جلوی منافع شخصی را میگیرد، اسلام است که نمیگذارد این گردن کلفتها زندگی اشرافی بکنند، یا زندگی آن طوری که دلشان میخواهد بکنند. اسلام تعدیل میکند. اسلام است که نمیگذارد اجانب بر مسلمین حکومت بکنند، اسلام است که جلوی ظلم را میگیرد، جلوی دیکتاتوری را میگیرد. این اسلامی که جلوی دیکتاتوری را میگیرد، حالا اینها میگویند که ما از دیکتاتوری محمد رضا خان فارغ شدیم به دیکتاتوری آخوندی رسیدیم! آخر کدام دیکتاتوری آخوندها دارند؟ چه کردند اینها؟ ما میگوییم دیکتاتوری نکنید، ما میگوییم دیکتاتوری بکنید؟ ما میگوییم دیکتاتوری نکنید. ما جز از فساد، جلوگیری از هیچ چیز نمیکنیم. آزادند مردم؛ شماها نمیگذارید آزاد باشند.
رویارویی اسلام با ستمگران و خونخواران
هر روزی در یک اسمی همانهایی که از محمد رضا خان تقویت میکردند، حالا از اینها دارند تقویت میکنند. اسمْ تغییر کرده. محمد رضا یک اسمی دیگر پیدا کرده و الّا مطلب همان است. ایرانیها باید ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خیال نکنند که ما غلبه کردیم تمام شد. محمد رضا را بیرونش کردیم، بسیار خوب؛ این صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پیش آمده. یکوقتی با اسلحه زور و قلدری، دیکتاتوری [و] یکوقتی با اسلحه آشتی و- به قول خودشان- ملایمت؛ یکوقتی، هم آشتی و هم قلدری! حالا دموکراتیک ... اسلامی و دموکراتیک، از آن طرف «دین مبین اسلام»! [میگفتند] همانها، این همان نقشههایی که خود آن مردک «شاه» داشت؛ «دین مبین اسلام»! آنکه اصلًا دین مبین اسلام را نمیداند چه چیز هست، میگوید دین مبین اسلام! از آن طرف دین مبین اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بین میبرد! اسلام میگوید که تو برو کنار! اسلام حکومت جائر را قبول ندارد؛ شماها جائرید. اسلام با ظلم مخالف است. پیغمبر اسلام 23 سال جنگیده با ظلم. یکوقت با موعظه و خطابه و اینها در مکه، یکوقت با شمشیر در مدینه. شما دارید ظلم را ترویج میکنید؛ شما پریروز جوانهای ما را کشتید؛ شما خونریزید، شما خونخوارید. ما میخواهیم شما را از زیر بار استعمار بیرون کنیم، شما میگویید که ما میخواهیم زیر بار استعمار باشیم! عقلتان نمیرسد، ما باید تو [ی] سرتان بزنیم تا بیرون بروید. ما زنجیرتان باید بکنیم تا از زیر این بار بیرونتان بکشیم، دستتان را بگیریم با زور بیرونتان بکشیم؛ شما عقلتان نمیرسد. ارتشیهای ما بدانند ما میخواهیم اینها را مستقلشان کنیم، این دو- سه نفری که در راس واقع شدند نمیگذارند. جلوی این دو- سه نفر را بگیرند، اینها را بیرونشان کنند. دولتیهای ما بدانند ما میخواهیم دولت مستقل ایجاد کنیم، این نوکرها نمیگذارند. بیرونشان کنید، الزامشان کنید که کنار بروند.
در راه تشکیل حکومت اسلامی
من در اولْ فرصتی که پیدا کنم به خواست خدا میروم ایران و اولْ قدمی که برمیدارم تاسیس میکنم یک دولت اسلامی مبتنی بر احکام اسلام، مبتنی بر رای مردم. پیشنهاد میکنیم به مردم و رای از آنها میگیریم و یک حکومت اسلامی تاسیس میکنیم. همه ایران مُسْلمند و من گمان ندارم جز چند نفری که خیال میکنند که اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخیص این را دادهاند، مردم ایران مخالف باشند. ما میبینیم که مردم ایران- دیروز در تهران چه اجتماعی بوده است، امروز هم بوده است- اینها اسلام را میخواهند؛ اینها نمیخواهند که زیر بار حکومتهای جائر باشند. اینها میخواهند یک حکومت عادل داشته باشند. این هم خیال نکنند که جمهوری اسلامی یک چیزی است که ما نمیفهمیم. اینها خودشان را به نفهمی میزنند! چرا نمیفهمید؟ جمهوریاش را که همه میدانید، یعنی رای عمومی باید بگیرید. اسلامیاش هم یعنی قواعد اسلام. با اسلام مخالفید؟ با احکام اسلام مخالفید؟ اسلام احکام دارد؛ در سیاسات احکام دارد، در اجتماعیات احکام دارد- در همه چیز احکام دارد. قانون اساسی نه، قانون اسلام. با جمهوریاش مخالف نیستید، با اسلامش مخالفید؟ اگر این طور است باطن ذاتتان ایمان ندارد، اسلام ندارد، مُسْلم نیستید.
فراخوانی به بازگشت و پیوستن به ملت
ما میخواهیم که این ارتش ما یک ارتش مستقلی باشد که یک سرهنگی از امریکا نیاید اینجا ارتشبد را بکوبد. ارتشبد! ما میخواهیم تو را نجاتت بدهیم، تو میگویی نمیخواهم؟! عقلت نمیرسد، به زور باید نجاتت بدهیم! جوانهای ما در نظام، فطرتشان باقی مانده؛ مثل بعضی از این بزرگهایشان نیست که فطرت را از دست دادند از بس آدم کشتند؛ از بس ظلم کردند دیگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهایمان این جور نیستند. جوانها! به داد مملکتتان برسید، به داد ارتشتان برسید؛ نگذارید این چهار تا پیرمردی که پولهای ما را جمع کردند و فرستادند به خارج، اینها باز بگذارند آن وضع باقی باشد، این وضع را بزنید به هم.
من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنی رئیس دولت بیاید- به قول خودشان- بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلًا ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمیتواند بکند. این هم که من میگویم استعفا، نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد؛ این نیست. این نخست وزیر نیست نه اینکه نخست وزیر است و استعفا کند؛ لکن برای حفظ ظاهری که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر میکنیم و الّا استعفا یعنی چه! تو نخست وزیر اصلًا نیستی! اعلام بکند من نخست وزیر نیستم. اگر این را [اعلام] کرد، چون مثل بعضی از آنها که بودند که خیلی جنایاتشان فوق العاده بود و نمیتوانستم من حتی با استعفا یا با [توبه] هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه [هنوز] نرسیده؛ اگر عاقل باشد استعفا میکند و میآید اینجا توبه میکند، میشود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است. ما اگر بیاید و توبه کند ما میپذیریم از او؛ و اگر سرسختی بکند همان است که بود. و پشیمان خواهد شد. من به او الآن میگویم که پشیمان میشوی. دیدی چطور اربابت پشیمان شد آمد التماس کرد و مردم نپذیرفتند. نرسان به آنجا که التماس کنی و نپذیرند! شرافت ایلی را- ایل خودت را- از دست نده، خراب نکن خودت را؛ در ایلت هم تو خراب خواهی شد.
اندرز و اتمام حجت
ما صلاح جامعه را میخواهیم؛ ما تَبَع پیغمبرهایی هستیم که آمدهاند برای اصلاح جامعه، آمدهاند برای اینکه جامعه را به سعادت برسانند. آنهایی که کورند و نمیفهمند، آنها را با زور میخواهد به سلامت و به سعادت برساند؛ آنها که بینا هستند میروند دنبالش. ما به تَبَع آنها میخواهیم این جامعه خودمان را سعادتمند کنیم. ما از این گرفتاریهایی که ایران دارد و جامعه ما دارد متاثریم، متاسفیم. جامعه روحانیت میخواهد نجات بدهد شما را. شما را با موعظه میگوییم که تبعیت کنید از اسلام و قواعد اسلام؛ اگر پذیرفتید، آنهایی که جنایاتشان زیاد نیست از ما هستند، توبه اگر کردند؛ و اگر نپذیرفتید، با زور به شما تحمیل میکنیم که بپذیرید یعنی حق را بپذیرید، یعنی از جنایت دست بردارید. به زور، به فشار ملت، به فشار فریاد ملت- همان طوری که فریاد ملت آن انگل را بیرونش کرد، فریاد ملت، شما ریشه [انگلی را] که دیگر چیزی هم نیستید بیرونتان میکند. آدم بشوید، زودتر توبه کنید، مصلحتتان این است؛ من مصلحت شما را میخواهم. بر ملت ایران است، بر ملت ایران در این زمان که حساس است لازم است که پافشاری کنند و دست از نهضتشان برندارند که پیروزی آنها ان شاء الله نزدیک است.(من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستارم. خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید. ایّدکم الله- ان شاء الله.)
روز هشتم بهمن ماه 57
خبر تعویق بازگشت رهبر انقلاب، آن انبار باروت و آن آتش زیر خاکستر را مشتعل ساخت. تظاهرکنندگان که به سوى فرودگاه مهرآباد در حرکت بودند، همۀ راهها را بسته و محوطۀ اطراف فرودگاه را در محاصرۀ نظامیان می دیدند. فریاد «اللّهاکبر» آنها با صفیر گلولهها و رگبار مسلسلها درهم مىپیچید
هزاران تن از مردم در فرودگاه مهرآباد اجتماع كردند. اين در حالي بود كه فرودگاه بسته بود و زير نظارت شديد ارتش قرار داشت. تظاهرات در سراسر ايران همچنان ادامه داشت و در غروب تهران و شهر رشت به تير اندازي ماموران و شهادت عده اي انجاميد. بيش از چهل روحاني سرشناس، از جمله آيت الله دكتر شهيد بهشتي و آيت الله شهيد استاد مطهري در دانشگاه تهران دست به تحصني نامحدود زدند و عدهي آنان به تدريج به چهار صد نفر رسيد. خواست آنان بازگشايي فرودگاه و بازگشت رهبر انقلاب به كشور بود.
روز هشتم بهمن ماه 57، فرودگاه مهرآباد همچنان در محاصرۀ تانکها، زرهپوشها و اتومبیلهاى آتش نشانى بود. کارکنان هواپیمایى ملى با صدور بیانیهاى اعلام کردند که: قسمتهایى از هواپیمایى که قرار بود از تهران عازم پاریس شود توسط عمال رژیم شاهنشاهى خراب شده است[1]. از سوى دیگر، جمعى از روحانیون متعهد و مبارز با تحصن در مسجد دانشگاه تهران خواستار بازشدن فرودگاه و بازگشت امام خمینى به وطن گشتند. فرار سربازان، درجهداران و افسران جوان از پادگانها و پیوستن آنها به ملت تشدید یافته بود. رئیس ستاد ارتش در کتاب «اعترافات ژنرال» در رابطه با این ماجرا مىنویسد:
موقعى که فرودگاه مهرآباد براى جلوگیرى از آمدن خمینى به ایران بسته شد و روحانیون در مسجد دانشگاه متحصن شدند، اخبار روزنامه ها حاکى بود که همۀ افسران نیروهاى سهگانه در پایگاههاى خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، شاهرخى (همدان)، بندربوشهر و بندر پهلوى اقدام به تظاهرات و اعتصاب غذا نمودهاند و از این رویداد، بهرهبردارى تبلیغاتى شدیدى به نفع مخالفین مىکردند. اگرچه روابط عمومى ستاد بزرگ بنا به تقاضاى فرماندهان نیرو و اعتماد به اظهارات آنان، خبر اعتصاب پرسنل نیروها را در مطبوعات تکذیب نمود، ولى گزارشهاى اداره دوم، اعتصاب غذا و شرکت در تظاهرات یگانها را تأیید مىکرد و حتى در تهران، بوشهر، شیراز و اصفهان برخى از افسران، همافران، درجهداران و سربازان با خانوادههایشان به راهپیمایى پرداختند. چون گزارشهاى اداره دوم و نیروها ضد و نقیض بود دستور دادم از ستاد بزرگ، دو هیأت یکى به ریاست سپهبد فیروزمند معاون ستاد براى رسیدگى به وضع پایگاههاى یکم ترابرى و شکارى در تهران و دیگرى به سرپرستى سپهبد رحیمى لاریجانى رئیس اداره یکم ستاد براى رسیدگى به وضع پایگاههاى نیروى هوایى در اصفهان، شیراز و بندر بوشهر اعزام گردند. هیأتهاى اعزامى پس از رسیدگى دستور بازداشت محرکین و مسببین را در پایگاهها صادر کردند، بلافاصله مخالفین،شایعۀ تیرباران 165 نفر از همافران را عنوان و شروع به تظاهرات و تبلیغات شدید علیه دولت و ارتش نمودند[2]»
شاپور بختیار هم در این زمینه در مجلس سنا حضور یافته مى گوید: «درباره محاکمه همافران خبر مىدهند که 160همافر اعدام شدهاند و بقیه هم اعدام خواهند شد، من به خدا قسم مىخورم که هنوز یک نفر هم محاکمه نشده است[3.]».
بختیار در حالى که فرودگاه مهرآباد را به منظور جلوگیرى از فرود هواپیماى حامل امام خمینى(س) و یارانش بسته بود همچنان به تلاش خود براى باقى ماندن بر قدرت ادامه مى دهد. حرفهاى ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران حاکى از این تلاشها بود:«...بختیار [پس از اینکه با وساطت من موفق به جلوگیرى از استعفاى ارتشبد قرهباغى از ریاست ستاد شد] گفت: با تدابیرى که پیشبینى کرده، پس از مراجعت آیتاللّه خمینى اوضاع به نفع حکومت او تغییر خواهد کرد...»
سولیوان که سیاستمدار کهنهکار بود مىدانست شاپور بختیار هیچ شانسى ندارد لذا به قول خود «به فکر تسریع در اجراى برنامۀ تخلیه امریکائیان از ایران و تقلیل اعضاى کادر رسمى سفارت مىافتد».
او در اینباره مىگوید: «...ما برنامهاى تنظیم کردیم که اتباع امریکایى را از ایران بسرعت با هواپیماهاى نظامى که بین تهران و آتن پرواز مىکردند تخلیه کنیم. با تشدید بحران، ژنرال هایزر هم براى بازگشت از ایران بیقرارى مىکرد و در گزارشات روزانۀ خود به واشنگتن درخواست مىکرد با خاتمۀ مأموریت وى در ایران موافقت کنند. من هم فکر مىکردم که دیگر حضور هایزر در تهران مثمر ثمرى نیست. ولى کاخ سفید هنوز معتقد بود که او مىتواند کارها را در تهران سرپرستى کند».
نگرانى دیگر سفیر آمریکا در تهران، سرنوشت برنامۀ فروش سلاحهاى امریکایى به ایران بود. به گفتۀ او: «ارزش قراردادهاى فروش اسلحه امریکا به ایران در آن تاریخ حدود شش میلیارد دلار بود. این قراردادها براساس توافق بین دولتین ایران و امریکا امضا شده بود، ولى طرف قرارداد ما شرکتهاى خصوصى امریکایى بودند و اگر حکومتى که پس از پیروزى انقلاب در ایران بر سر کار مىآمد و تصمیم به لغو این قراردادها مىگرفت دولت امریکا متعهد پرداخت ارزش قراردادها یا خسارت آن به کمپانیها بود».
سولیوان با توجه به اهمیت موضوع، واشنگتن را در جریان مىگذارد و سرانجام موافقت وزارت دفاع امریکا را براى مسافرت یکى از کارشناسان برجسته حقوقى و ادارى وزارت دفاع به نام «اریک فن مار بود» را به تهران جلب مىکند. سولیوان معتقد بود که پس از زحمت فراوان موفق شد موافقتنامهاى براى لغو این قراردادها به امضاى مقامات مسئول ایران برساند و به قول خودش «مالیاتدهندگان امریکایى را از پرداخت حدود چهارمیلیارد دلار خسارت و ادعاهاى احتمالى کمپانیها از کیسۀ دولت برهاند[4]».
مهندس بازرگان، طى مصاحبهاى به تشریح تصمیمات امام راجع به تشکیل شوراى انقلاب و دولت موقت اسلامى پرداخته و گفت: «...در مورد دکتر بختیار باید بگویم که من او را از 34 سال پیش مىشناسم و با هم در نهضت مقاومت و در جبهه ملى همکارى داشتهایم. او مردى وطنپرست!، بسیار منطقى! و داراى تشخیص درست! است. با آشنایى که به سوابق او دارم، قاعدتاً باید خود را در اختیار انقلاب بگذارد و در نتیجه استعفا کند، مگر اینکه در این اواخر، شخصیت او عوض شده باشد[5].»
شاپور بختیار در پاسخ به اظهارات مهندس بازرگان گفت: «تمام اراجیف و شایعات استعفاى من و خالى کردن سنگر مقدس قانون اساسى و حرکت به سوى مجهول مطلق، بىاساس است[6].»
یکى از خبرگزاریها دربارۀ وضعیت کنونى شاه اظهار داشت: «شاه از خیانت دوستان خود، سخت اندوهگین است و به این جهت طى چند روز گذشته حدود 12 کیلو لاغر شده است»!
در تهران هم، عدهاى از ارتشیان، ساواکىها و وابستگان رژیم شاه در ورزشگاه امجدیه گرد آمده و در پناه نظامیان و عدهاى از چماقداران به تظاهرات پرداختند و حمایت خود را از دولت بختیار و سنگر قانون اساسى اعلام کردند. این در حالى بود که دهها هزار تن از مردم تهران در خیابانهاى اطراف امجدیه با در دست داشتن عکسهاى امام خمینى(س) به طرفدارى از رهبرى امام تظاهرات کرده و شعار می دادند.
رادیو پاریس اعلام مىکند که: سفر امام خمینى (س) به تهران به تعویق افتاده است و امام نیز در پیامى اعلام مىدارد:[7] «از اینکه ایادى اجانب، فرودگاههاى سراسر ایران را به روى من بستهاند، بناچار تصمیم گرفتم که روز یکشنبه 29 صفر به کشور برگشته و چون سربازى در کنار شما به مبارزه علیه استعمار و استبداد تا پیروزى نهایى ادامه دهم[8]».
حضرت امام شخصاً و براساس معیارها و شناخت دقیقى که از مسائل ایران و جهان داشتند تصمیم گرفتند به ایران بازگردند و این در حالى بود که بسیارى از دوستان امام، حتى نیروهاى تند انقلابى نیز مخالف سفر امام در آن شرایط بحرانى و خطرزا بودند و با پیغامهاى مکرر خویش درخواست تعویق سفر تا زمان انحلال ارتش و کنترل اوضاع را داشتند.
امام خمینى(س) در مصاحبه کوتاه پنجم بهمن خویش عزم راسخ خود را بر بازگشت قریبالوقوع به میهن اسلامى ابراز داشته و فرمودند: «من از همۀ ملت ایران تشکر مىکنم و در اولین فرصت پیش مردمم به ایران خواهم رفت تا با آنها یا کشته شوم و یا حقوق ملت را بگیرم و به ملت برگردانم».[9]
در حالی که چشمها نگران بود و همه در انتظار ورود رهبر سازش ناپذیر خویش بودند، فعالیتهاى گستردهاى از سوى مبارزین براى باز کردن فرودگاهها، همچنان ادامه داشت.
***
هشتم بهمن ماه 1357، روزنامهها خبر دادند که: «سفر امام خمینى دو روز دیگر به تعویق افتاد.» این خبر براى ملت مسلمان ایران، که مشتاقانه چشم به راه مراجعت رهبرشان هستند و خود را جهت استقبال از آن بزرگوار آماده کرده بودند، بسیار تأثرانگیز و نگرانکننده بود. فرودگاهها هنوز بسته بود[10]. نگرانى و خشم مردم لحظهبهلحظه افزایش مىیافت؛ درگیریها شروع مىشد و با گذشت چند ساعت، شدت گرفت. در جنگ و گریز خیابانى، دهها تن توسط مزدوران امریکایى به خاک و خون کشیده شدند. شعارهاى پیش با فریادهاى بغضآلود تکرار مىگرشت: «واى به حالت بختیار، اگر خمینى دیر بیاد»، «اگر خمینى دیر بیاد، مسلسلها بیرون میاد»
تظاهرات و راهپیمایى دیروز ـ 28 صفر ـ که با شرکت میلیونها نفر، در سراسر ایران برپا شده بود، گرچه خبرگزاریها آن را آرام و بدون تشنج مخابره کردند، ولى حرکتى سرشار از بغض و کینه نسبت به دولت بختیار بود. احساسات پرشور موتورسوارها و جوانان دانشآموز و دانشجو، که گروههاى متعددى را در میان راهپیمایان تشکیل مىدادند، به انبار باروتى شباهت داشت که با کوچکترین جرقه به آتشى گسترده و غیرقابل کنترل تبدیل مىشد. تمام مطالب قطعنامۀ هشت مادهاى دیروز حاکى از آتشى بود که در زیر خاکستر پنهان شده باشد.
خبر تعویق بازگشت رهبر انقلاب، آن انبار باروت و آن آتش زیر خاکستر را مشتعل ساخت. تظاهرکنندگان که به سوى فرودگاه مهرآباد در حرکت بودند، همۀ راهها را بسته و محوطۀ اطراف فرودگاه را در محاصرۀ نظامیان می دیدند. فریاد «اللّهاکبر» آنها با صفیر گلولهها و رگبار مسلسلها درهم مىپیچید. در کشتار وحشیانۀ امروز تهران، چندین داروخانه در هجوم مردم جهت کمک به مجروحین خالى شد. درگیریها، حدود ساعت دو بعدازظهر به میدان 24 اسفند (انقلاب) و مقابل ساختمان ژاندارمرى کشیده مىشود. سربازان رژیم از پشتبام ساختمان ژاندارمرى، مردم را به رگبار گلوله بستند[11].
ارتشبد قرهباغى، پیرامون حوادث این روز مىنویسد: «جریان حادثۀ مقابل ژاندارمرى کشور تا شب ادامه پیدا کرد. خبر این حوادث در تمام خبرگزاریها منتشر شد و مورد بهرهبردارى مخالفین قرار گرفت. مخالفین از این حادثه که خود به وجود آورده بودند، سوء استفاده نموده بر میزان تظاهرات و اغتشاشات مختلف در شهرها افزودند... در همین روز علاوه بر این وقایع آقاى غلامحسین دانشى [روحانىنما] نمایندۀ مجلس شوراى ملى نیز در خیابان مورد سوء قصد قرار گرفته و در اثر تیراندازى زخمى گردید...[12]»
حضرت امام در بیانات هشتم بهمن ماه خود، با توجه به حوادثى که در ایران مىگذشت، فرمودند: «...ما مىبینیم همان بساطى که در زمان محمدرضا خان ـ شاه سابق ـ بود حالا هم همانها دارد اجرا مىشود... آن وقت آدم مىکشتند حالا هم آدم مىکشند، آن وقت غارت مىکردند حالا هم غارت مىکنند، آن وقت از اجتماعات جلوگیرى مىکردند حالا هم جلوگیرى مىکنند...»[13]
این در حالی بود که روحانیت مبارز به عنوان اعتراض به عمل ضد انسانى دولت غیرقانونى بختیار در جلوگیرى از مراجعت حضرت امام، در مسجد دانشگاه تهران دست به تحصن زده و در اعلامیۀ شمارۀ یک خود اعلام مىدارند: «...تا بازگشت حضرت آیتاللّه العظمى امام خمینى دام ظله به وطن، به آغوش پر از مهر ملت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن اختیار مىکنیم و از این محل مقدس در کنار برادران دانشجوى خود، نداى حقطلبانۀ خود را به گوش جهانیان خواهیم رساند...[14]». آیتاللّه طالقانى طى اطلاعیهاى به تأخیرافتادن مراجعت رهبر عالیقدر انقلاب را به اطلاع عموم رسانده و خود ایشان به متحصنین دانشگاه تهران مىپیوندند.
بختیار با نوشتن نامهاى به حضور امام، درخواست مىکند که به وى مهلت کافى براى انجام تغییرات داده شود و تأکید مىکند: «...اجازه فرمایید که هر تغییر در نظام مملکت از راه صلح و سلم و آرامش بر طبق سنن دموکراتیک معمولى در تمام جهان انجام گیرد...[15]» و چون از نوشتن نامه نتیجهاى نمىگیرد، مصمم به عزیمت به پاریس و برقرارى تماس و مذاکرۀ مستقیم با رهبر انقلاب مىشود. بیانیۀ نخستوزیر مبنى بر مسافرت به پاریس از رادیو و تلویزیون پخش مىشود. در قسمتى از بیانیه آمده است: «...تصمیم گرفتم که ظرف 48 ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظمله نایل آیم و با گزارشى از اوضاع کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض، دربارۀ آیندۀ کشور کسب نظر نمایم...[16]»
ژنرال هایزر که هر روز با فرماندهان نیروها و رئیس ستاد مشترک جلسه مىگذارد و آنها را براى اجراى نیات شوم خود آماده مىکند، در خاطرات خود مىنویسد: «...امید ما این بود که این دیدار، بتواند بازگشت خمینى را به کشور براى دست کم، یک ماه دیگر، به تعویق بیندازد...به نظر من چنین مىآمد که اوضاع به دلخواه ما، در حال تغییر بود. اما متأسفانه اگر خمینى ظرف چند روز آینده باز مىگشت، همه چیز را خراب مىکرد. ما به 30 الى 60 روز وقت دیگر احتیاج داشتیم...[17]»
بعضى از مطبوعات داخلى و اغلب خبرگزاریهاى وابسته به غرب و آمریکا، فرصت را غنیمت شمرده و اقدام به شایعه پراکنى مىکنند. تهران ژورنال در مقالهاى تحت عنوان «امام خمینى، با پذیرفتن بختیار موافقت کرد»، نوشته بود: «آیتاللّه در نظر داشته است، شنبهشب، پاریس را ترک گوید، اما ایرفرانس به وى اطلاع داده است که فرودگاه تهران هنوز بسته است...امام خمینى با بختیار ملاقات خواهد کرد[18]»
پیام هشتم بهمن ماه رهبر اندیشمند و آیندهنگر انقلاب اسلامى، توطئه دشمنان نهضت را با شکست مواجه مىسازد. حضرت امام خمینى(س) در پیام خود خطاب به حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستانها، اظهار داشتند: «آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخستوزیرى من مىپذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمىپذیرم؛ چون او را قانونى نمىدانم... من با بختیار تفاهمى نکردهام و آنچه سابق گفته است که گفتگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کنند و مراقب توطئهها باشند.»[19]
رهبر انقلاب در بیانات این روز خود، پیرامون همین موضوع فرمودند: «...من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنى رئیس دولت بیاید ـ به قول خودشان ـ بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلاً ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمىتواند بکند. این هم که من مىگویم استعفا، نه اینکه این معناى واقعى استعفا دارد؛ این نیست. این نخستوزیر نیست نه اینکه نخستوزیر است و استعفا کند؛ لکن براى حفظ ظاهرى که حالا کلمۀ استعفا را ما هم ذکر مىکنیم...»[20]
گزارشهاى رسیده حاکى از این بود که راهپیمایى و تظاهرات ضد دولتى در اغلب شهرستانها جریان دارد. دهها هزار تن از مردم همدان در سرماى 20 درجه زیر صفر، تظاهرات پرشورى راه انداخته بودند و مردم «شاهى» در تظاهرات خود، نام شهرشان را عوض کرده بودند. خبر دیگرى حاکى از این بود که حدود شش هزار کارگر فنى و کارکنان مسلسلسازى وابسته به صنایع نظامى، در حال راهپیمایى هستند. یک روز پیش نیز حدود چهارهزار نفر از همافران مدرسۀ آموزش خلبانى هلیکوپتر، پس از برخورد با فرماندۀ پایگاه و به هنگام بازگشت به شهر، با عدهاى از افراد ارتش درگیر مىشوند و...
***
...در حالى که مردم ایران، خود را براى برگزارى بزرگترین استقبال تاریخ مهیا مىکردند، محل اقامت امام خمینى(س) در تهران تعیین و آماده شده بود. روز سهشنبه دهم بهمن ماه، دولت بختیار بازگشایى فرودگاههاى کشور را اعلام مىنماید و روز یازدهم بهمن ماه، تیتر بزرگ روزنامهها یکسان بود: «9 صبح فردا، دیدار با امام در تهران»
پیوست ها:
[1]. مطبوعات، 5 بهمن 57 . [2]. اعترافات ژنرال، ص 271 و 272 . [3]. روزنامه اطلاعات، 4 بهمن 57 . [4]. مأموریت در ایران، ص 171 تا 173 . [5]. روزنامه کیهان چهارم بهمن ماه 1357 . [6]. روزنامه آیندگان 4 بهمن 1357 . [7]. کیهان 4/11/57 نوشت: «بختیار اجازۀ پرواز اختصاصى «ایران ایر» براى سفر امام خمینى را نداد، و اعلام کرد تا وقتى که کارکنان هواپیمایى ملى در اعتصاب به سر مىبرند انجام یک پرواز اختصاصى به پاریس جهت مراجعت امام به وطن امکان ندارد.» کیهان 4/11/1357 نوشت: «به کلیۀ شرکتهاى هواپیمایى بینالمللى اعلام شد که به تهران پرواز نکنند و از پرواز هواپیماى امام خمینى به پاریس نیز جلوگیرى شد. و در ضمن تانکها فرودگاه مهرآباد را محاصره کردند.» اطلاعات 8/11/1357 نوشت: «فرودگاههاى کشور تا اطلاع ثانوى بر روى کلیۀ پروازهاى داخلى و خارجى بسته است.» این روزنامه از قول خبرگزارى لیبى گفت که جرالد فورد، رئیسجمهور سابق امریکا، براى جلوگیرى از بازگشت امام به ایران، در اسوان یک نقشۀ نظامى تهیه دیده است که بسته شدن فرودگاهها جزیى از آن نقشه است. براى توضیح کامل به شناسنامه این سخنرانى رجوع نمایید. [8]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 528 . [9]. همان، ص 530 . [10]. در مورد این مصاحبه، حجةالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینى در خاطرات خویش مىنویسد: «بعد از اینکه فرودگاه تعطیل شد تمام دهکده تقریباً از خبرنگاران سراسر جهان پر شد. من تا آنروز این تعداد خبرنگار و دستگاههاى مخابراتى ندیده بودم، بیش از پنج تلویزیون بزرگ جهان دستگاهها و دوربینهاى بزرگ خود را در وسط خیابان گذاشته بودند و به صورت مستقیم سخنان امام را پخش مىکردند، محل برگزارى این مصاحبه در وسط خیابان بود و امام روى بلندى یک پله ایستاده بودند چون منزل به هیچوجه جا نداشت، خیابان بهطور کامل مسدود شده بود. و این یک پیام کوتاه براى مردم ایران و جهان بود. ساعت این مصاحبه نیم ساعت به ظهر بود، اما تا امام آمدند و شروع کردند پنج دقیقه به ظهر شده بود، حضرت امام در وسط این مصاحبه ناگهان گفته خویش را قطع کرده و فرمود: «وقت نماز است» و همه را رها کردند و براى اداى نماز رفتند.» [11]. مطبوعات هشتم و نهم بهمن 57 . [12]. اعترافات ژنرال، ص 251 . [13]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 546 . [14]. نهضت روحانیون ایران، ج 9، ص 290 . [15]. اعترافات ژنرال، ص 258 . [16]. اعترافات ژنرال، ص 259 . [17]. مأموریت در تهران، ص 227 و 232 . [18]. همان مأخذ، ص 226 . [19]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 536 . [20]. همان، ص 549 .
منبع: کوثر، شناسنامه سخنرانی های امام خمینی،ج2، موسسه چاپ و نشر عروج، 624-632
. انتهای پیام /*
منابع:
https://www.irdc.ir/fa/tag/1/8%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86%201357
https://www.irdc.ir/fa/news/2188/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B7%D8%A8%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B9-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%87-1357
http://www.imam-khomeini.ir/fa/C207_42020
http://old.roshd.ir/Default.aspx?tabid=602&SSOReturnPage=Check&Rand=0#13571108
https://emam.com/posts/view/1241