شرح مناجات شعبانیه قسمت چهارم
شنبه 7 فروردین 1400 7:56 AM
اِلهی اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ؛ اِلهی کَاَنّی بِنَفْسی واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلی عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْت َاَهْلُهُ وَ تَغَّمَدْتَنی بِعَفْوِک. معبود من! اگر من شایستگی دریافت رحمت تو را ندارم، از تو سزاوار است که با گشایش پهناورت بر من ببخشایی؛ معبود من! می بینم که نزدیک است نفس من در محضرت و رو در روی تو قرار گیرد، در حالی که بر نفس من نیکویی توکلم بر تو، سایه افکنده است. تو هر آنچه که سزاوار است می گویی و مرا در عفو و چشم پوشی خود غرق می کنی.
1- شایستگی نداشتن بندگان برای کسب رحمت الهی؛
2- توکل و تکیه بر خدا و غرق شدن در دریای عفو او.
«اِلهی اِنْ کنتُ غیرَ مُستأهِل. . . ».
از میان آنچه اهل بیت علیهم السلام در مناجات هایشان مطرح کرده اند این بوده است که ازپروردگارشان، می خواستند که با آنها آن گونه که سزاوار خداوندی اوست رفتارکند، نه آن چنان که در خورِ آنها است؛ یعنی خداوند به فضل و بزرگواری وکبریایی خود نظر افکند نه به اعمال ناقص و ناچیز و اندکِ بندگانش.برای نمونه، در دعای پر فیض سمات این عبارت دو بار ذکر شده است: «وَافْعَلْبی ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ لا تَفْعَلْ بی ما اَنَا اَهْلُه؛ پروردگارا! با من آنچه سزاوار توست رفتار نما و آن گونه که لیاقت من است رفتار منما». و نیز در دعای کمیل می خوانیم: «وَافْعَلْ بی ما اَنْتَ اَهْلُهُ؛ خدایا! با من، آن گونه که تواهلِ آنی معامله فرما. »
آنچه از مطلب فوق استفاده می شود این است که امام علیه السلام می خواهد بگوید: اگر من، سزاوار دریافت رحمتت نمی باشم، تو اهل جود و رحمتی و از این طریق مرا مشمول رحمتت خواهی نمود . از این عبارت، نکته دیگری نیزمی توان استفاده نمود و آن اینکه: ناچیز شمردن خویش و اعمال نیک خود و چشم دوختن به جود و رحمت خداوندی، از جمله معارفی است که در جای جای ادعیه اهل بیت علیهم السلام مشهود و سایه گستر می باشد. همان گونه که سید الساجدین دردعای ابوحمزه ثمالی این گونه به خداوند خویش عرضه می دارد: وَ ما اَنَا یا رَبِّ وَ ما خَطَری هَبْنی بِفَضْلِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ. من که می باشم ای پروردگار من! و چه مقامی نزد تو دارم؟ مرا به فضل وکرَمت ببخش و به عفو رحمتت بر من منت گذار.
و در جای دیگر می فرماید:مَولانا فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاَعْمالِنا وَ لکِنْ عِلْمُکَ فینا و عِلْمُنا بِاَنَّکَ لا تَصْرِفُناعَنْکَ وَ اِنْ کُنّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبینَ لِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَیْنا وَ علی الْمُذْنِبینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ فَامْنُنْ عَلَیْنا بِما اَنْتَ اَهْلَهُ. مولای ما! ما می دانیم که به سبب اعمال ناشایست خود، چیزی جز محرومی از رحمتت را مستحق نیستیم، لکن اینکه تو به احوال ما و فقر و بیچارگی ماآگاهی و اینکه می دانیم که از درگاه فیضت محروم باز نمی گردیم، ما را به درگاه کَرَمت امیدوار می کند و اگر چه مستوجب رحمت تو نمی باشیم، اما توشایسته آنی که بر ما و گنه کاران به فضل و رحمتِ وسیعت، جود و بخشش کنی. پس تو به آنچه سزاوار بزرگواری توست بر ما احسان فرما.
حاصل سخن آنکه، عبارتِ مورد بحث از مناجات، در مقام بیان این نکته است که: بنده به هر حالی شایستگی دریافت رحمتِ الهی را ندارد، بلکه این خداوند است که فضل و رحمتش بنده اش را در می یابد و او را مورد مهرِ خود قرار می دهد. «اِلهی کَاَنّی بِنَفْسی واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ. . . ».
توکل بر خداوند بزرگ، یکی از آموزه های قرآنی و وحیانی و از خصلت های بسیار پسندیده ای است که هیچ پیامبر و امام و بزرگی از این صفت بی بهره نبوده است.در قرآن کریم آمده است: «و مَنْ یَتَوَکَّلُ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ هر که به خداوند توکّل کند، خدا او را کفایت می کند. » (طلاق: 3)در آیه دیگر، توکل را علامت مؤمن بودنِ شخص دانسته و چنین فرموده است: «وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ اگر مؤمن هستید بر خدا توکّل کنید». (مائده: 23)
و در اخبار نیز از امام صادق علیه السلام وارد شده است که فرمود: «اِنَّ الْغِنا وَ الْعِزَّ یَجُول انِفَاِذا ظَفَرا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ اَوْطَنا؛ بی نیازی و عزت در حرکتند هنگامی که محل توکل را بیابند، درآنجا وطن می گزینند». (41)همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب معراج از پیشگاه خداوند سؤال کرد: پروردگارا! «اَیُّ الْاَعْمالِ اَفْضَلُ»؟ چه عملی از همه اعمال، برتر است؟خداوند متعال فرمود: «لَیْسَ شَیْ ءٌ عِنْدی اَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ و الرِّضا بِما قَسَمْتُ؛ چیزی در نزد من، با فضیلت تر و برتر از توکل بر من، و خشنودی به آنچه قسمت کرده ام نیست». (42)
سالک راه توکل ز بلا محفوظ است
پیش سیمرغ، رهِ امن و خطرناک، یکی است
لامع
سنایی نیز گوید:
گر توکل تو را بر اوست همی
خود بدانی که رزق از اوست همی
پس به کوی توکل آور رخت
بعد از آنت پذیره آید بخت
در توکل یک سخن بشنو
تا نمانی به دست دیو، گِرو
به بیانی ساده، معنای توکل اینکه: آدمی در هر اقدام و کاری که انجام می دهد، قبل از هر چیز، به مشیت و خواست خداوند نظر داشته باشد و اعتماد اصلی او در واقع در هر حالی و در هر کاری، به خداوند بزرگ باشد نه چیز دیگر. و نیز در معنای توکل گفته اند: «توکل به معنای واگذاری شخص است امور خود را بر مالک خود و اعتماد بر وکالت او، و مالک شخص، کسی است که مقتدر باشد بر مصالح شخص. و بالجمله، توکل، دلبستگی و اعتماد کامل به پروردگار است و این مقام، از کمال معرفت است، زیرا انسان هر اندازه خدا را بهتر بشناسد و از قدرت و رحمت وحکمت او زیادتر آگاه گردد، دلبستگی او به آن ذات بی همتا، زیادتر گردد.توکل، مقام والایی است که جز خواص از عرفا و موحدان، آن را درک نمی کنند. به طور کلی، معیار شناختن توکل، اعتماد به حق است و گسستن از غیر». (43)
چون تو رو از غیر حق برتافتی
نقدِ اسرار توکل یافتی
این بنا را هر که می خواهد ثبات
مرده باید بود او را در حیات
حسینی هروی
همچنین از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: از پیکِ وحیِ خدا، جبرئیل پرسیدم، توکل چیست؟ گفت: اَلْعِلْمُ بِاَنَّ الْمَخْلُوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنْفَعُ، وَ لا یُعْطی وَ لا یَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ فَاِذا کانَ الْعَبْدُ کَذلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِاَحَدٍ سِوَی اللّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ سِوَی اللّهِ فَهذا هُوَ التَّوَکُّلُ. توکل، آگاهی و علم به این واقعیت است که مخلوق نه زیان می رساند و نه نفع و نه عطای واقعی به دستِ آنهاست و نه آنکه منع از عطا در اصل به دست آنهاست. و نیز توکل چشم پوشیدن از خلق است. پس هرگاه، بنده ای به چنین معرفتی دست پیدا نمود، جز برای خدا کار نمی کند و از غیر او امیدی ندارد. پس این است معنای توکل. (44)
نیست کسبی از توکل خوب تر
چیست از تفویض، خود محبوب تر؟
آنکه او از آسمان باران دهد
هم تواند کو ز رحمت نان دهد
آنکه با اسباب روزی داده بود
بی سبب هم می تواند ای عُنود
مولانا
باری امام علیه السلام در این فراز از مناجات، با سرمایه نفیس توکل به پیشگاه خداوندمی رود، و حداقل ثمره ای که از شجره طوبای «توکل» نصیب خویش می سازد، میوه خوشگوار عفو و غفران الهی می باشد، همانگونه که پس از آن فرمود: «فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنی بِعَفْوِکَ؛ پس تو ای خدا، آنچه سزاوار تو بود گفتی و مرا دردریای عفوت غرق کردی».
تمام موجودات جهان هستی، ذاتا فقیرند و از خود چیزی ندارند و اگر هم واجدچیزی باشند، از خودشان نیست، بلکه اِفاضه خداوند در حق آنان می باشد.
تو چو جانی ما مثالِ دست و پا
قبض و بسطِ دست از جان شد روا
تو چو عقلی ما مثال این زبان
این زبان از عقل دارد صد بیان
تو مثال شادی و ما خنده ایم
که نتیجه شادی فرخنده ایم
روز و نور و مَکْسَب و تابم تویی
شب قرار و خلوت و خوابم تویی
مولانا
چنانچه در قرآن نیز آمده است: «یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ؛ ای مردم! همه شما فقیر و محتاجیدبه خدا، و خدا بی نیاز و ستوده صفات می باشد». (فاطر: 15)
زانکه محتاجند این خلقان، همه
از گدایی گیر تا سلطان همه
مولانا
بنابراین، چون مخلوقات، ذاتا فقیر بوده و چیزی از خود ندارند؛ هر که درگرفتاری ها خدای خویش را که تمام حاجت ها به دست او و تمام نیکی ها در خانه اوست فراموش کند، و به آستانه غیر او که در واقع، فقیر و بی نوا می باشند پناه آورد، تهی دست و فقیر و مسکین، بازخواهد گشت. در این رابطه، روایتی دل نشین وجود دارد، که ذکر آن، زینت این نوشتارخواهد بود:امام صادق علیه السلام فرمود: که خدای تبارک و تعالی می فرماید: «به عزت و جلالم سوگند آرزوی هرکس را که به غیر من امید بندد، به نومیدی قطع می کنم و نزد مردم بر او جامه خواری می پوشم، و او را از تقرب خود می رانم و از فضلم دور می کنم. او در گرفتاری ها به غیر من آرزو می بندد، در صورتی که(رفع) گرفتاری ها به دست من است و به غیر من امیدوار می شود و در فکر خود درِ خانه جز مرا می کوبد، با آنکه کلیدهای همه درهای بسته نزد من است و درِخانه من برای کسی که مرا بخواند باز است.
کیست که در گرفتاری های خود به من امید بندد و من امیدش را قطع کرده باشم؟کیست که در کارهای بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم. مگر آن بنده نمی داند که چون حادثه ای از حوادثِ من، او را بکوبد، کسی جز به اذنِ من آن را از او برندارد؟ اگر همه اهل آسمان ها و زمین به من امید بندند، و به هر یک ازآنها به اندازه امیدواری همه دهم، به قدر عضو مورچه ای از مُلکِ من کاسته نشود». (45)
در این بازار عطّاران مرو هر سو چو بیکاران
به دُکّان کسی بنشین که در دُکّان شکر دارد
نه هر کِلکی شِکَر دارد نه هر زیری زِبَر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گُهر دارد
مولانا
توکل کردن بر خدا به معنای رها نمودن اسباب و ترک تلاش نیست، بلکه مقصود این است که آدمی هر کاری را از راه اسبابش انجام دهد و در حدّ توان، بکوشد، ولی نتیجه را به مسبّب الاسباب یعنی خداوند واگذارد و از او خواهان باشد. علامه مجلسی در این باره می گوید: «معنای توکل، ترک تلاش نیست و نیز معنای آن دست یازیدن به امورخطرناک به هوایِ توکل بر خداوند، نمی باشد، بلکه شخصی باید به وسایل واسباب، برای وصول به مقصودش متوسل شود، بدون حرص و هرگونه افراط کاری. چیزی که هست اینکه اعتماد اصلی و واقعی او به سعی و تلاش و اسباب نباشد، بلکه اعتماد او بر مسبّب الاسباب باشد». (46)
چنانچه در حکایتی آمده است: «مردی به همراهِ شترش، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد وگفت: یا رسول اللّه! می خواهم شترم را رها کنم و بر خدا توکل کنم که از آن محافظت کند تا من برگردم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این سخن ناصحیح است، بلکه توباید ابتدا شتر را ببندی و آن گاه بر خدا توکل کنی». (47)
گفت آری گر توکل رهبرست
این سبب هم سنت پیغمبرست
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اُشتر ببند
رمزِ الکاسب حبیبُ اللّه شنو
از توکّل، در سبب کاهل مشو
مولانا