روایت جالب هوادار میلان که با موتورش، زلاتان ابراهیموویچ را به فستیوال سانرمو رساند

زلاتان ابراهیموویچ با موتور یک هوادار میلان، خودش را به فستیوال موسیقی سانرمو رسانده است

زلاتان ابراهیموویچ، مهاجم باتجربه میلان اخیرا در فستیوال موسیقی سانرمو 2021 حضور یافت؛ فستیوالی که برای دوست داران موسیقی در ایتالیا بسیار جالب و ارزشمند است. با این حال نحوه رسیدن زلاتان به این جشنواره، جالب بوده است. زلاتان ابراهیموویچ در ترافیکی شدید گیر می کند و به خاطر این که ترس از دیر رسیدن داشته، با موتور خودش را به مقر برگزاری فستیوال رساند. نکته جالب این جاست که فرد موتورسوار، طرفدار میلان بوده است.

فرانکو، هوادار میلان که با موتورش زلاتان را به فستیوال سانرمو رساند، در مصاحبه با رادیو مونته کارلو در خصوص چگونگی ماجرا، روایت های جالبی را مطرح کرد:

همسرم باور نکرد که زلاتان را به سانرمو می برم

عصر یکشنبه تصمیم گرفتم کمی موتورسواری کنم و آن روز، ترافیک خیلی شدید بود. داشتم به خانه بر می گشتم که در ترافیک گیر کردم. یک ون سیاه را دیدم که یک نفر از آن پیاده شد. آن شخص خیلی شبیه زلاتان ابراهیموویچ بود و با خودم گفتم این ایبرا است. راننده ون، شیشه ماشینش را پایین آورد و گفت: ایبرا می خواهد ببیند که او را می توانی به سانرمو ببری یا نه. گفتم بله، البته که زلاتان را می برم. یک کلاه کاسکت اضافه داشتم و آن را به زلاتان دادم. به همسرم زنگ زدم و گفتم دارم ایبرا را به سانرمو می برم، به خاطر همین دیرتر می آیم. البته که همسرم حرفم را باور نکرد.

ایبرا برایم یک پیراهن می فرستد اما نتوانستیم عکس بگیریم

ایبرا خودش می خواست پشت موتور بنشیند اما گفتم نه، خودم می برمت. البته من خودم موتورسوار حرفه ای نیستم و تاکنون در بزرگراه ها نرفته بودم. خوشبختانه در بزرگراه، ماشین ها زیاد نبودند و کارم راحت شد. ایبرا شخص خیلی خوبی است و به من گفت نمی دانم چطور از تو تشکر کنم. او به من گفت یک پیراهن برایت می فرستم. حتی نتوانستم با زلاتان عکس بگیرم چون وقتی رسیدیم، او خیلی عجله داشت. در نهایت، همسرم حرفم را باور کرد و وضعیت ازدواج ما همچنان خوب است.

علیرضا نجاتی حدود 3 ساعت قبل مشاهده پروفایل

4,551 مشاهده / 63 دیدگاه 78340

زلاتان ابراهیموویچ با موتور یک هوادار میلان، خودش را به فستیوال موسیقی سانرمو رسانده است

همسرم باور نکرد که زلاتان را به سانرمو می برم

عصر یکشنبه تصمیم گرفتم کمی موتورسواری کنم و آن روز، ترافیک خیلی شدید بود. داشتم به خانه بر می گشتم که در ترافیک گیر کردم. یک ون سیاه را دیدم که یک نفر از آن پیاده شد. آن شخص خیلی شبیه زلاتان ابراهیموویچ بود و با خودم گفتم این ایبرا است. راننده ون، شیشه ماشینش را پایین آورد و گفت: ایبرا می خواهد ببیند که او را می توانی به سانرمو ببری یا نه. گفتم بله، البته که زلاتان را می برم. یک کلاه کاسکت اضافه داشتم و آن را به زلاتان دادم. به همسرم زنگ زدم و گفتم دارم ایبرا را به سانرمو می برم، به خاطر همین دیرتر می آیم. البته که همسرم حرفم را باور نکرد.

ایبرا برایم یک پیراهن می فرستد اما نتوانستیم عکس بگیریم

ایبرا خودش می خواست پشت موتور بنشیند اما گفتم نه، خودم می برمت. البته من خودم موتورسوار حرفه ای نیستم و تاکنون در بزرگراه ها نرفته بودم. خوشبختانه در بزرگراه، ماشین ها زیاد نبودند و کارم راحت شد. ایبرا شخص خیلی خوبی است و به من گفت نمی دانم چطور از تو تشکر کنم. او به من گفت یک پیراهن برایت می فرستم. حتی نتوانستم با زلاتان عکس بگیرم چون وقتی رسیدیم، او خیلی عجله داشت. در نهایت، همسرم حرفم را باور کرد و وضعیت ازدواج ما همچنان خوب است.