پاسخ به:سرمایههای اجتماعی و انقلاب اسلامی
پنج شنبه 25 دی 1399 2:27 PM
انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی
نظام پیش از انقلاب اسلامی، نظام برآمده از انقلاب مشروطیت ایران بود؛ البته عدهای روی کار آمدن دولت مطلقۀ رضاخان و حاکمیت سلسلۀ پهلوی در ایران را جدا از فرآیند کارکرد و پیامدهای نظام مشروطه و اندیشۀ مشروطۀ سلطنتی در ایران، تحلیل میکنند.
ذهنی بودن سطوح تحلیل چنین فرافکنیهایی را میتوان در تفکیک بین نیروهای دولت مشروطه و نیروهای دولت مطلقه در آثار بعضی از این جریانها مشاهده کرد.[6] در این تفکیک، دولت رضاشاه و محمدرضاشاه جدا از دولت مشروطه، باعنوان دولت مطلقه در نظر گرفته میشود و فرضیهپردازان چنین دیدگاهی در مقابل دولت مطلقه یک دولت مشروطه نیز تصور میکنند. اگرچه چنین تصوراتی در ذهن محل مناقشه نیست، در عینیات تاریخی ایران وجاهتی برای بررسیهای علمی آن وجود ندارد؛ زیرا کسانی که کمترین اطلاعی از تاریخ معاصر این مرز و بوم داشته باشند میدانند که رضاخان و سلسلۀ پهلوی میراث باورها و اندیشههای روشنفکرانی است که بشیریه میکوشد آنها را در زیر عنوان نیروهای دولت مشروطه سازماندهی فکری و سیاسی کند.[7]
این مباحث اجمالی نشان میدهد که پاسخ پرسش «انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی برای ایران چه کرد؟» صرفنظر از خاستگاه پرسش، بهخودیخود پاسخی کلیدی است. این پاسخ وقتی معرفتآور خواهد بود که در یک نسبت مقایسهای و تطبیقی مطرح گردد؛ یعنی دو الگوی مشابه در شرایط، امکانات، استعدادها، باورها، ارزشها و آرمانهای شبیه به هم مقایسه شود؛ بنابراین پاسخ صرف به پرسشهای مورد نظر، اگرچه ممکن است روشنگر باشد، معرفتآور نیست. معرفتآوری پاسخ زمانی است که خواننده معیاری برای تشخیص و تطبیق داشته باشد. تا وقتی که این معیار وجود نداشته باشد، پاسخها نیز آنچنان که باید، مؤثر نخواهد بود و حتی ممکن است ذهنی تلقی شود. از دیدگاه این مقاله، بهترین معیاری که میتواند حقانیت پاسخهای جمهوری اسلامی را به پرسش یادشده نشان دهد بررسی علمی تطبیقی و مقایسهای است؛ زیرا همانطوریکه اکثر محققان میگویند، تجزیه و تحلیل مقایسهای یا تطبیقی، چشمانداز گستردهای برای تشریح و درک فرآیندهای تحولات سیاسی و اجتماعی فراهم میسازد. کسانی که در اثبات نظریات خود از روش مقایسهای استفاده میکنند نه تنها مجهز به ابزار نیرومند اندیشه و تحلیل میگردند، بلکه میتوانند با این روش مخاطبان خود را مجاب یا اقناع نمایند. الکسی دو توکویل، متفکر بزرگ انقلاب فرانسه، بهدرستی گفته است که بدون مقایسه کردن، ذهن نمیتواند پیشرفت کند؛ چون دگرگونی، تحول، ترقی، تجدد و تکامل و مفاهیمی شبیه به این وقتی درک میشوند که در نسبت با وضعی سنجیده و مقایسه شود.
هیچ پدیدهای به خودی خود در نسبت با خودش، پیشرفته، متکامل یا عقبمانده نیست؛ همۀ این مفاهیم در یک نسبت تطبیقی و مقایسهای درک میگردند. اگر گفته میشود فردی، گروهی، جریانی یا جامعهای پیشرفته یا عقبمانده است، این داوری بر اساس معیاری انجام میشود. تا آن معیار در دست ما نباشد چگونه میتوانیم از پیشرفت یا عقبرفت بحث کنیم. با این توصیف، مقایسه و تطبیق، به تعبیر گابریل آلموند، جایگاهی محوری در اندیشۀ بشری دارد و هستۀ روششناختی، روش علمی نیز به شمار میرود.[8] حتی برای سنجش یک پدیده نسبت به خودش باید به فرآیند تاریخی آن توجه کرد؛ یعنی باید برای سنجش یک پدیده، نسبتی تحقق پیدا کند.
بنابراین اگر قرار است به این پرسش پاسخ داده شود که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی برای مردم ایران چه کرد، و اگر قرار است این پاسخ به دور از شعارها و لافزنیهای سیاسی باشد، باید آثار و دستاوردهای آن را دید و لمس کرد. لمس کردن این آثار و سنجش مبتنی بر خوب و بد بودن آن نسبت به گذشته یا سایر داوریهای ارزشی، فقط از طریق تطبیق و مقایسه ممکن است و لاغیر. برای این تطبیق و مقایسه روشهای متفاوتی وجود دارد؛ عدهای ممکن است معتقد باشند که برای داوری عملکرد انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن باید کشورهای پیشرفتهای چون امریکا و اروپا را معیار و میزان سنجش قرار داد. عدهای دیگر ممکن است دستاوردهای انقلاب اسلامی را در نسبت با دستاوردهای سایر انقلابات تجزیه و تحلیل کنند. گروهی از متفکران ممکن است اینچنین دستاوردهایی را با کشورهای همسطح مقایسه نمایند.
هر کدام از این روشها را از جنبۀ علمی نمیتوان رد یا انکار کرد و هر متفکری حق دارد برای داورهای علمی خود روش مورد پسندش را انتخاب کند، اما باید دید که در حوزههای دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطق کدام روش مفید، مؤثر و علمی است. از دیدگاه ما بهترین ملاک داوری برای سنجش سطح دگرگونیهای جمهوری اسلامی و دستاوردهای انقلاب اسلامی، مقایسه و تطبیق وضع کنونی ایران نسبت به دورۀ نظام مشروطه است؛ یعنی اگر میخواهیم به داوری، عینی، علمی و ملموسی برسیم، نمیتوانیم جمهوری اسلامی را با دورۀ صفویه یا حتی نظام قاجاریه مقایسه کنیم، همانطوریکه مقایسه و تطبیق دستاوردهای جمهوری اسلامی با دستاوردهای سایر انقلابهای جهان و رژیمهای انقلابی نیز ذهنی است؛ زیرا زمینهها، اوضاع و خاستگاههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هیچکدام از این انقلابها و نظامهای سیاسی برآمده از آنها، بر وضعیت ایران منطبق نیست. به صرف وجود یک سلسله علائم مشابه نمیتوان دو حوزۀ برآمده از اجتماعی، سیاسی متفاوت را بر هم تطبیق داد و بعد نتیجۀ علمی گرفت، همانطوریکه حتی نمیتوان برای دستیابی به سنجشی علمی و منطقی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را با کشورهای مشابه و همسایهها سنجید و داوری کرد.
به اعتقاد ما عینیترین، علمیترین و منطقیترین مقایسه و تطبیق، مقایسۀ رژیم نهضت مشروطه با رژیم انقلاب اسلامی است. برای این ادعا دلایل مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: 1ــ هر دو دگرگونی، در بستر سیاسی و اجتماعی ایران اتفاق افتاد؛ 2ــ هر دو دگرگونی در بستر باورها، اعتقادات و ارزشهای مشابه روی داد؛ 3ــ هر دو دگرگونی خاستگاه تمایلات مردمی بود که به هر دلیلی، از نظم آن زمان راضی نبودند و بهدنبال تأسیس نظم مطلوب بودند؛ 4ــ نظام مشروطۀ سلطنتی و نظام جمهوری اسلامی نتایج دو حرکت بزرگ اجتماعی در ایران بودند؛ اگرچه تأثیرات این دو حرکت همسطح نیستند؛ 5ــ نظامهای برآمده از این دو انقلاب دو الگوی متفاوت برای رشد و توسعۀ ایران مطرح کردند.
با تفاصیل فوق و سایر دلایلی که میتوان برای علمی بودن این مقایسه و تطبیق بیان کرد و ما برای پرهیز از طولانی شدن کلام از ذکر آنها خودداری میکنیم، معتقدیم که این دو الگوی توسعه و رشد و دو معیار عینی برای چنین سنجشی، اگرچه عاقلانه و منطقی باشد، عادلانه نیست؛ زیرا گسترۀ زمانی عملکرد الگوی رشد و توسعۀ مشروطه با گسترۀ زمانی عملکرد الگوی رشد و توسعۀ جمهوری اسلامی یکسان نیست. تاریخ مشروطه در ایران به پایان رسیده است و ما محدودۀ زمانی عینی (حدود هفتاد سال) برای سنجش دستاوردهای این نظام در دست داریم، درحالیکه جمهوری اسلامی همچنان مستقر است و سی سال از عمر آن گذشته است. آیا سنجش دستاوردها و عملکردهای الگویی که هفتاد سال حاکمیت داشته با الگویی که به نسبت آن، کمتر از نصف این دوره را در اختیار داشته عادلانه است؟ اگر این اشکال علمی و منطقی را در کنار سایر موانع و مشکلاتی که برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی وجود داشته و دارد ولی هیچگاه برای انقلاب عدالتخانه و نظام مشروطۀ سلطنتی وجود نداشته است قرار دهیم، خواهیم دید که اعتراض جمهوری اسلامی به حقانیت چنین تطبیق و مقایسهای انصافاً، علماً و منطقاً درست است. با این توصیف به نظر میرسد جمهوری اسلامی، بهرغم این تفاوت زمانی گسترده و فرصت اندکی که در اختیار داشته است، شجاعت خودنمایی در برابر تمامی دستاوردهای هفتاد و اندی سالۀ نظام مشروطۀ سلطنتی را در ایران داشته باشد.