شیخ مفید در ارشاد می نویسد: پیغمبر (ص) در میان خاندان خود به امام حسن و امام حسین بیش از همه علاقه و محبت داشت. ترمذی در کتاب صحیح به سند خود از انس بن مالک آورده است که از رسول خدا (ص) پرسیدند در میان اهل بیت کدام یک نزد شما محبوب ترند؟ فرمود: حسن و حسین، و اغلب به دختر خود فاطمه (ص) می فرمود: دو فرزند مرا نزد من بیاور. آنگاه آنها را در آغوش می گرفت و می بویید.
نسائی در کتاب خصایص به سند خود از اسامة بن زید روایت کرده می نویسد: رسول خدا (ص) در حالی که حسن و حسین را بر زانوی خود نشانیده بود فرمود:
این دو، فرزندان من و فرزندان دخترم هستند. بار الها تو خود می دانی که من آنها را دوست دارم پس تو نیز آنها را دوست بدار.
صاحب کتاب اسد الغابه به سند خود شبیه به این روایت را از پیامبر (ص) نقل کرده است. در کتاب استیعاب به طرق مختلف از پیامبر (ص) آمده است که درباره حسن و حسین فرمود:
بار الها من این دو را دوست دارم، پس تو هم آنها را و هر کس دوستدار آنهاست دوست بدار.
در کتاب الاصابة و نیز از احمد بن حنبل از طریق عبد الرحمن بن مسعود، از ابو هریره آمده است که می گفت، رسول خدا (ص) را مشاهده کردم در حالی که حسن و حسین هر یک بر یک دوش او نشسته بودند و هر بار یکی از آن دو را می بوسید، همین که به من نزدیک شد فرمود:
هر کس آن دو را دوست بدارد من او را دوست دارم و هر کس ایشان را دشمن دارد من او را دشمن دارم، و نیز فرمود: هر کس حسن و حسین را دوست دارد من او را دوست دارم، و هر که را من دوست بدارم خداوند نیز دوستدار او خواهد بود، و کسی که خداوند دوست بدارد او را داخل بهشت نماید، و هم چنین هر کس آن دو را دشمن دارد، من او را دشمن دارم و هر که دشمن دارم خدایش دشمن دارد و هر که را خداوند او را دشمن دارد وی را به دوزخ داخل گرداند.
ابو عمر و زاهد در کتاب یواقیت از زید بن ارقم روایت کرده می نویسد: در مسجد نبی اکرم (ص)) در حضورش بودم که ناگاه فاطمه (س) را مشاهده کردم در حالی که حسن و حسین (ع) را همراه داشت به قصد دیدار رسول خدا (ص) به راه افتاده و علی (ع) نیز با آنان همراه بود. پس رسول خدا (ص) در حالی که آنان را نشان می داد رو کرد به من و فرمود: هر کس اینها را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس با آنها دشمنی کند با من دشمنی کرده است.
و نیز از زید بن ارقم روایت است که پیامبر (ص) خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین گفت: هر کس با شما دوست است من نیز با وی دوست خواهم بود، و هر کس که شما با او در جنگید من نیز با او در جنگ خواهم بود.
چنان که اسلم، روایت کرده حسن و حسین را مشاهده کردم که بر شانه رسول اللّه (ص) سوار شده اند. به آنها گفتم، بر مرکب عزیزی سوار شده اید. رسول اکرم (ص) فرمود: و چه سواران نیکویی.
ترمذی و نسائی در کتاب های صحیح خود به اسناد از بریده روایت کرده اند که رسول خدا (ص) بر منبر وعظ و حکمت قرار داشت. ناگهان نگاهش به پسرانش حسن و حسین افتاد که به طرف مسجد م آمدند، و گاه به زمین می افتادند، آن حضرت نیز سخت متوجه آنها شد و از منبر پایین آمد و سراسیمه به طرف در رفت و آغوش گشود و این دو کودک را به بر گرفت و دوباره از منبر بالا رفت و بعد نشست. یکی را بر زانوی راست و دیگری را بر زانوی چپ نشانید و گفت: «صدق اللّه عزّ اسمه، انّما اموالکم و اولادکم فتنه» (خدای تعالی درست فرموده که به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند.) من این دو پسر را دیدم که راه می آیند و دامن پیراهن به پایشان می پیچد و می لغزند. نتوانستم آرام بگیرم. سخنم را قطع کردم تا آنها را بیاورم و بر دامن خود بنشانم.