ابو اسود الدوئلی
دوشنبه 16 تیر 1399 3:19 PM
ظالم بن عمرو بن سفیان مشهور به اَبو الاَسْوَدِ دُؤَلی (درگذشته سال ۶۹ قمری) شاعر و صحابی مشهور امام علی(ع) بود. از او به عنوان پایهگذار علم نحو یاد میشود. در آستانه جنگ جمل هنگامی که عایشه به سوی بصره روان شد، عثمان بن حُنیف او را به همراه فرد دیگری برای مذاکره نزد عایشه فرستاد.
ابوالاسود در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) بود. او در شعر دستی داشت و در مدح و مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع) اشعاری سروده است.
بر اساس منابع تاریخی وی نخستین فردی است که به اعرابگذاری قرآن اقدام کرد. بیشتر منابع مرگ او را در سال ۶۹ قمری در بصره دانستهاند.
ظالم بن عمرو بن سفیان معروف به ابوالاسود در دوره جاهلیت[۱] یا در سال فتح مکه یعنی سال هشتم هجری به دنیا آمد.[۲]
وی از تیره بنیکنانه مُضَر بود که در بصره جزء اهل عالیه شناخته میشدند.[۳] قبیله او به دُئل شناخته میشد. حجازیها این واژه را «دیلی» تلفظ کردهاند.[۴] قبیله وی در حجاز و حوالی شهر مکه مسکن داشتند و در برخی حوادث تاریخ صدر اسلام از آنان نام برده شده است.[۵]
مادر ابوالاسود از تیره بنیعبدالدار بود.[۶] پدرش بنا بر قولی در یکی از غزوات به همراه مشرکان، کشته شد.[۷] اما به احتمال بسیار در این باب خلط پیش آمده است.[۸]
ابوالاسود دو پسر به نام عطا و ابوحرب داشته است. از عطا نسلی بر جای نماند، ولی نسلش از ابوحرب ادامه یافت. گفتهاند ابوحرب شاعر و نحودان بود و از سوی حجاج بن یوسف بر منطقهای حکم میراند.[۹]
برخی ابوالاسود را در شمار صحابه آوردهاند. ولی ابن اثیر، صحابی بودن ابوالاسود را ناشی از تصحیف در متن یک خبر میداند.[۱۰] گفتهاند که او به هنگام مرگ ۸۵ یا ۱۰۰ سال داشته است.[۱۱] ابوالاسود در بصره از دنیا رفت. بیشتر منابع مرگ او را در ۶۹ق بر اثر طاعون میدانند.[۱۲] اقوال دیگری هم در تاریخ مرگ او وجود دارد.[۱۳] باتوجه به تاریخ مشهور برای فوت وی، سن او برای درک پیامبر(ص) چندان نامناسب نبوده است.[۱۴]
ابوالاسود، ابوذر غفاری را در ربذه به هنگام تبعید ملاقات کرده و با او درباره تبعیدش گفتگو کرده است.[۱۵] راوی این ملاقات، موسی بن میسره از طایفه دؤل بوده است.[۱۶]
ابوالاسود در جنگ جمل همراه علی(ع) بود.[۱۷] هنگامی که عایشه به سمت بصره میرفت، به همراه یک نفر دیگر، از سوی عثمان بن حُنیف برای مذاکره نزد او رفت و در هنگام گفتگو با عایشه اندکی درشتی کرد.[۱۸]
در جنگ صفین، ابن عباس به دستور امیرالمؤمنین علی(ع)، ابوالاسود را به بسیج نیروها فرمان داد[۱۹] و خود به سوی امام در صفین به راه افتاد و ابوالاسود را به جای خویش در بصره گمارد.[۲۰] تا نماز اقامه کند و به قضاوت بپردازد و زیاد بن ابیه را به سرپرستی امور دیوان و خراج (مالیات) گمارد. در این مدت میان آن دو دشمنی بروز کرد و همین امر موجب شد که ابوالاسود در هجو زیاد اشعاری بسراید.[۲۱]
بر مبنای روایتی، امام علی(ع) در جنگ صفین قصد داشت نخست، ابوالاسود را برای حکمیت برگزیند.[۲۲]
ابن عباس، پس از جنگ به بصره بازگشت و با آغاز فتنهانگیزیهای خوارج، در مقام ولایت بصره، ابوالاسود را به مقابله آنان فرستاد.[۲۳] مدتی بعد، ابوالاسود، ابن عباس را به دستاندازی به بیت المال متهم کرد و امام علی(ع)، ابن عباس را توبیخ کرد.[۲۴] در پی این اتفاق ابن عباس بصره را ترک کرد و به حجاز رفت.[۲۵] تلاش ابوالاسود و قومش برای ممانعت از خروج وی اثری نداشت[۲۶] البته قبل از آن که برود، زیاد بن ابیه را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. ابوالاسود از این که ابن عباس او را به کاری نگماشت، خشمگین شد.[۲۷]
هنگامی که خبر شهادت امام علی(ع) و بیعت با امام حسن(ع) به بصره رسید، ابوالاسود به منبر رفت و گفت که یکی از مارقین، خلیفه را به شهادت رسانده است و همگان را به بیعت با حسن بن علی(ع) فرا خواند. شیعیان با او بیعت کردند، ولی جماعتی عثمانیمذهب از بیعت سرباز زدند و نزد معاویه گریختند. معاویه به فریب، کسی را نزد ابوالاسود فرستاد که حسن(ع) با من صلح کرده و از او خواست که از مردم بصره برای وی بیعت بگیرد. ابوالاسود در مرثیه ای که در شهادت امام علی(ع) سرود، معاویه را تلویحاً مسئول آن معرفی کرد.[۲۸]
در سال ۴۴ قمری ابن عامر، والی بصره، هیأتی را از بصره نزد معاویه فرستاد[۲۹] ابوالاسود هم در این هیئت بود. وی به همراه احنف بن قیس نزد معاویه رفت و با او به تندی سخن گفت[۳۰] معاویه در سال ۴۵ق زیاد بن ابیه را به امارت عراق گمارد[۳۱] و ابوالاسود با وجود آنکه از گذشته روابط چندان دوستانهای با او نداشت، ظاهراً همچنان نزد وی رفت و آمد میکرد و گاه که از زیاد میرنجید، او را در شعری هجوگونه ملامت میکرد. افزون بر اینها، احتمالاً به سبب بستگی او به علی(ع) چندان مورد توجه نبوده است.[۳۲]
داستانهایی در خصوص روابط با زیاد و موضوع بنیانگذاری علم نحو نقل شده است. برخی هم گفتهاند که آموزگار فرزندان زیاد بوده است.[۳۳]
با پیش آمدن واقعه کربلا گفتهاند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام حسین(ع) میسرود و ابن زیاد را هجو میکرد.[۳۴] بنا بر برخی از نقلها که به نظر برخی چندان معتبر نیست[۳۵]، او در نزدیکی شهر حلب برای بازپسگیری سر امام حسین(ع) درة الصدف را یاری کرد و با مأموران خولی درگیر شد[۳۶] بر طبق برخی گزارشها، در دوران حکومت ابن زیاد، ابوالاسود همچنان از او[۳۷] و حتی از یکی دو عامل او در نواحی جنوبی ایران گاه درخواست کمک میکرده است و چنانکه از اشعار او برمیآید، بدین منظور به جندی شاپور و جی و اصفهان نیز سفر کرده، هرچند که به او توجهی نشده است.[۳۸]
در ۶۵ق ابن زبیر حارث بن عبدالله مخزومی معروف به قُباع را بر بصره گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری، والی جدید را هجو گفت.[۳۹]
ابوالاسود از عمر و امام علی(ع) [۴۰] و ابوذر غفاری [۴۱] حدیث نقل کرده است. فرزندش ابوحرب و یحیی بن یعمر و عبدالله بن بریده و... از او حدیث نقل کردهاند.[۴۲] منابع ثقه بودن او را در حدیث تأیید کردهاند.[۴۳]
ابوالاسود نگاشتهای در علم کلام دارد. عبدالقاهر بغدادی رسالهای در ذمّ قدریان -که به طعنه بر معتزله نخستین اطلاق میشد- به او نسبت داده است.[۴۴] اعتزالیان خود، ابوالاسود را در طبقات معتزله در شمار قائلان به عدل و توحید -که باور ایشان بود- آوردهاند.[۴۵]
از ابوالاسود به عنوان نخستین کسی که اعراب را وضع کرد، یاد میشود.[۴۶] همچنین او نخستین فردی است که قرآن را اعرابگذاری کرد. بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی زیاد بن ابیه به او دستور داد تا مصاحف را نقطهگذاری کند، او چنین کرد.[۴۷] بر پایه همین منابع، او مردی فصیح و هوشمند از طایفه عبدالقیس را برگزید و نزد او به قرائت قرآن میپرداخت. از او خواست: هنگام تلفظ حروف، اگر دهان را باز کرد نقطهای بر زیر حرف قرار دهد، و اگر دهان را پایین کشید نقطهای زیر آن بگذارد و چون لبهارا به هم آورد، نقطهای در جلو حرف قرار دهد. همچنین گاه اختراع علامات دیگری را به او نسبت داده و به دنبال این روایت افزودهاند.[۴۸] قلقشندی معتقد است که بیشتر دانشمندان، تنها حرکات سهگانه و علامت تنوین را ابداع ابوالاسود میدانند.[۴۹]
از ابوالاسود اشعاری نقل شده است.[۵۰] مجموعه اشعاری که منابع مختلف به وی نسبت دادهاند با عنوان دیوان ابوالاسود چاپ شده است.[۵۱] البته برخی در صحت انتساب همه این اشعار به او تردید کردهاند[۵۲] و مدعیاند در مواردی محتوای این اشعار با شخصیتی که از او در روایات معرفی شده، همخوانی ندارد.[۵۳] محققان معاصر چندان عنایتی به شعر او ندارند[۵۴] اما سخنان حکمتآمیز او را ابن سلام، ابن سعد، جاحظ، ابن قتیبه و ابن عبدربه نقل کرده و تا منابع سده ۱۹م آمده است.[۵۵] وی اشعاری نیز در مدح یا مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع) سروده است.[۵۶] از برخی گزارشها چنین برمیآید که سبب بیتوجهی به او شیفتگی به حضرت علی است.[۵۷]
درباره شعردانی او نیز چند روایت موجود است: ابن عباس که خود دستی در شعر عرب داشت، از او میخواهد تا بهترین شعر را معرفی کند.[۵۸] همچنین در حضور حضرت امیرالمؤمنین(ع) درباره بهترین شعر اظهارنظر میکند[۵۹] و نیز یغموری به نقل از ابن اعرابی او را یکی از چهار فصیح عرب به شمار آورده است.[۶۰]