مصاحبه > روزي که انتظار طولاني شد
یک شنبه 26 دی 1389 8:43 AM
گفتگو با ناو سروان مجتبي مسيحي، بازمانده ناوچه قهرمان پيکان به مناسبت روز نيروي دريايي
انتظار آن روز طولاني شد، چشمها بر افق دريا خيره مانده بود تا پيکان از نبرد بزرگ برگردد و با آمدنش مرهمي بر زخمهاي تجاوز و تعدي دشمن بعثي بنهد؛ سرزمين گرم و تفتيده جنوب و ديار قهرمان پرور بوشهر در تاريخ گذشته خود هميشه در مصاف با متجاوزان بيگانه خوش درخشيده بود که دلير مرداني چون رئيس علي دلواري
نمونه اي از ايشان بود و اينک ناوچه پيکان 224p حامل دليرمرداني ديگر بود که براي مقابله با دشمن دون به رزم دريايي رفته بودند تا توان کذايي رژيم بعثي عراق را در اسکله هاي نفتي البکر و الاميه از هم بپاشند و اين حماسه را عبرتي براي ديگر متجاوزان جهان قرار دهند. ولي آن روز به شب رسيد و پيکان نيامد تا اينکه خبر تلخ آوردند که پيکان بعد از انهدام اسکله هاي الکبر و الاميه و ساقط کردن ناوچه ها و هلي کوپترها و هواپيماي جنگنده دشمن به هنگام بازگشت به بندر بوشهر در فاصله دو مايلي اسکله البکر مورد اصابت موشکهاي دشمن قرار گرفت و در دريا غرق شد. بيشتر کارکنان ناوچه شهيد و مفقود شدند و تعداد اندکي از آن حمله دريايي جان سالم به در بردند و زنده ماندند.
يکي از آن بازماندگان، ناو سروان جانباز مجتبي مسيحي است که به تازگي به افتخار بازنشستگي نايل آمده است. بعد از هماهنگي هاي لازم از او مي خواهيم ما را ميهمان خاطرات آن روزهاي تلخ و شيرين خود بنمايد. او نيز اجابت مي کند و ما را به گرمي مي پذيرد؛ از او مي خواهيم خود را معرفي نموده و نحوه پيوستن خود را به ناوچه قهرمان پيکان بگويد؛ او نيز با تکان دادن سر و لبخندي بر لب خواسته ما را اجابت کرده و مي گويد: اينجانب مجتبي مسيحي، متولد شهرستان خوانسار هستم.
در يک خانواده مذهبي و متوسط ديده به جهان گشودم، تحصيلات مقدماتي را آنجا گذراندم، بنا به علاقه مفرط و زيادي که به نيروي دريايي داشتم در سال 1353 به استخدام نيروي دريايي درآمدم. بعد از طي يک سال دوره آموزشي در آموزشگاه انزلي به بندر عباس منتقل و در ناوشکن ببر مشغول خدمت شدم، 3 سال از ابتداي خدمت خود را در آن ناوشکن گذراندم تا اينکه در سال 1357 مصادف با پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران به بندر بوشهر منتقل و براي خدمت در ناوچه پيکان برگزيده شدم، دو سال از خدمت خود را در ناوچه پيکان سپري کرده بودم که در سي و يک شهريور سال 59 جنگ تحميلي عراق عليه ايران آغاز شد؛ دشمن بعثي از سه جبهه زميني، هوايي و دريايي حمله و تجاوز ناجوانمردانه خود را عليه ايران اسلامي آغاز کرده بود. پرسنل جان برکف نيروي دريايي از همان روزهاي آغازين جنگ تعرض هاي نيروي دريايي عراق را به شدت پاسخ مي دادند و توطئه ها را در نطفه خفه مي کردند. دشمن تهديدهاي زيادي را از ناحيه دريا وخليج فارس عليه ايران انجام مي داد و در رسيدن به تهديدهاي خود هر روز بر ميزان تعرضات و حملات دريايي خود مي افزود. نيروي دريايي ايران براي از بين بردن توان نيروي دريايي عراق با طراحي و اجراي عمليات غرورآفرين “مرواريد” در 7 آذر 1359 نبض اقتصادي کشور عراق را که در اسکله هاي نفتي البکر و الاميه مي تپيد به طور کامل منهدم ساخت و با حمله هاي مکرر رعد آسا عمده ناوچه ها و شناورهاي هجومي دشمن را غرق دريا ساخت. به گونه ا ي که تا پايان هشت سال جنگ تحميلي نيروي دريايي عراق نتوانست سربلند کند و ابراز وجود نمايد.
در اينجا از او مي خواهم که شرح عمليات “مرواريد” و نحوه انجام آن را توضيح دهد.
او نيز بعد از مکثي کوتاه نفس عميقي مي کشد و به نقطه اي خيره شده و شروع به صحبت مي کند:
قبل از عمليات مرواريد عملياتهايي با کمک تکاوران نيروي دريايي انجام داده بوديم و با نصب محموله هاي سنگين تي.ان.تي صدمات قابل توجهي به مراکز کنترل و رايانه اسکله هاي نفتي البکر و الاميه وارد نموده بوديم؛ اما در عمليات مرواريد تصميم بر اين بود که اسکله ها بعد از پاکسازي نهايي به طور کامل منهدم شوند. قبل از رسيدن ناوچه پيکان تکاوران و غواصهاي نيروي درياي به آنجا رسيده بودند و مشغول پاکسازي اسکله ها بودند که ناوچه ما به آنجا رسيد. تکاوران مستقر در اسکله به ما خبر دادند که در بخشهايي از اسکله هنوز دشمن مستقر است پس بهتر است ناوچه در ضلع جنوبي اسکله البکر که کاملا پاکسازي شده است پهلو بگيرد؛ اين کار انجام شد؛ تکاوران تعداد 10 عراقي را به اسارت گرفته بودند.
آنها را به داخل ناوچه منتقل کرديم. در حال منتقل کردن اسرا بوديم که بنده که مسئول رادار ناوچه بودم در رادار متوجه حرکت يک هدف به سمت خودمان شدم، موضوع را به فرمانده ناوچه ناخدا همتي گفتم؛ به دستور ايشان همه پرسنل در محل جنگ خود حاضر شدند و به سرعت از اسکله جدا شديم و به سمت هدف رفتيم وقتي هدف در تيررس توپخانه هاي ناوچه ما قرار گرفت دستور آتش صادر شد و بعد از پرتاب چند گلوله توپ و موشک هدف ساقط و از صفحه رادار محو شد.
در هنگام برگشت به اسکله هاي البکر و الاميه بوديم که ناگهان متوجه پرتاب موشک به سمت ناوچه خودمان شديم. از آنجايي که پناه گرفتن در بخش داخلي اسکله ها ما را از اصابت هرگونه موشکي مصون مي ساخت ما نيز به سرعت همين کار را کرديم و موشکها يکي بعد از ديگري به خود اسکله ها اصابت کردند.
نزديکي هاي صبح بود که متوجه حرکت دو هدف ديگر به سمت اسکله البکر شدم. ما در آن موقع در اسکله الاميه مستقر بوديم.
در روي اسکله البکر هنوز نفراتي از نيروهاي دشمن بعثي حضور داشتند شناورهاي دشمن به اسکله نزديک شدند و بعد از جمع آوري و انتقال نيروهاي باقيمانده خود بر روي اسکله البکر هرچه سريع تر به سمت خور عبدالله برگشتند در هنگام بازگشت، ناوچه پيکان از اسکله الاميه فاصله گرفت و به سوي هدفها رفت و بعد از پرتاب چند موشک، آن دو هدف را نيز ساقط نمود. وضعيت به طور ايده آل به نفع ما پيش مي رفت که پستهاي شنود به ما خبر رساندند که صدام به نيروهاي نظامي خود دستور داده است که به هر شکل ممکن بايد ناوچه پيکان از بين برود. نزديک صبح بود که چندين هواپيماي دشمن به سمت ناوچه ها حمله کردند، ما بدون هيچ واهمه و ترسي توانستيم دو تا از آن هواپيماها را ساقط نماييم. در حدود ساعت 11 صبح بود که دوباره در صفحه رادار هدف ديگري مشاهده کردم. براي حضور قدرتمند و جلوگيري از هرگونه خطر احتمالي از نيروي هوايي تقاضاي امداد و کمک شد. هواپيماهاي جنگنده ايراني به منطقه آمدند و نقطه هاي حساس و خطر آفرين را به شدت بمباران کردند.
نزديک ظهر بود که از پست فرماندهي منطقه دوم دستور رسيد که عمليات ناوچه پيکان خاتمه يافته و ناوچه هرچه سريعتر به اسکله منطقه دوم باز گردد. در آن هنگام هيچ هدفي بر روي رادار مشاهده نمي شد ولي احتمال وجود شناورهاي دشمن در کمين گاههاي خور عبدالله و اسکله البکر وجود داشت؛ يادم مي آيد بعد از دو سه مايلي که از اسکله الاميه فاصله گرفتيم فرمانده ناوچه ناخدا همتي مرا به روي عرشه خواند. به سوي او رفتم از زحمات 48 ساعته ما تقدير کرد و از من خواست که تعداد هدفهاي منهدم شده و نقشه عمليات اجرا شده را آماده و بعد از رسيدن به منطقه دوم آن را تحويل فرماندهان مربوطه قرار دهيم. در اين حين بود که همکاران فرياد برآوردند موشک، موشک، بله آنها از طريق رادار مشاهده کرده بودند که موشکي به سمت ناوچه شليک شده است.
يادم هست در آن موقع جناب حفيظي يکي از همکارانمان، با سرعت به داخل اطاق سکان رفت و سکان را کاملا به سمت مخالف و چپ چرخاند ولي سرعت موشک بالا بود و در اين چرخش توانست پاشنه ناوچه ما را مورد اصابت قرار دهد.
موتورخانه منهدم و پروانه هاي محرک ناوچه از کار افتاد و ناوچه عملا به صورت يک هدف ثابت براي دشمن قرار گرفت، ناخدا همتي گفت: مطمئنا موشک ديگري به سمت ما خواهد آمد، بله پيش بيني ناخدا همتي درست بود، موشک دومي به سمت ما پرتاب شد و با اصابت آن به ناوچه من به اتفاق چندين نفري که در روي عرشه بوديم به داخل آب دريا پرتاب شديم. ديگر هيچ نفهميدم تا وقتي که بعد از مدتي به هوش آمدم. ديدم در داخل آب دريا هستم و از ناوچه تنها دکل آن بيرون آب بود. وقتي که خواستم به سمت ناوچه شنا کنم ناخدا سرنوشت که بر روي اسکله بود به من گفت که به سمت ناوچه شنا نکنم چون احتمال مي رفت با گردابي که ناوچه در حال غرق از خود به وجود مي آورد مرا نيز به داخل آب بکشاند و غرق کند. او گفت که به سمت آنها در اسکله شنا کنم.
من هم همين کار را کردم ولي توان اينکه خود را به اسکله برسانم وجود نداشت. در داخل آب هم نيروهاي ايراني بودند و هم نيروهاي عراقي؛ هلي کوپترهاي ايراني و عراقي هرکدام جداگانه به کمک نيرو هاي خود آمده بودند. محشري برپا بود ناگفتني؛ با وجود آنکه انتظار مي رفت در آن موقعيت هرکس به فکر خودش باشد ولي نيروهاي با ايمان و غيرتمند ايراني تنها به خوشان فکر نمي کردند و بيشتر تلاش مي کردند بچه هايي که مجروحيت و آسيب بيشتري ديده اند را هرچه زودتر سوار هلي کوپتر کنند و اين صحنه ها ديدني بود. بالاخره در حوالي ساعات پاياني روز وقتي که هوا رو به تاريکي مي رفت هلي کوپترها توانستند آخرين بازمانده هاي ناوچه قهرمان پيکان را از آب نجات دهند و به بيمارستان منطقه دوم منتقل نمايند. بعد از انتقال بنده به منطقه به خاطر شدت جراحات و صدماتي که به چشمها و گوشها و کتف من وارد شده بود ناچار شدند جهت عمل و مداواي کامل مرا به تهران منتقل کنند.
وقتي که سکوت او را مي بينم از او تشکر کرده و آفرين برهمت بلند او و همرزمانش مي فرستم و از او مي خواهم در حاشيه گفتگو از اخلاق و کردار پرسنل و فرمانده ناوچه بگويد از خود ناوچه بگويد و از جايگاه ممتاز آن در ميان ناوچه هاي ديگر؛ او نيز دوباره لب به سخن مي گشايد و مي گويد: ويژگي اخلاقي شهيد همتي اين بود که بيشتر اوقات در نحوه برنامه ريزي و تصميمات خود با پرسنل ناوچه مشورت مي کرد و با شوخي و محبتهاي پدرانه خودجو دوستي و صميميت را در ناوچه پيکان بوجود آورده بود. اين عوامل نيز باعث مي شد که پرسنل با اخلاص و همت بالايي در وظايف محوله خود ايفاي نقش کنند به طوري که در آن موقع اکثر عملياتهاي دريايي را ناوچه پيکان انجام مي داد و با موفقيت نيز انجام مي شد به طوري که يادم هست بچه ها به ناخدا همتي مي گفتند: شما عملياتهاي دريايي را تماما پيش خريد کرده ايد و او نيز مي خنديد و اين افتخارات و موفقيتها را مرهون الطاف الهي و فداکاري پرسنل ناوچه مي دانست. شهيد بزرگوار حفيظي، نيز چنين بود. کسي تصور نمي کرد روزي فرا خواهد رسيد که ناوچه به اسکله منطقه برنگردد و چشمها را در انتظار طولاني بگذارد.
چون در صورت بروز هرگونه نقص فني، پرسنل ناوچه همه باهم متحد مي شدند و نقص ها را بر طرف مي ساختند و ناوچه را هرچه سريعتر آماده عمليات ديگر مي نمودند.
درياي خليج فارس نيز ناوچه پيکان را دوست داشت و خداي متعال پرسنل جان برکف آنرا؛ به گونه اي که در 7 آذر 59 خليج فارس ناوچه قهرمان پيکان را براي هميشه تاريخ به مهماني خود برد و خدا نيز پرسنل با غيرت آنرا به مهماني نعمات آسماني فراخواند و اينگونه شد که تاريخ 7 آذر و نام ناوچه پيکان در تاريخ مقاومت و سلحشوري اين کشور هميشه يادگار و ماندگار شد. در اينجاي کلام از او مي پرسم که آيا فرزندان شما از حماسه هاي ماندگار 7 آذر و ناوچه قهرمان پيکان اطلاعاتي دارند و شما خاطرات و گذشته خود را به آنها تعريف کرده ايد يا خير؟ در جوابم با تبسمي بر لب مي گويد: البته که خاطرات و گذشته خود را به آنها تعريف کرد ه ام ولي وظيفه اصلي معرفي و شناساندن عمليات غرورآفرين “مرواريد” توسط ناوچه پيکان در 7 آذر 59 و ساير عملياتهاي دريايي و زميني و هوايي برعهده مسئولين فرهنگي و روابط عمومي نيروها، فرماندهان نيروها و علي الخصوص روزنامه ها، مطبوعات و راديو و تلويزيون جمهوري اسلامي ايران است.
در پايان ما نيز به سهم خود از فداکاري ها و ايثارگريهاي جناب مسيحي و پرسنل قهرمان ناوچه پيکان سپاس و ستايش به عمل آورديم و بر روان پاک و مطهر شهداي گلگون کفن آن درود خالصانه فرستاديم.