0

آستان مقدس امامزاده سیدسربخش (علیه السلام)

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

آستان مقدس امامزاده سیدسربخش (علیه السلام)
پنج شنبه 15 اسفند 1398  8:59 AM

Image result for امامزاده سید سربخش

 در شهر قم دو بقعه بنام سيدسربخش معروف بود كه نام اولي آن در اكثر كتب تاريخي ذكر گرديده و در كتاب انوارالمشعشعين هم به نقل از تاريخ قم چنين آمده است كه: مدفون در اين بقعه ظاهراً از اولادهاي حضرت امام صادق (علیه السلام) و از نسل جناب محمد ديباج كه نسب شريفش از قرار زير مي باشد:

شاهزاده محمد بن عبدالله بن حسين بن علي بن محمد ديباج بن امام جعفرالصادق (علیه السلام) كه در نهروان به قتل رسيده و جسد مطهرش را به قم نقل و به خاك سپردند.

مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منتهي الامال هم به اين معني تصريح نموده كه سيدسربخش همان امامزاده محمد عزيزي است كه در نهروان به قتل رسيده و در قم به خاك سپرده شده است.
علامه مجلسي در كتاب شریف بحارالانوار بطور كلي مي نگارد كه قبور بسياري از احفاد محمد بن امام جعفرالصادق (علیه السلام) در قم مي باشد. بنابر عبارت فوق روشن مي گردد كه مدفون در اين بقعه جناب محمد عزيزي مي باشد.
مدفون در اين بقعه جناب شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل بن عبدالله بن حسين بن محمد بن حسين بن احمد بن محمد عزيزي بن حسين بن محمد اطروش بن علي بن حسين بن علي بن محمد ديباج بن امام صادق (علیه السلام) مي باشد كه از اعاظم نقباء و شرفاء و فضلاي سادات در خطه خراسان بود كه به اين نام (اسماعيل) در قرن هفتم در منطقه خراسان دو نفر بودند و هر دو به فضل و رفعت منزلت شهرت داشته اند كه بايد توضيح داد ابوالمعالي اسماعيل مورد بحث، جُداي ابوالمكارم اسماعيل يعني سيد ابوطالب اسماعيل بن محمد بن حسين بن احمد الازورقاني بن محمد بن عزيز بن الحسين بن محمد بن علي بن حسين علي بن محمد ديباج بن امام صادق(علیه السلام) است كه به عنوان قاضي نسابه مشهور و در شهر مرو داراي محبوبيت تامه با مقبوليت عامه و متصدي مقام قضا بود و كتبي هم تأليف كرده است من جمله: شجون الاحاديث و زهرة الحكايات، ياقوت حموي رومي درسال 614 هـ.ق در مرو با وي برخورد كرده و او را ستوده است. به هر حال شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل مورد بحث پس از كسب علوم و اكتساب معارف اسلامي به دارالملك خراسان (نيشابور) منتقل گشت و چندان وجيه الملك گرديد و به حدي رفعت منزلت و حشمت يافت كه سلطان محمد خوارزمشاه او را به مقام نقيب النقبائي كشور برگزيد. مقام نقابت النقباء از عناوين رفيع و روحاني و سياسي بود كه از آغاز خلافت عباسيان در بغداد از ناحيه آنان براي ثبت و ضبط انساب سادات عباسي و علوي برگزيده مي شد؛ ولي سادات علوي از تبعيت نقباي عباسي خودداري كردند و در نتيجه براي آنان نقيب خاصي انتخاب مي گرديد كه در اكثر ولايات نقيب با شخصيت و شاخصيت تامه بود كه با نظر نقيب النقباء انتخاب مي گرديد و در هر حال هم از وي تبعيت و جانب داري مي كردند و ابوالمعالي اسماعيل معروف به سيد سربخش در سراسر خطه نفوذ سلطان محمد تا سال 617 هـ.ق بدون هيچ معارضي نقيب النقباء و رئيس بود و در كليه مهام امور از نظر و فكر وي تبعيت مي نمودند هيچ مهمي بدون موافقت وي انجام نمي پذيرفت چنانكه در حمله سپاه مغول هم اركان دولت با نظر وي از تسليم نيشابور خودداري بعمل آوردند؛ ولي سلطان محمد خوارزمشاه با صدور دستور بر قتل 450 تن از تجار تركستان سپس قتل ايلچي چنگيزخان از روي كمال غرور، حس انتقامجوئي چنگيزخان را چندان تحريك كرد كه پس از جمع آوري سپاهي از مغول بر ممالك ماوراء النهر يورش برده پس از تسخير آنها از رود جيحون عبور كرد؛ ولي سلطان محمد به جاي جلوگيري از عبور وي در حاليكه چهار صد هزار تن سپاهي در اختيار داشت بدون هيچ مشورت سپاه خود را پراكنده ساخت و هر لشگري را به سوئي گسيل نمود و (تركان خاتون) حرم خويش را هم با مادر و فرزندان خود به همراه ناصرالدين وزير به دژ قارون روانه نمود و خود متوجه عراق گرديد و در سر راه خود در نيشابور بساط عيش خوش را پهن نمود و به كلي از آمادگي حمله سپاه مغول غافل بود كه يكدفعه خبر رسيد كه سي هزار سوار به فرماندهي جته نويان و سويداي بهادر از رود جيحون گذشته در مسير خويش هر شهر و دياري را طعمه آتش قتل و غارت ساخته اند. از شنيدن اين خبر ناگوار ترس و رعبي به دل سلطان راه يافت و توصيه كرد كه در مهام امور از راي ابوالمعالي اسماعيل معروف به سيد سربخش تخلف نورزيد و سپس خود از راه اسفراين متوجه شهر ري گرديد. چون به شهر ري رسيد خبر شنيد كه سپاه مغول پس از قتل و غارت بلاد خراسان به دنبال سلطان هستند و در اين وقت از كرده خويش پشيمان گشته مي انديشيد كه هر گاه در كلات با قواي مجهز خود مي ماند هيچ نيروئي قادر بر پيشروي و مقابله با وي را نداشتند و يا اگر با چهار صد هزار سوار خود سر راه سپاه چنگيز را در كنار رودخانه مي گرفت امكان نداشت كه چنگيز بتواند از آب بگذرد و بيك چنين سرنوشت شومي دچار گردد. سرانجام سلطان محمد به جهت ترس زياد به اطراف درياي خزر در دل جنگل پناهنده گشت و هنگاميكه خبر دستگيري زنان و فرزندان خود را شنيد از غصه فراوان مدهوش شد و درگذشت و چون كفني همراه نداشت او را در لباس خود به خاك سپردند؛ اما دارالملك نيشابور كه داراي جمعيتي بيش از هزار هزار تن (يك ميليون نفر) و برج و باره اي متين و آهنين داشت و سربازان آزموده با اسلحه كامل در داخل شهر به آمادگي كامل به سر مي بردند؛ از اين رو بود كه تسخير شهر براي سپاهيان چنگيز به اين سهولتي ميسر نبود؛ بنابراين جته نويان و سويداي بهادر چون به نيشابور رسيدند خيمه هاي برافراشتند و شهر را در محاصره گرفتند و چون مدت محاصره به طول انجاميد پيكي نزد سران شهر اعزام داشت تا نسبت بر تسليم شهر آنها را قانع سازد؛ اما فخرالملك و مجيرالملك و ضياءالملك و قاضي القضات قاضي ركن الدين علي بن ابراهيم با شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل به مشورت پرداخته سرانجام جواب خود را با هداياي فراوان به همراه چند پيك چرب زبان نزد فرماندهان مغول فرستادند و مفاد جواب چنين بود كه نيشابور دارالملك خراسان با جمعيت و ارزاقي فراوان و باره اي متين و نيروئي مجهز است و در غياب پادشاه تسليم آن سزاوار نيست پس بهتر آنست كه شما به دنبال سلطان برويد و هر گاه بر او پيروز شديد سراسر مملكت بدون منازع از آن شما خواهد بود بدين وسيله خان زادگان پس از شهيدن اين پاسخ از محاصره دست كشيدند و در دنبال پادشاه بسوي ري شتافتند؛ اما اشاعه اخبار سفاكي و قتل و غارت سربازان مغول در هر ديار توأم با خبر فرار و اختفاء سلطان محمد بيش از هر كس سران و اركان دولت در نيشابور را به وحشت انداخته بود؛ لذا همگي با زن و فرزند از شهر خارج شدند و هر يك مأمني برگزيدند كه من جمله جناب شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل مسبب اصلي پايداري و عدم تسليم شهر به سپاه مغول بود به سوي قم هجرت نمود و در محله رضاباد با خاطر آشفته به عبادت و بندگي اشتغال ورزيد؛ اما اميرزاده جته نويان پس از قتل مردم ري از راه قم عازم همدان بود تا از گرماي سخت تابستان خود را نجات بخشد كه در بين راه چند تن از مخالفين مفسد كه در سپاه مغول بنام راهنما راه يافته بودند قتل مردم قم به استناد آنكه رافضي مذهبند واجب و متسوجب اجر جزيل خواهنده بود را در نظر اميرزاده جته نويان جلوه داده و او را براي قتل عام مردم قم مصمم ساختند خصوصاً در محاصره شهر قم مقاومت مردم اين شهر باعث شد كه خشم جته نويان را زيادتر نمايد و پس از منهدم نمودن حصار قم و رخنه به داخل شهر چنان به قتل و غارت دست زد كه تمام شهر به ويرانه اي جغد نشين مبدل گرديد. در اين كشتار وحشيانه دو تن از نقباء و شرفاي سادات چنانكه از كتيبه ها بدست آمده است نيز كشته و شربت شهادت را نوشيده اند كه در هيچ يك از كتب تاريخي جزئيات حادثه ضبط نگرديده است. يكي سيد جعفر نقيب موسوي كه در غربي شهر بالاتر از بقعه و بارگاه شاهزاده ابراهيم داراي قبه و بارگاه مجلل مي باشد كه از آثار قرن هفتم بوده و به تازگي تمام بناء آن مجدداً احداث گرديد و ديگري شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل معروف به (سيد سربخش) بن عبدالله بن حسين محمد بن حسين بن احمد بن محمد بن عبدالله عزيز بن حسين بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن محمد بن ديباج بن امام صادق (علیه السلام) مي باشد كه بقعه و قبه اش در سال 774 هـ.ق بنيان گرديده است و چون نامبرده را مسبب عدم تسليم مردم نيشابور معرفي كرده بودند سر او را از تن جدا ساخته و نزد اميرزاده بردند و پس از آنكه تن وي را در خانه مسكونيش در محله (رضاباد) با ترس و لرز به خاك سپردند و جته نويان از اين منطقه دور شد سر او را به هر كيفيت از ميان سرهاي بريده اي كه روي هم انباشته بودند بدست آورده در نزديكي بدنش دفن كردند كه بنابراين مدفون در اين بقعه مورد نظر همين شاهزاده مي باشد و بقعه جناب امامزاده محمد عزيزي كه حالاتش خواهد آمد بر اثر توسعه خيابان آذر منهدم گرديد.

داستان شهادت محمد عزيزي و پاره اي از حالات وي در تاريخ قم مسطور است كه عبدالله بن الحسين در قم مقيم گشت و از او محمد عزيزي در وجود آمد كه مادر محمد مزبور همان فاطمه دختر قاسم بن احمد بن علي بن جعفر عريضي (علیه السلام) و خواهر شاهزاده احمد بن قاسم است كه در قبه شاهزاده احمد بن قاسم به خاك سپرده شده است و داستان هجرت آنان از مدينه به قم و به خاك سپردن آنان در مقبره مالون (دروازه قلعه) قبلاً نگاشته شد. سيد محمد معروف به عزيزي سيدي دلاور و قوي الجثه و شجاع و نيرومند بود كه در اواخر قرن سوم براي زيارت اعتاب عاليات با كارواني عازم بغداد گشت. در نزديكي نهروان با گروهي از راهزنان روبرو شدند و اهل كاروان به او متوسل شده و از وي استمداد طلبيدند، سيد هم لباس فاخري بر تن نمود و شمشير خود را حمايل و عمامه سبزي بر سر نهاد نزد قاطعان طريق آمده بدواً زبان به شفاعت گشود و سخن به درازا كشيده و چون راهزنان او را چنانكه بايد تحويل نگرفتند، كارشان از مكالمه به مشاجره منجر و به جنگ منتهي گرديد. مردم كاروان كه در كناري ايستاده بودند دستي نگشودند و با نگراني صحنه را مي نگريستند و سرانجام سيد در آن ميان به قتل رسيد و سر او را به چهارپايان نهاده با خود بردند و مردم را در صحرا گذاشتند. مردم كاروان برهنه و گرسنه و بدون هيچ نقدينه و مركبي از عزيمت به عراق منصرف و راه رفته را بازگشتند و غلامان سيد تن شريف مولاي خود را با كمك مردم خيرخواه به جانب قم نقل داده در خانه مسكونيش در نقطه ياد شده قرب مسجد رضائيه به خاك سپردند و يكي از نزديكان وي از دنبال راهزنان نزد اميرشان رفته به هر كيفيت سر سيد را باز گرفت و پس از چند روز به قم آمد و در نتيجه سر او را هم در گوشه بقعه جداي از تن دفن كردند و پس از دفن وي بر فراز قبرش بقعه اي بناء نمودند كه متأسفانه در اثر امتداد خيابان آذر از ميدان كهنه تا آخر شهر قسمتي از جلوي تكيه مزبور تا گذر چهل اختران عيني كمتر از نيمي از طول كوچه درخت پير در مسير خيابان آذر قرار گرفت چنانكه بقعه بكلي از بين رفت. مرحوم عباس فيض اضافه مي كند كه هنگام تدوين كتاب گنجينه آثار قم به محل مزبور تشريف برده و به بررسي پرداخته و معلوم شد كه در باقيمانده از محوطه تكيه و مسجد، مسجد جديدي بنا كرده اند كه بقعه سيدسربخش درست در ده متري جدار مسجد قرار داشت و اكنون وسط خيابان افتاده است و روي جدول كنار خيابان در نقطه اي كه كوچه درخت پير به شكل مورب به خيابان مي رسد قطعه سنگي را پل ساخته بودند كه چون دقت نمودند ديدند كلماتي كه ذيلاً اشاره مي شود روي آن هنوز قابل تشخيص است و معلوم شد كه اين تخته سنگ قسمتي از لوح قبر سيد سربخش محمد عزيزي است كه چون گنبد را روي آن خراب كرده بودند، شكسته و به دو نيم تقسيم شده و قسمت بالاي آن را روي جدول خيابان براي عبور قرار داده اند كه بر اثر پايمالي و اصطكاك اكثر حروف آن ريخته كه مرحوم عباس فيض چند كلمه روي آن را ضبط كرده و به كسبه محل توصيه كرد تا آن را حك نمودند و بعداً آن را روي پله مسجد مزبور نصب كردند كه آن عبارت چنين بوده: هذا ... الشهيد ... محمد. عبّد ... الامام ... وي اضافه مي كند كه نسل هم عصرش بالخصوص كسبه محل وجود اين بقعه را به خاطر دارند و حقيقت روشنتر از آن است كه اهل تتبع دچار اشتباه شوند. با اين حال مؤلف كتاب انوارالمشعشعين چون از كوچه درخت پير عبور نكرده و اين بقعه را نديده بوده به استناد اينكه در تاريخ قم فقط از قتل محمد عزيزي در نهروان به دست راهزنان و نقل جسد وي به قم و دفن آن در نزديكي مسجد رضايئه و سپس از آوردن سر وي و دفن آن خبر داده و از امامزاده اي به اسم اسماعيل كه كشته شده بود. اطلاعي در دست نداشته؛ لذا لوح مزار و كتيبه كمربندي بقعه شاهزاده اسماعيل را اشتباهاً شاهزاده محمد عزيزي تلقي كرده است و قائل به اشتباه بودن كتيبه هاي آن شده است در حاليكه بقعه منهدم شده هم قرب مسجد رضائيه و نزديك با صحن چهل اختران واقع بوده است به اضافه دفن وي در نزديكي مسجد دليل بر آن نمي شود كه گنبد شاهزاده اسماعيل را از محمد عزيزي بدانيم خصوصاً وجود لوح قديمي و كتيبه باستاني موجود در گنبد شاهزاده اسماعيل و نقل داستان هجرت وي به قم و جريان شهادتش اقوي دليل بر دفن شاهزاده اسماعيل در اين بقعه مي باشد. اما اينكه چرا مؤلف تاريخ قديم قم از ذكر سانحه قتل شاهزاده اسماعيل سكوت نموده معلوم است چون كه تاريخ مزبور در اواخر قرن چهارم تأليف گرديده و حادثه كشته شدن شاهزاده اسماعيل در اوائل قرن هفتم رخ داده است و تبعيت مؤلف انوارالمشعشعين هم از ايشان ناشي از عدم تتبع بوده است كه بايد در اينجا از زحمات مرحوم علامه نسابه عباس فيض قدرداني نمود. بنابراين معلوم گرديد كه سيد سربخش در قم دو تن بوده اند و بقعه شان نيز متعدد بوده؛ ولي متأسفانه بقعه شاهزاده محمد عزيزي بر اثر گسترش خيابان آذر منهدم و آثاري از آن باقي نمانده و بقعه فعلي هم از شاهزاده ابوالمعالي اسماعيل مي باشد كه كتيبه هاي سر درب و تحت گنبد مؤيد اين قول است.

 

امامزاده شاهزاده اسماعيل معروف به سيدسربخش (علیه السلام) از نسل جناب محمد ديباج و نسبشان به حضرت امام جعفرصادق (علیه السلام) می رسد. و از طرفي هم خلاف آن به دلائل زير ثابت شده كه چنين است:

1ـ نام مدفون در اين بقعه جناب شاهز اده اسماعيل از احفاد امام جعفرالصادق (علیه السلام) است؛ زيرا اين نام در روي لوح مزار و كتيبه كمربندي بقعه كه باستاني و مربوط به شش قرن قبل مي باشد ثبت گرديده است و اينگونه اسناد هم قابل تشكيك و ترديد نيستند.
2ـ اكثر مؤلفين مدفون بودن محمد عزيزي معروف به سيد سربخش را طبق نقل قول تاريخ قم قائل شده اند؛ لذا بديهي است كه از مدفون بودن جناب شاهزاده اسماعيل معروف به سيدسربخش اطلاعي در دست نداشته و تتبعي هم ننموده كه مرتكب اين اشتباه شده اند؛ زيرا اين شاهزاده در سنه 617 هـ.ق يعني دو قرن و نيم بعد از تأليف كتاب تاريخ قم به شهادت رسيده و دلائل كافي بر قتل و دفن وي در اين مكان مشهود و مستند و مذكور خواهد افتاد.
علت اين توّهم از آنجاست كه بقعه اين دو امامزاده در جوارهم و معروف به سربخش و هر دو هم به شهادت رسيده اند منجرگرديد كه چون پس از تخريب بقعه اولي يعني بقعه شاهزاده محمد عزيزي بر اثر توسعه خيابان آذر بقعه شاهزاده محمد عزيزي منهدم شد بقعه شاهزاده اسماعيل معروف به سيدسربخش به اشتباه محمد عزيزي تلقي گردد.

تشکرات از این پست
mohammad_43
دسترسی سریع به انجمن ها