دست نوشته او با عنوان «نگاه رزمنده به شهادت و مقصد نهایی» در ادامه میآید:
«رزمنده به اطراف خود نگاه میکند. همسفران خود را مشاهده میکند. این مسافران آخرت به هم دل بستهاند به خاطر خدا بر چهره آنها خیره شده و در فکر خود میگوید آیا میشود در بهشت همدیگر را ببینیم؟ و باز به عمق وجود یکدیگر میاندیشند که در درون هم چه میگذرد. اگر به چهره هم نگاه میکنند، ظاهر را نمیبینند، آن نورانیت یکدیگر را میبینند و جلوه خدا را در چهره و سیمای یکدیگر مشاهده میکنند و آن چیزی که از روز اول حرکت رزمنده را به خود معطوف داشته در وهله اول به آن حکم آشنا میشود و حرکتش که به اوج میرود یا خود شهادت را ملموس میبیند. حتی در خواب میبیند که یکی از دوستانش شهید شده است و مسئله شهادت لحظهای او را از فکر کردن بازنمیدارد. البته نه به عنوان اینکه برایش سخت باشد بلکه به شیرینی آن میاندیشد و باز بیشتر میاندیشد به اینکه لحظه زیبایی است هنگام شهادت و هنگام گفتن لا اله الا الله و محمد رسول الله(ص) و اینکه زیباترین حالت و زیباترین لحظه دنیا را رزمنده در همان لحظه احساس میکند و از آن به بعد شروع میشود خوشیها و در آن لحظه به آن میاندیشد که الحمدلله قبول شدم.
شکراً شکراً که پاک شدم. چه شب قبل از عملیات، چه هنگام عملیات از لحظه لحظههای گران عمرش تا قبل از شهادت به هر سو مینگرد، خدا را میجوید. او کوه و آسمان و ماه و ستارگان و طبیعت را نمیبیند، او خدا و صفات خدا و اسماء الله را میبیند. او همه آثار را خدا میداند و فکرش اولین منبع کامل است. او با فکر کردن به گذشته تاریخ از رسول اکرم(ص) میآموزد که چگونه جنگ و جهادی کرد، چگونه احد و خیبر و و بدر را گذراند. به علی(ع) و فرق شکافتهاش؛ به حسین(ع) و سر بریدهاش؛ به همه ائمه و چهارده معصوم(ع) و بالاخص به قائم(عج) میاندیشد. اما درون رزمنده خدا میداند چه میگذرد. او با وجدانی آرام، ارادهای راسخ و ایمانی چون ستون محکم و تقوایی به بلندای همه عظمت اسلام دارد، او از کوه محکمتر است، نورانیت او از ماه و خورشید نورانیتر است، همه وجودش را خدا گرفته و درونش خالی از هرگونه شبهه و دودلی و تردید است و لحظهای حتی چشم بر هم زدنی فکر برگشتن نیست. او کمال را میبیند و اینکه مقصد انسان کجاست و باز آن نقطه را در اوج میبیند.»