پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
یک شنبه 18 اسفند 1387 4:37 PM
امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه اى فرمود: اگر آنچه من مى دانم و از آنچه بر شما آشكار نيست بدانيد (بلاها و سختيها) همانا (از خانه ها) به سوى خاكها (بيابانها) مى رويد و بر اعمال خود (نافرمانى از رهبران حق و رفاه طلبى ) گريه مى كنيد و چون زنهاى فرزند مرده بر سينه و صورت مى زنيد، (آنقدر به وحشت مى افتيد كه ) اموال خود را (از ترس جان ) بى نگهبان رها مى نمائيد و هر مردى از شما چنان گرفتار است كه به ديگرى توجه نكند. اما شما پند و اندرزى كه به شما داده اند فراموش كرده ايد و از آنچه شما را بر حذر داشته اند (عواقب مخالفت امام عليه السّلام ) ايمن گشته ايد، پس راءى و انديشه شما سردرگم و كارتان پراكنده و درهم گرديده . دوست دارم خداوند ميان من و شما جدايى افكند و مرا به كسى كه سزاوارتر است از شما به من (يعنى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ياران باوفاى حضرت ملحق گرداند. به خدا قسم آنها مردانى بودند داراى راءى و انديشه هاى پسنديده ، صاحبان حلم و بردبارى بسيار، و سخنان حق و راست كه ظلم و ستم (بركسى ) روا نمى داشتند، به راه راست سبقت گرفتند و رفتند پس به آخرت جاويد و عيش نيكو دست يافتند. آگاه باشيد: به خدا سوگند پسرى از قبيله بنى ثقيف (حجاج بن يوسف ثقفى ) بر شما مسلط خواهد شد، از روى تكبر جامه بر زمين مى كشد، به حق پشت كرده ، ستم فراوان نمايد، سبزه شما را (اموالتان را) مى خورد و پيه شما را آب مى كند (با ظلم فراوان توان شما را رنجور كند). سپس حضرت با جمله اى كه بعدا منظور حضرت معلوم گرديد فرمود: بياور اى اباوذحة آنچه دارى ! (226) بعضى از شارحان نهج البلاغة گويند: وذحة در لغت به معنى پشكلى است كه در زير دنبه گوسفند از بول و سرگين بسته مى شود و امام عليه السّلام به واسطه رنجش از اصحاب خود اين جمله را فرمود و پيدايش حجاج را خواسته و به اين بيان شگفت انگيز از غيب اشاره نموده ، ولى مردم مراد حضرت را از وذحة ندانستند تا زمانى كه حكايت حجاج با خنفساء كه حيوانى است كوچكتر از سوسك رخ داد و حجاج خنفساء را به لفظ وذحة تعبير كرد و اين تعبير حجاج بر سر زبانها افتاد و مقصود حضرت از آن كلمه مشخص گشت . ابن ميثم بحرانى در شرح نهج البلاغه گويد: روزى حجاج بر سجاده خود نماز مى گذرد، سوسكى بطرف او آمد، حجاج گفت : اين را از من دور كنيد كه وذحة (پشكل ) شيطان است .(227) روزى اشعث بن قيس (آن منافق بدكردار) از قنبر خواست تا براى او اجازه ورود بر حضرت على عليه السّلام را بگيرد، ولى قنبر او را رد كرد و مانع ورود او شد، او قنبر را زد و بينى وى را خونى نمود، على عليه السّلام بيرون آمده فرموده : اى اشعث تو را با من چكار؟ آگاه باش به خدا قسم اگر با غلام ثقيف اين چنين بازى كنى و حضرت جمله اى در تحقير او گفت كه كنايه بود از اينكه به سختى تو را عقوبت كند اشعث گفت : جوان ثقيف كيست ؟ فرمود: جوانى است كه بر مردم حكومت كند و هيچ خانه اى از عرب نماند مگر اينكه بر آنها ذلت وارد كند. اشعث پرسيد: چند سال حكومت مى كند؟ حضرت فرمود: بيست سال اگر برسد، و در روايت ديگرى حضرت به اهل بصره فرمود: اگر من اداى امانت نمودم براى شما و بر غيب شما را نصيحت كردم ، و شما مرا متهم نموديد، خداوند جوان ثقفى را بر شما مسلط گرداند، پرسيدند: اين جوان كيست ؟ فرمود: مردى كه هيچ حرمتى باقى نگذارد مگر اينكه آن را هتك كند.(228) حضرت امير عليه السّلام در اين كلمات نورانى به دو مطلب مهم اشاره نمود 1- ظلم و ستم فوق العاده حجاج 2 مدت حكومت او. |