پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
یک شنبه 18 اسفند 1387 3:58 PM
و اين چنين بود كه پيشگوئى اميرالمؤمنين در حق اين ملعون به حقيقت پيوست و از مسائل عبرت انگيز تاريخ آنكه او حتى به حكومت رى نيز نرسيد و زيانكار دو جهان شد و اين حقيقت را سيدالشهداء عليه السلام در كربلا به عمر سعد نيز خبر داد. حضرت حسين عليه السلام به عمر سعد پيغام داد كه مى خواهم با تو صحبت كنم ، امشب ميان دو لشكر نزد من آى . عمر سعد با بيست نفر، امام حسين عليه السلام نيز با بيست نفر آمدند، وقتى نزديك شدند، حضرت به ياران خود فرمود كنارى روند، فقط برادر گراميش حضرت عباس و پسر بزرگوار او على اكبر عليه السلام با حضرت ماندند، عمر سعد نيز چنين كرد و فرزندش حفص و غلام او باقى ماندند. امام حسين عليه السلام به او فرمود: واى بر تو اى پسر سعد، از خدائى كه بازگشت تو به سوى اوست نمى ترسى ، آيا با من جنگ مى كنى در حالى كه منم پسر آنكه تو ميدانى (يعنى من فرزند رسول خدايم ) رها كن اين گروه را و با من باش ، اين كار، تو را به خداوند نزديك تر مى كند. عمر سعد گفت : مى ترسم خانه مرا ويران كنند! حضرت فرمود: من برايت خواهم ساخت . عمر سعد گفت : مى ترسم مزرعه مرا مصادره كنند. حضرت فرمود: من از اموال خودم در حجاز بهتر از آن را به تو مى دهم . عمر سعد گفت : خانواده ام چه ؟ بر آنها نگرانم ، (حضرت فرمود: من سلامتى آنها را تضمين مى كنم ، عمر سعد ساكت شد و جوانى نداد) حضرت از او روى گردانده و در همان حال او را نفرين كرده فرمود: چيست ترا؟ خداوند تو را در بسترت ذبح كند در اين دنيا، در روز قيامت تو را نيامرزد، بخدا كه اميدوارم از گندم عراق (بعد از من ) نخورى جز اندكى ! عمر سعد در حالى كه سخن حضرت را مسخره مى كرد گفت : اگر گندم نشد به جو كفايت است .(149) و سرانجام نيز بدون اينكه به رى برسد با خفت و خوارى به دست مختار كشته شد. و در روايت ديگرى سيدالشهداء عليه السلام به او فرمود: آيا مرا مى كشى به اين خيال كه آن حرامزاده پسر حرامزاده تو را حاكم شهرهاى رى و گرگان كند(150) بخدا سوگند مزه گواراى آن را هرگز نخواهى چشيد، اين قرارى است بسته شده ، هر چه مى خواهى انجام ده ، تو بعد از من نه شادى دنيا خواهى ديد و نه آخرت ، گويا سر تو را مى بينم كه بر روى نى در كوفه نصيب شده ، كودكان آن را هدف قرار داده سنگباران مى كنند(151) در تاريخ آمده است كه مردم سالها قبل از جريان كربلا عمر سعد را بعنوان قاتل الحسين مى شناختند،(152) و چون از جريان كربلا بازگشت و مورد توبيخ عام و خاص قرار گرفت در مشاجره اى كه با عبيدالله رخ داد گفت : ((بخدا سوگند هيچ انسانى از سفرى برنگشته آنگونه كه من برگشتم ، عبيدالله را اطاعت كردم و خدا را معصيت نمودم و پيوند فاميلى را بريدم |