0

حکایات سعدی در سیرت پادشاهان

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:حکایات سعدی در سیرت پادشاهان
یک شنبه 17 آذر 1398  4:30 PM

 

حکایات سعدی در سیرت پادشاهان, حکایات سعدی در مورد پادشاه

حکایات سعدی در سیرت پادشاهان

 

حکایت شماره سه :

پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد چندان که ملاطفت کردند آرام نمی‌گرفت و عیش ملک ازو منغص بود چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم گفت غایت لطف و کرم باشد.

 

بفرمود تا غلام به دریا انداختند باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند بدو دست در سکان کشتی آویخت چون بر آمد گفتا ز اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی‌دانست همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید

 

ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید

معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است

 حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف

از دوزخیان پرس که اعراف بهشتست

فرقست میان آن که یارش در بر

تا آن که دو چشم انتظارش بر در

 

تشکرات از این پست
farnaz_s
دسترسی سریع به انجمن ها