پاسخ به:صلح امام حسن (علیه السلام) ضامن بقای اسلام
جمعه 24 دی 1389 2:28 PM
4- علامه قندوزی از علمای اهل سنت در کتاب ینابیع المودة از آن حضرت روایت کرده که درباره علت صلح با معاویه سخنرانی کرده و چنین فرمود:
«ایها الناس قد علمتم ان الله جل ذکره و عز اسمه هداکم بجدی و انقذ کم من الضلالة،
و خلصکم من الجهالة، و اعزکم به بعد الذلة، و کثرکم به بعد القلة، و ان معاویة نازعنی حقا هولی دونه،
فنظرت لصلاح الامة و قطع الفتنة و قد کنتم بایعتمونی علی ان تسالموا من سالمنی و تحاربوا من حاربنی، فرایت ان اسالم معاویة و اضع الحرب بینی و بینه،
و قد صالحته و رایت ان حقن الدماء خیر من سفکها و لم ارد بذلک الا صلاحکم و بقائکم«و ان ادری لعله فتنة لکم و متاع الی حین» (22)
ای مردم بخوبی دانستهاید که خدای بزرگ شما را به وسیله جد من (صلی الله علیه و آله) هدایت فرمود، و از گمراهی نجات داد، و از نادانی و جهالت رهانید،
و پس از خواری عزیزتان کرد و بعد از قلت و کمی عددتان بسیار کرد،
و همانا معاویه درباره حقی که مخصوص به من ستبا من به منازعه برخاسته و من صلاح امت و قطع فتنه را در نظر گرفتم ،
و شما هم با من بیعت کردید تا با هر کس که من مسالمت کردم مسالمت کنید، و با هر کس جنگیدم بجنگید،
و من چنان دیدم که با معاویه به مسالمت رفتار کنم و آتش بس برقرار سازم و با او مصالحه کنم، و چنان دیدم که جلوگیری از خونریزی بهتر است،
و منظوری از این کار جز خیرخواهی و بقای شما ندارم «و اگر چه من میدانم شاید برای شما آزمایش و بهرهای است تا مدتی معین»
و نظیر همین علت در روایات دیگری نیز که از آن حضرت نقل شده آمده است ،
مانند روایت مرحوم اربلی در کشف الغمة که به سند خود از جبیر بن نضیر از پدرش از امام حسن(علیه السلام) روایت کرده که فرمود :
«کانت جماجم العرب بیدی، یسالمون من سالمت، و یحاربون من حاربت فترکتها ابتغاء وجه الله، و حقن دماء المسلمین» (23)
براستی که جمجمههای عرب به دست من بود که صلح کنند با هر کس که من صلح میکردم و میجنگیدند با هر کس که من میجنگیدم،
ولی من به خاطر رضای خدا و حفظ خون مسلمانان آن را رها کردم.
5- و در روایتی که از سید مرتضی(ره)نقل شده آمده است که پس ازماجرای صلح،
حجر بن عدی به نزد آن حضرت آمده و به آن حضرت اعتراض کرده گفت:
«سودت وجوه المؤمنین»؟
روی مؤمنان را سیاه کردی؟
امام (علیه السلام) در پاسخش فرمود:
«ما کل احد یحب ما تحب و لا رایه کرایک، و انما فعلت ما فعلت ابقاءا علیکم»
و به دنبال آن این حدیث را نیز روایت کرده که :
پس از ماجرای صلح، شیعیان آن حضرت به عنوان اعتراض و تاسف به نزد آن حضرت آمده و سخنانی اظهار کردند،
و از آن جمله سلیمان بن صرد خزاعی بود که در این خصوص چنین گفت:
«ما ینقضی تعجبنا من بیعتک معاویة، و معک اربعون الف مقاتل من اهل الکوفة،
کلهم یاخذ العطاء، و هم علی ابواب منازلهم، و معهم مثلهم من ابنائهم و اتباعهم، سوی شیعتک من اهل البصرة و الحجاز.
ثم لم تاخذ لنفسک ثقة فی العقد، و لا حظا من العطیة، فلو کنت اذ فعلت ما فعلت اشهدت علی معاویة وجوه اهل المشرق و المغرب،
و کتبت علیه کتابا بان الامر لک بعده، کان الامر علینا ایسر، و لکنه اعطاک شیئا بینک و بینه لم یف به، ثم لم یلبث ان قال علی رؤس الاشهاد:
«انی کنتشرطتشروطا و وعدت عداة ارادة لاطفاء نار الحرب، و مداراة لقطع الفتنة، فلما ان جمع الله لنا الکلم و الالفة فان ذلک تحت قدمی»
و الله ما عنی بذلک غیرک، و ما اراد الا ما کان بینک و بینه، و قد نقض!؟
فاذا شئت فاعد الحرب خدعة، و ائذن لی فی تقدمک الی الکوفة، فاخرج عنها عامله و اظهر خلعه،
و تنبذ الیه علی سواء، ان الله لا یحب الخائنین، و تکلم الباقون بمثل کلام سلیمان»!
هیچ گاه تعجب ما از اینکه با معاویه مصالحه کردی از بین نمیرود،
با اینکه چهل هزار جنگجو از مردم کوفه با تو بودند که همگی حقوق بگیر بیت المال هستند،
و به همین مقدار فرزندان و همراهانشان بودند، صرف نظر از شیعیان شما از مردم بصره و حجاز.
از این گذشته شما برای خود تعهدی از وی در قرارداد نگرفتی و بهرهای از عطا و مستمری قرار ندادی،
و اگر این کار را میخواستی انجام دهی خوب بود بزرگان شرق و غرب(کوفه و شام) را بر معاویه گواهی میگرفتی
و نامهای در این باره مینوشتی که حکومت پس از او مخصوص شما باشد تا کار بر ما آسانتر باشد،
ولی تو با او تعهدی کردهای که بدان وفا نخواهد کرد، و علنا در برابر همه مردم گفت:
من شرطهایی کردهام و وعدههایی دادم که منظورم خاموش کردن آتش جنگ و قطع فتنه بود و اکنون که کار بر وفق مراد ما گردید،
همه آن شرطها زیر پای من است، و منظورش از آن شرطها به خدا سوگند همانهایی است که با تو کرده و بدین ترتیب پیمان خود را شکسته.
پس اگر بخواهی میتوانی جنگ را بیخبر و ناگهانی دوباره شروع کنی، و اجازه بده من پیشاپیش شما به کوفه رفته و فرماندار معاویه را از آنجا بیرون کرده و خلع کنم. ..!؟
شیعیان دیگر آن حضرت نیز همگی سخنان سلیمان را تایید کردند!
امام (علیه السلام) در پاسخ او اظهار داشت :
«انتم شیعتنا و اهل مودتنا فلو کنتبالحزم فی امر الدنیا اعمل، و لسلطانها ارکض و انصب، ما کان معاویة باباس منی باسا،
و لا اشد شکیمة و لا امضی عزیمة و لکنی اری غیر ما رایتم، و ما اردت بما فعلت الا حقن الدماء فارضوا بقضاء الله، و سلموا لامره، و الزموا بیوتکم و امسکوا» (24)
پی نوشتها :
----------------
21.بحار الانوار، ج 44، ص 22.
22.ینابیع المودة(چاپ اسلامبول)، ص 293.
و در حدیث دیگری که در تنزیه الانبیاء نقل شده، این گونه است:
«و قد روی انه(ع)لما طالبه معاویة بان یتکلم علی الناس، و یعلمهم ما عنده فی هذا الباب،
قام فحمد الله تعالی و اثنی علیه، ثم قال: ان اکیس الکیس التقی، و احمق الحمق الفجور،
ایها الناس انکم لو طلبتم بین جابلق و جابرس رجلا جده رسول الله(ص)ما وجدتموه غیری، و غیر اخی الحسین،
و ان الله قد هداکم باولنا محمد(ص)و ان معاویة نازعنی حقا هو لی، فترکته لصلاح الامة و حقن دمائها،
و قد بایعتمونی علی ان تسالموا من سالمت، فقد رایت ان اسالمه و رایت ان ما حقن الدماء خیر مما سفکها،
و اردت صلاحکم، و ان یکون ما صنعتحجة علی من کان یتمنی هذا الامر، و ان ادری لعله فتنة لکم و متاع الی حین».
(روایتشده که چون معاویه از آن حضرت درخواست کرد تا برای مردم سخن گوید، و آنچه درباره خلافت میداند برای مردم باز گوید،
امام(ع)برخاست و حمد و ثنای الهی را به -جای آورد آنگاه فرمود: براستی که بهترین زیرکیها تقواست،
و بدترین حماقتها فجور و گناهان است، ای مردم براستی اگر ما بین جابلقا و جابرسا(و همه کره زمین)
مردی را-جز من و برادرم حسین-بجویید که جدش رسول خدا باشد نخواهید یافت،
و براستی که خداوند شما را به نخستین ما یعنی حضرت محمد(ص)هدایت فرمود، و براستی که معاویه درباره حقی...)و بقیه ترجمه همانند بالاست.
23.بحار الانوار، ج 44، صص 25-15.
24.بحار الانوار، ج 44، صص 28-21.