0

فضايل اميرالمومنين على (عليه السلام)

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:فضايل اميرالمومنين على (عليه السلام)
جمعه 24 دی 1389  1:34 PM

منزلت خاص نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله



امام على عليه السلام نزديكترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم

1ـ هنگامى كه امام عليه السلام به دنيا آمد تا سه روز ديده نگشود،چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد ديده به چهره آن حضرت گشود،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:او مرا به نگريستن مخصوص داشت و من او را به علم مخصوص داشتم. (1)

2ـ هرگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‏خواست از نشستن برخيزد كسى جز على عليه السلام دست حضرتش را نمى‏گرفت. (2)

3ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگام نشستن به على عليه السلام تكيه مى‏داد. (3)

4ـ از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره برخى از ياران پرسشى شد و حضرت پاسخ داد،كسى گفت:پس على چه؟فرمود:تو مرا از مردم پرسيدى نه از خودم (و على به منزله خود من است) . (4)

5ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود:تو چون جان در بدن منى،تو با من چون پرتوى هستى كه از پرتوى گرفته شده باشد،تو از منى و من از تو،على با من‏چون سر به بدن من است. (5)

6ـ امام صادق عليه السلام فرمود:پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرق را از چهره على عليه السلام پاك مى‏كرد و به صورت خود مى‏كشيد. (6)

7ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على را با لشگرى گسيل داشت و دست به دعا برداشته،عرضه داشت:خداوندا!مرا نميران تا دوباره على را به من بنمايى. (7)

8ـ ابن عباس رضى الله عنه گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در جاى خود و جاى نماز خود نشسته بود و گروهى از مهاجر و انصار نزد او بودند كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت:اى محمد،حضرت حق تو را سلام مى‏رساند و گويد:على را فراخوان و او را مقابل خود بنشان.جبرئيل عليه السلام به آسمان بالا رفت،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على را فراخواند،او را حاضر كردند،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حضرتش را مقابل خود نشاند،جبرئيل بار ديگر فرود آمد و طبقى از خرما همراه داشت،آن را ميان آن دو نهاد و گفت:بخوريد.هر دو خوردند،سپس طشت و ابريقى حاضر ساخت و گفت:اى رسول خداـكه درود خدا بر تو و خاندانت بادـخداوند تو را امر مى‏كند كه آب بر دست على بن ابى طالب بريزى.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:گوش به فرمان و مطيع خدايم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مى‏دهم.
ابريق را برگرفت و ايستاده آب بر دست على بن ابى طالب عليه السلام مى‏ريخت .على عليه السلام عرضه داشت:اى رسول خدا،من سزاوارترم كه آب بر دست شما ريزم،فرمود:اى على،خداوند مرا بدين كار دستور داده است.آن گاه هر چه آب بر دست على عليه السلام مى‏ريخت قطره‏اى از آن در طشت نمى‏چكيد.على عليه السلام عرضه داشت:اى رسول خدا،نمى‏بينم كه چيزى از آب در طشت بريزد؟!فرمود:اى على،فرشتگان در گرفتن آبى كه از دست تومى‏چكد با هم مسابقه مى‏دهند و با آن چهره خود را مى‏شويند و بدان تبرك مى‏جويند! (8)

9ـ ابن ابى الحديد گويد:سال ميلاد على عليه السلام همان سالى است كه رسالت (9) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شروع گرديد و صداهايى از سنگها و درختان به گوش او مى‏رسيد و پرده از ديدگانش برطرف شد و اشخاص و انوارى را مشاهده نمود.و خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن سال و ميلاد على عليه السلام در آن را به فال نيك مى‏گرفت،و در شب ولادت آن حضرت به خانواده خود فرمود:امشب مولودى براى ما زاده شد كه خداوند به بركت او درهاى بسيارى از نعمت و رحمت خويش را به روى ما خواهد گشود. (10)

10ـ عقاد گويد:على در دل كعبه زاده شد،و ميلاد او در آنجا نويد دوران نوينى را براى كعبه مى‏داد.و او مسلمان زاده شد،زيرا (نخستين بار) ديدگانش را به روى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گشود. (11)

11ـ عبد الكريم خطيب گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شب هجرت على را فراخواند و از او خواست كه در جايى كه خود به عادت هميشگى در آنجا مى‏آرميد بخوابد و آن برد حضرمى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خود مى‏پيچيد به خود پيچيد،تا وقتى بيننده‏اى مى‏نگرد تصور كند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برد حضرمى را به خود پيچيده و در بستر خويش آرميده است.من گمان مى‏كنم تاكنون هيچ كسـحتى شيعيان على عليه السلام نيزـبدين نكته توجه نكرده،زيرا مى‏بينيم كه به اين حادثه‏التفاتى ندارند،در حالى كه وقتى مى‏بينيم على در جامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و در بستر او خوابيده است خواهيم گفت:اين است كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است. (12)

12ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داخل خانه فاطمه عليها السلام شد و فرمود:اى فاطمه،امروز پدرت ميهمان توست.فاطمه عليها السلام گفت:پدر جان!حسن و حسين از من خوراكى خواسته‏اند و من چيزى نداشتم كه براى خوردن به آنان دهم.سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داخل شد و در كنار على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمى‏دانست چه كند!پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم لختى به آسمان نگريست كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت:اى محمد،خداى برتر و والا سلامت مى‏رساند و تو را تحيت و گراميداشتى ويژه مى‏فرستد و گويد:به على و فاطمه و حسن و حسين بگو كه از ميوه‏هاى بهشت چه ميل دارند؟پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يك يك آنان را صدا زد و فرمود:خداوند عزت دانست كه شما گرسنه‏ايد،اينك از ميوه‏هاى بهشت چه ميل داريد؟

آنان به خاطر شرم از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم لب فرو بستند و پاسخى ندادند،حسين عليه السلام گفت:پدرم اى امير مؤمنان،مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاك،آيا اجازه مى‏دهيد كه من از ميوه‏هاى بهشت برگزينم؟همه گفتند:اى حسين،بگو كه به انتخاب تو خشنوديم.حسين گفت:اى رسول خدا،به جبرئيل بگو:ما خرماى تازه ميل داريم.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:خدا اين را مى‏داند.آن گاه فرمود:اى فاطمه،برخيز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بياور.فاطمه عليها السلام به داخل رفت،طبقى ديد از بلور كه حوله‏اى از سندس سبز بر روى آن كشيده شده و در آن خرماى تازه در غير فصل خود قرار دارد.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:اى فاطمه،اين از كجاست؟گفت:«از سوى خدا،كه خداوند هر كه را خواهد بى‏حساب روزى‏مى‏دهد» (13) همان گونه كه مريم دختر عمران گفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد.سپس بسم الله گفت و يك دانه خرما برداشت و در دهان حسين نهاد و فرمود:گوارايت باد اى حسين.سپس دانه ديگرى برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود:گوارايت باد اى حسن.آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود:گوارايت باد اى فاطمه.و دانه چهارم را برداشت و در دهان على نهاد و فرمود:گوارايت باد اى على.آن گاه دانه ديگرى به على داد و مى‏فرمود:گوارايت باد اى على.آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست،سپس همگى از آن خرما خوردند،چون دست كشيدند و سير شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت .

فاطمه عليها السلام عرض كرد:پدر جان،امروز كار شگفتى از شما ديدم!فرمود:اى فاطمه خرماى اول را كه در دهان حسين نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود كه شنيدم ميكائيل و اسرافيل مى‏گفتند:گوارايت باد اى حسين،من هم با آنان موافقت كردم.خرماى دوم را كه در دهان حسن نهادم شنيدم جبرئيل و ميكائيل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم.خرماى سوم را كه در دهان توـاى فاطمهـنهادم شنيدم كه حور العين با سرور و شادى در حالى كه از بهشت به سوى ما سركشيده بودند گوارا باد مى‏گفتند،من نيز به موافقت آنان گفتم.خرماى چهارم را كه در دهان على نهادم ندايى از سوى خداى سبحان شنيدم كه گوارا باد مى‏گفت،من نيز به موافقت او گفتم.سپس چند دانه پى در پى به على دادم و پيوسته صداى خداى سبحان را مى‏شنيدم كه گوارا باد مى‏گفت.به همين دليل براى تجليل پروردگار عزت برخاستم،و شنيدم كه مى‏فرمود :اى محمد،به عزت و جلالم سوگند كه اگر از اين لحظه تا روز قيامت به على دانه خرما مى‏دادى من‏هم بلاانقطاع به او گوارا باد مى‏گفتم. (14)

13ـ ابو القاسم در اخبار ابى رافع از سه طريق آورده است كه:پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه با خديجه ازدواج كرد به عموى خود ابو طالب گفت:من دوست دارم كه يكى از فرزندانت را به من بسپارى كه مرا يارى دهد و بارى از دوشم بردارد به پاس خدماتى كه به من داشته‏اى.ابو طالب گفت:هر يك را كه مى‏خواهى برگزين.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على عليه السلام را برگزيد.

پس كسى كه رگ و ريشه‏اش از چشمه نبوت سيراب شده،درختش پستان رسالت را مكيده،شاخه‏هايش از چشمه امامت باليده،در خانه وحى رشد يافته،در خانه قرآن تربيت شده و در حال حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا دم مرگ حضرتش از او جدا نگشته است با ديگر مردمان قابل مقايسه نيست. (15)

14ـ على عليه السلام در سفرها با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى‏خوابيد،يك شب او را تبى عارض شد كه خواب از ديدگانش ربود،در آن شب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز به خاطر على بيدار بود و تا صبح پيوسته به او مى‏نگريست. (16)

پى‏نوشتها:
========
1ـ بحار الانوار 38/ .294
2ـ بحار الانوار 38/297.و نيز رجوع به بحار 38/ .307
3ـ همان.
4ـ همان/ .296
5ـ بحار الانوار 38/ .296
6ـ همان/ .298
7ـ همان/ .299
8ـ بحار الانوار 39/ .121
9ـ بهتر است گفته شود«نبوت»،زيرا رسالت حضرتش در چهل سالگى يعنى ده سال بعد بوده است .اما نبوت كه شنيدن صداى فرشتگان و ديدن عوالم غيب باشد در سالهاى قبل بوده است. (م)
10ـ شرح نهج البلاغة 4/ .114
11ـ عبقرية الامام.
12ـ الامام على/103 و .105
13ـ اشاره به آيه 37 از سوره آل عمران.
14ـ بحار الانوار 43/ .310
15ـ همان 38/ .295
16ـ همان/ .299

امام على بن ابيطالب عليه السلام ص 148
احمد رحمانى همدانى

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها