0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عروج ملكوتي امام خميني
جمعه 24 دی 1389  1:57 PM

چهره از پرده برون آر كه بيمارتوام                                 طي شد اين عمر و دمي طالب ديدار توام

در كوير دل خود،تشنه لبي مهجورم                                  مددي اي مه تابان كه گرفتار توام

شاهدان سجده نموده به سجاده عشق                               ساجدا سجده تو مشكن كه زجان يار توام

عاشقانت به ستاره همه سر مي سايند                                   من مسكين به خفا عاشق رخسار توام

همه شب تا به سحر ناله تو ناله من                                      قدسيان نيك بدانند ، گرفتار توام

روح تو كعبه من ،زائر آن كعبه منم                                    ارزش افزون كني هرچند خريدارتو منم

رنج بسيار برد كاتب سر برده به شب                                   چهره از پرده برون آر كه بيمار توام

بالاخره امام امت علارغم دعا هاي اسرا در غربت در گذشت اماعراقي ها خبر در گذشت امام را به ما نگفتند آنها از ترس اينكه اسرا در دراثر ناراحتي دست به اقدام خطرناك خواهند زد همه چيز را كنترل مي كردند و حتي از اعزام بيماران براي اطلاع نيافتن از اخبار جلو گيري كردند و هر كاري كه مي توانستند انجام دادند اما هميشه آفتاب زير ابر نمي ماند ....

 بعد از چند روز توسط خود نگهبانان خبرمرگ امام به گوشمان رسيد.همه ناراحت شدند و صداي گريه وزاري لحظه اي قطع نمي شد هيچكس براي گرفتن غذا نمي رفت ، انگار همه قصد دارند خودكشي كنند ، با پارچه هاي كوچك هركدام يك اتيكت به عنوان نشان غم واندوه به سينه زديم ، عده اي سينه مي زدند و عده اي زيارت نامه هم خواني مي كردند، فضاي اردوگاه و آسايشگاه ها حالت غم واندوه داشت هيچكس صحبت نمي كرد ، غم واندوه از در وديوار مي باريد ، كمر همه خم شده بود خدايا آلان چه مي شود ؟ چراامام از پيش ما رفت ؟ اكنون ملت ايران چه مي كنند ؟ و هزاران سوال ديگر ....

 ريش سفيدان و بزرگان سعي مي كردند اسرا دلداري دهند و خاطرشان را از بابت كشور آسوده كنند.

نگهبانان عراقي دوباره جلو پنجره مي آمدند و فرياد مي زدند خدايا مارا از اين ديوانه خانه رها كن ، شما ايراني با كارهاي جورا جور مارا هم ديوانه كرديد . روزي مي خنديد روزي گريه مي كنيد روزي شورش مي كنيد روزي لال مي شويد و ... .

ديگر كاري از دست ما برنمي آمد روح  امام خميني آن ابر مرد قرن كه در مقابل تمامي دنياي كفر قدرتهاي بزرگ و استهمار گر ايستاده بود و ابهت جهانخواران را شكسته بود ديگر  به خدا پيوسته بود وما نتوانسته بوديم براي يكبار ديگر چهره مردانه نوراني اورا ببينيم ، اما در باطن از اينكه توانسته بوديم اتحاد و اقتدار خودمان را حفظ كنيم ودشمن انگشت حيرت به دهان ماندند برخود مي باليديم .

 عراقي ها ديگر مارا به خوبي شناخته بودند و با ديده احترام نگاه مي كردند ولي نمي توانستند احساسات قلبي خود رابراي ما بگويند. چون از استخبارات واهمه داشتند.

در اين ايام عراقي ها جرات نداشتند به ما چيزي بگويند و سربه سر ما بگذارند چون ما آتش خاكستر بوديم و دنبال بهانه بوديم كه دوباره دست به شورش و اعتصاب بزنيم  .  يكي دو نفر از عراقي ها با چشمان اشك آلود پيش ما مي آمدند و مي خواستند كه بدانيم آنان نيز ناراحت هستند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها