0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

فرار از اردوگاه
جمعه 24 دی 1389  1:54 PM

هم رزمان اسير از اينكه در دستان اين دژخيمان از خدا بي خبر دربند هستند همواره سعي مي كردند ، از اردوگاه فرار كنند.

سه نفر از اسرا كه در آشپزخانه اردوگاه كار مي كردند در فرصت مناسب از پشت سيم خاردار به بيرون اردوگاه فرار كرده بودند.

متاسفانه عراقي ها آنها را مي بينند ودر فاصله چند صدمتري دستگير مي كنند.

چند دقيقه نشده بود به داخل آسايشگاه ها رفته بوديم كه با عجله و سرو صدا و زدن سوت هاي متوالي همه را بيرون ريختند و به حالت آمار گيري در آوردند ، همه مات و مبهوت بوديم براي چه اين كار كردند.

لحظه اي بهد فرمانده اردوگاه به همراه 50 نفر نظامي و يك كاميون آيفا وارد محوطه شدند و 3 نفر از اسرا را از كاميون پياده كردند.

افسر عراقي گفت: كه دوستان شما به مقررات اردوگاه احترام نگذاشتند و در روزروشن از سيم خاردار فرار كردند كه با هوشياري مردم و نگهبانان دستگير شدند ، و حالا براي اينكه درس عبرت براي سايرين باشد و آنها ديگر به فكر فرار نباشد ماآنهارا تنبيه مي كنيم و براي اينكه نتوانند فرار كنند پا هاي آنان را هم مي شكنيم .  لحظه بعد 20 يا 30 نفر عراقي با لوله و كابل و سيم خاردار و غيره به جان برادران ايراني افتادند ، آنها را آنقدر زدند كه كه خون تمام بدن شان فرا گرفت .لحظات بسيار غم انگيزي بود همه هم همه مي كرديم و زير لب دعا مي خوانديم و تكبير مي گفتيم ،نگهبانان قسمت بيروني اردوگاه سوار بر نفربرها پشت تيربارها آماده بودند كه هرگونه بي نظمي و شورش احتمالي را سركوب كنند .

عراقيها از زدن خسته نمي شدند ، اسرا از حال مي رفتند ، آب روي آنها مي ريختند و دوباره ضرب وشتم را ادامه مي دادند . مدت شكنجه طولاني شد كه افسر عراقي دستور داد تنبيه را تمام كنند آنگاه در جلوي همه دستور داد پاي اسرا را بشكنند ، عراقي هاي مزدور كه جز اطاعت كوركورانه چيزي بلد نبودند پاهاي هرسه نفر را شكستند . داد و فرياد اسرا به آسمان برخاسته بود. جالب اينكه هيچكدام در طي مدت تنبيه از عراقي ها عذر خواهي و خواهش نكردند، واين موضوع افسر عراقي را خشمگين تر مي نمود.

بعداز شكستن پاهاي اسراي ايراني به نگهبانان خود دستورداد كه اجازه ندهند احدي از ايراني ها به اسراي فراري كمك كنند و يا به او آب بدهند و يا با آنها صحبت كنند ، در صورت مشاهده به سختي مجازات خواهندشد.

آن اسراي بزرگ وار چندين ماه بدون آنكه به بيمارستان اعزام شوند ويا دارو بخورند به همان وضع ماندند ، يادم است صبح كه براي دستشوئي خزيده خزيده راه مي رفتند مسير 100 متري را در 5 يا 6 ساعت طي مي كردند و نمي توانستند غذا بخورند ووضعيت بهداشتي خودشان بسيار اسفناك بود همه ما كه آنهارا مي ديديم ونمي توانستيم كمكي بكنيم بسيار ناراحت مي شديم و روحيه خودرا ازدست مي داديم اين برادران تا آخر روزهاي تبادل اسرا به همان شكل ماندند، ونشانه و الگوي خوي حيواني عراقي ها را به همگان نشان دادند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها