0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

تخليه اطلاعاتي از اسير عراقي
جمعه 24 دی 1389  10:34 AM

با استفاده از مترجم عرب زبان به عراقي فهمانديم قصد آزار او را نداریم و او نيز بايستي همکاری لازم را داشته باشد تا ما به زور متوسّل نشویم در مرحله اول مشخصات فردي وي سوال شد جواب داد يوسف جاسم روضان نام دارد وي مهندس عمران و مدت 13 سال است به عنوان سرباز وظيفه خدمت مي كند و به علت کمبود نفر در عراق 11 سال است از خدمت رها نشدند و متاهل دارای 3 فرزند اهل ديوانيه روستاي زلازله مي باشد و فعلاً در يگان كماندوئي خدمت مي كند از لحاظ تجهيزات نظامي در وضعيت خوبي قرار دارند و همگي تجربه جنگي خوبي دارند رفتار فرماندهان بسيار تند و وحشيانه مي باشد بيش از يك ماه است كه انتظار حمله ايران را دارند و تا آن زمان از معبر هاي گشوده شده ما خبري نداشتند و مدت زيادي است كه دوستان او به مرخّصی نرفتند و روحیه بسيار پائيني دارند اين وضعيت براي آنها تکراری و موجب خرد شدن اعصاب شان شده و بي انضباطی بيشتر شده است.

فرمانده خود را فردي قصیده قلب و خشن معرفی كرد و خبر از يگان هاي آماده احتياط در عقب خودشان و خاكريزهاي دوم و سوم جهت عقب روي لاك پشتي خبر داد وي محل دقیق توپ ها و استقرار تانک و خودروهای زره پوش را فاش ساخت و عملاً محل سنگرهای تيربار، استراق سمع، فرماندهی، مهمات، استراحت، موضع خمپاره و مسير هاي ميدان مين و معبرهاي موجود و كوچكترين مسائل كه مي توانست عمليات  ما را تسهیل سازد بيان كرد، مانند: ساعات تعویض نگهباني، تعداد افراد در آن نقطه، نوع سلاحهاي موجود، فاصله تا يگان بعدی، سیستم ارتباطی و رمزهاي قراردادی، ساعات تقسیم غذا و هرچه كه نیازمندی داشتيم در مدت 2 روز متوالي کسب گرديم و گفته هاي او را به استناد به ديدباني ها و اخبار و تجارب و گشتي هاي روي ماكت پياده كرديم بطوريكه براي هر شخص غير نظامي تشخيص اهداف با شبيه سازي حقيقي بخوبي آسان و قابل درك و فهم بود.

گفته هاي اسير بسيار جامع و مفيد بود و باعث پيروزي نيروهاي ما مي شد و در اثر رفتار انسان دوستانه و اعتماد به اينكه او را برادر ديني خود مي دانيم و حتي در طول دو سه روز كه ايشان پيش ما بودند در سنگر من مي خوابيد و ارتباط عاطفي با وي داشتم. علارغم اينكه محيط نظامي اين موارد را مردود مي داند و اعتماد به دشمن را نهي مي كند ولي من مانند يك همكار با او كار كردم و او نيز كوتاهي نكرد و هنگام بدرقه ي وي به پشت جبهه با چشمان اشك آلود يك دست نوشته اي به من داد. او ضمن تشكر از مهمان نوازي و اينكه به او اعتماد كامل داشتم خواهش كرده بود سلامتي او را به هر نحو ممكن به خانواده وي كه آدرس را نوشته بود اطلاع كنم. با او خداحافظي كردم و ديگر او را نديدم. شايد سرنوشت مي رفت ما را هم در كشور آنها غريب و بي كس سازد.

عمليات ما مي بايست تا چند روز ديگر به تعويق مي افتاد چون عراقي ها خوب مي دانستند سرباز اسير شده ي آنها تخليه شده، امکان حمله پيش بيني مي شد و نيز اينكه تغيراتي را در سيستم دفاعي خود انجام مي داد و اين امري عادي بود و اصول رزم هم آن را تأييد مي نمود. پس ما منتظر فرصت بوديم، طرحهای عملياتي نوشته شد. دستورالعمل عمليات ارسال شد؛ منطقه براي يگان هاي تکاور و فرماندهان بخوبي تفهيم گرديد و در فرصت باقي مانند آموزش هاي پيشرفته ي تكاوري ورزشهاي رزمي ادامه پيدا كرد و آماده دستور عبور از خط و حمله به ارتفاع عظيم و خطرناك تپه ي آنتن بوديم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها