ابراهیم ذاکری، مهدی ابریشمچی، محبوبه جمشیدی، زهرا رجبی و دیگران در هر نوبت یک تیپ از نیروها را از طریق جاده و دشت حسن آباد که در دید تمام عیار نیروهای رژیم بود راهی منطقه نبرد می کردند. نیروها هم بدون این که فکر کنند،صد در صد گوش به فرمان فرماندهان زیر آتش سنگین رژیم حرکت می کردند و پس از مدت کوتاهی کشته می شدند. آنها حتی یک بار هم طرح دیگری را آزمایش نکردند. تا از طریق دیگری بجز جاده اصلی به سمت کرمانشاه حرکت کنند. متأسفانه همیشه مرغ رجوی یک پا داشت. اگر پیشرویهایی هم صورت گرفت فقط بخاطر جانبازی هوادارانی بود که با سر توی آتش می رفتند.
تسلیحات نظامی عملیات فروغ جاویدان
نیروهای سازمان مجاهدین تسلط کافی در رابطه با استفاده از سلاحهای سنگین و نیمه سنگین را نداشتند. مثلاً تانکهای کاسکاولی که با خود به منطقه جنگی بردیم مورد استفاده قرار نگرفتند زیرا حتی یک گلوله هم شلیک نکردند. در گردنه حسن آباد هر چه تلاش کردیم نتوانستیم توپ و دوشکای یکی از تانکها را راه اندازی کنیم. به همین خاطر از سلاح کلاشینکف استفاده کردیم. هر کسی سه قبضه توپ 122 میلی متری را در دشت حسن آباد دیده باشد، می تواند حدس بزند که ارتش رجوی چگونه ارتشی بوده است. در هیچ کجای دنیا نیروهای نظامی از توپ که یک سلاح با آتش منحنی است برای شلیک مستقیم استفاده ننموده است. تازه آن هم در جایی که هیچگونه حفاظ امنیتی وجود نداشته باشد. تنها سلاحهایی که ما توانستیم از آنها خوب استفاده کنیم کلاش و بی کی سی و آ ر پی جی 7 و نارنجک دستی برای خودکشی هنگام دستگیری بود. مجاهدین با کپی برداری از ماشینهایی که برخی کشورها برای سرکوب تظاهرات خیابانی بکار میبرند، اقدام به ساختن نوعی ماشین نمودند که دو طرف آن صندلی نصب کرده بود. افراد مجهز به ابتدائی ترین سلاحها در دو طرف آن می نشستند و راهی میدان جنگ کلاسیک می شدند. این ماشینها هیچگونه سپر امنیتی نداشتند. اگر یک نفر در جاده به کمین می نشست به راحتی می توانست همه افراد آن را به رگبار ببندد و از قضا چنین هم شد. من با چشمان خودم دیدم که چگونه سرنشینان چند هینو در تنگه چهار زبر بدون کوچکترین عکس العملی همگی کشته شدند و بلافاصله ماشین آتش گرفت. هر وقت این صحنهها را به یاد می آورم به پر پر شدن گلهای ناشکفته که اسیر امیال رجوی شدند افسوس می خورم. خیلی از هوادارانی که از خارج کشور آمده بودند بدون استفاده از سلاح خود در دم کشته می شدند. این اعزامیهای اروپا که با وعده فتح تهران و دروغ و دغل به عراق کشانده شده بودند حتی آشنایی اولیه با تفنگ را هم نداشتند و وقت آنقدر تنگ بود که نمی شد به آنها آموزش داد.
پشتیبانی و لجستیک عملیات فروغ جاویدان
رجوی روی پشتیبانی هوائی دولت عراق از مجاهدین تا فتح تهران حساب زیادی باز کرده بود. زیرا درتمام "عملیات مرزی مجاهدین علیه رژیم جمهوری اسلامی" ارتش عراق آتش پشتیبانی این عملیاتها را انجام داده بود. بنا به گفته متخصصین نظامی دنیا ارتش عراق یکی از بهترین ارتشهائی است که آتش پشتیبانی آن از کیفیت بالائی برخوردار است.
در عملیات تصرف مهران وقتی مجاهدین به خط مرزی نزدیک شد، ارتش صدام بزرگترین آتش تهیه را برای مجاهدین فراهم نمود. در واقع بدون آتش تهیه ارتش عراق مجاهدین نمیتوانست یک قدم هم پیشروی کنند چه رسد به فتح تهران. در عملیات فروغ تا زمانی که مجاهدین از پشتیبانی زمینی و هوائی عراق برخوردار بود توانست به پیشروی به سمت تهران ادامه بدهد. اما وقتیکه در تنگه چهارزبر مورد محاصره شدید رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت، دیگر کسی به کمک نشتافت. فرماندهان رجوی که در صحنه بودند مرتبا تقاضای آتش پشتیبانی هوائی میکردند، اما از آتش پشتیبانی هیچ خبری نشد. از طرف دیگر نیروهای مجاهدین دیدبان هم نداشتند. صحنه جنگ آنقدر بی حساب و کتاب بود که نیروی هوائی عراق بجای بمباران کردن چهار زبر عوضی بمبها را بر سر هواداران مجاهدین فرو ریخت. پس از این اقدام اشتباهی توسط نیروی هوائی عراق دیگر خبری از پشتیبانی هوائی آنها نشد. زمانی که من با هزاران سختی و جان کندن خود را زیر آتش سنگین رژیم به گردنه رساندم و گزارش دادم که صدها نفر مجروح در زیر پل و بیابانهای چهارزبر در حال جان کندن میباشند و به کمک نیاز دارند، در پاسخ گفتند ما سیستمی برای انتقال مجروحین به پشت جبهه نداریم. رجوی در شب توجیه گفت مراقبت از مجروحین به عهده مردم ایران است، به همین خاطر به هر کدام از ما یک فرم داده بودند تا در صورت مجروح شدن به خلق قهرمان و منتظر ایران بدهیم تا ما را شناسائی و کمک نمایند. رجوی اصلا روی عقب نشینی و شکست حساب نکرده بود. او فکر میکرد تا تهران بدون عقب نشینی و یا توقف پیشروی خواهد کرد. تنها مجروحینی توانستند جان خود را نجات بدهند که همانند من خودشان با تحمل مرارتها و ریسکهای خطرناک راه برگشت به پشت جبهه را پیدا کردند و به انتظار کمک مجاهدین ننشستند. بقیه نیروها در اثر جراحات و خونریزیهای شدید جان خود را فدا نمودند و یا به اسارت رژیم در آمدند.
رجوی هیچ طرح و نقشه ای هم برای مهمات رسانی به نیروها در صحنه نبرد نداشت. وقتی مهمات تمام میشد دیگر خبری از مهمات نمیشد. وقتی تقاضای مهمات میکردی جواب صد در صد منفی بود. تنها جوابی که دریافت میکردی طبق گفته برادر (رجوی) نیروها میبایستی بدون مهمات با چنگ و دندان بجنگند و رهبری را به تهران برسانند.
اسیران جنگی عملیات فروغ جاویدان
رجوی هیچ گونه سیستمی هم برای نگهداری و یا انتقال اسراء به مکان دیگر و یا پشت جبهه نداشت. نیروهای نظامی و مسلح که به اسارت نیروهای مجاهدین در میآمدند، بلافاصله خلع سلاح و سپس آزاد می شدند. رجوی با این شیوه می خواست عطوفت و رحمت رهبری را به آنان نشان بدهد. همین نیروها به محض آنکه آزاد می شدند مجدداً توسط رژیم مسلح و به منطقه جنگ گسیل می شدند. این نیروها نقاط ضعف و موقعیت مجاهدین را از نزدیک دیده بودند. به همین خاطر با گزارش موقعیت و امکانات به فرماندهانشان، می توانستند مجاهدین را آسانتر مورد تهاجم قرار بدهند. تا زمانی که رجوی و مجاهدین فکر می کردند پیروز می شوند اسراء را آزاد می کرد. ولی به محض اینکه طعم تلخ شکست را به کام خود چشیدند، دیگر به هیچکس رحم نکردند. حتی افرادی که خود را تسلیم می کردند در جا به رگبار بسته می شدند. تعداد زیادی از اسیران در پادگان الله اکبر اسلام آباد اعدام شدند.
تلفات رژیم در عملیات فروغ جاویدان
شکی نیست که در این عملیات تعدادی از نیروهای جمهوری اسلامی شهید شدند. ولی آمار نجومی 55000 کشته که رجوی بعد از جمع بندی عملیات فروغ اعلام کرد دروغ بزرگی بیش نبود.
آگاهی یافتن به این موضوع که این آمار چگونه تهیه شده بسیار جالب و شنیدنی است. پس از پایان عملیات و برگشت نیروهای باقی مانده به قرارگاه، نشستهائی در رابطه با جمع بندی عملیات فروغ و تهیه آمار کشته شدگان رژیم جمهوری اسلامی ترتیب داده شد. در طی این نشستها هر کسی سعی می کرد برای خود شیرینی و گزافه گوئی در رابطه با تعداد تلفات به اصطلاح دشمن آمار نجومی بدهد. هر کسی تلاش می کرد از دیگری سبقت بگیرد. به طور مثال تیپ ما که هیچ گونه شلیکی به واسطه خرابی کاسکاولها و سلاحها نتوانسته بود بکند، اعلام کرد بیش از1000 نفر از نیروهای رژیم جمهوری اسلامی را نابود کرده است. در طول روزهای دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه که خودم در منطقه عملیات بودم و شاهد تمامی لحظات جنگ بودم. تنها تعداد کمی جنازه در کنار جاده و شیارها مشاهده نمودم. بالاترین تعداد کشته شدگان رژیم جمهوری اسلامی را در منطقه سرپل ذهاب و قصر شیرین مشاهده نمودم که اجساد تمامی آنها باد کرده بود و معلوم بود که این جنازهها مربوط به عملیات فروغ نمی باشند. بلکه در عملیاتهای قبلی عراق علیه ایران که چند روز قبل از عملیات فروغ انجام شده بود کشته شده اند. آمار نجومی رجوی فقط به خاطر این بود که تسلی خاطر دل ریش نیروها شود و تلخی شکست را از نظرها محو کند. در واقع رجوی می خواست بدینوسیله بگوید اگر ما 1500 نفر کشته دادیم در عوض 55000 نفر از نیروهای رژیم را به هلاکت رساندیم. علاوه بر این رجوی سعی میکرد با شرح وقایع جنگی که در صحنه عملیات و بعد از عملیات در مورد مجاهدین بخصوص زنان مجاهد اتفاق افتاده بود احساسات نیروها را جریحه دار کند و در آنها حس انتقام جوئی و کینه توزی بر انگیزد. بدین وسیله هم خود را از زیر ضرب برهاند و هم گناه و تقصیر شکست و بازگشت به قرارگاه را به گردن بازماندگان عملیات فروغ بیاندازد.