هیچ تردید وجود ندارد که فاطمه (س) به جهت روی دادهای تلخی که پس از پیامبر (ص) بر او روا داشتند، مجروح و بیمار شد و بر اثر همین بیماری به شهادت رسید.
عقیق:متن زیر پاسخی به شبهه ای در مورد شهادت حضرت زهرا(س) است که توسط مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در اختیار مهر قرار گرفته است.
شبهه:
محورهای اصلی: علمای شیعه سردرگمی فراوانی دارند؛ زیرا از یک طرف مدعی شهادت و قتل فاطمه هستند و از طرف دیگر بیماری و وفات فاطمه را بیان داشته اند.
در خصوص بیماری و در نتیجه آن وفات، علمای شیعه چنین نقل کرده اند:
لَمّا مَرِضَتْ فاطِمَةُ (علیها السلام) الْمَرضَةَ الَّتِی تُوَفِّیَتْفیِها اجْتَمَعَ الَیْها نِساءُ الْمُهاجِرینَ وَ الْانْصارِ، یَعُدْنَها، فَقُلْنَ لَها: کَیْفَ اصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ یَابْنَةَ رَسُولِ اللهِ؟ فَحَمِدَتِ اللهَ وَ صَلَّتْ عَلی ابِیها (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قالَتْ: اصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ.
(زمانی که فاطمه سلام الله علیها مبتلا به بیماری شد که در اثر آن بیماری از دنیا رفت، گروهی از زنان مهاجرین و انصار مجتمع شده و به دیدار دختر رسول خدا رفتند؛ پس به ایشان گفتند: ای دختر رسول خدا امروز وضعیت بیماری تان چگونه است؟ آن حضرت در پاسخ، حمد و سپاس خدا را بجا آورد، و درود بر پدرش رسول خدا فرستاد، و سپس گفت: بخدا در حالی صبح کردم که از دنیای شما متنفرم.)
حال بالاخره فاطمه زهرا کشته شده و یا طبق اسناد به خاطر بیماری وفات پیدا کرده است؟
پاسخ کوتاه:
نظر شیعه وجمعی از علمای اهل سنت این است که حضرت فاطمه سلام الله علیها به علت رفتار نامشروع اصحاب سقیفه که برای گرفتن بیعت از امیرمومنان (ع) و بنی هاشم و برخی دیگر که در خانه فاطمه جمع شده و از بیعت امتناع می کردند به خانه فاطمه یورش برده و لطماتی به حضرت وارد کردند که فرزندش سقط گردید و بیمار شد و سرانجام به جهت همین بیماری به شهادت رسید؛
پاسخ تفصیلی:
شیعه قبل از هر چیزی با استناد به گزارش های برخی از مورخین اهل سنت این مسئله را اثبات شده می داند؛ خلاصه ای از این گزارش ها اینگونه است:
۱- ابوبکر گروهی را به سرکردگی عمربن الخطاب بسوی خانه علی(ع) گسیل داشت و به سرکرده آنها گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن. عُمر با شعله ای از آتش حرکت کرد تا خانه وحی و رسالت را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که دخت فرزانه پیامبر، فاطمه(س) با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطّاب آیا آمده ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عُمر پاسخ داد: آری مگر اینکه همان را که امّت گردن نهاده اند بپذیرید و باخلیفه انتخابی ما دست بیعت دهید.[۱]
۲- همچنین در تاریخ طبری و الامامه و السیاسه، در همین زمینه آمده است: به خدای سوگند خانه را به آتش خواهم کشید مگر اینکه به منظور بیعت از خانه بدر آئید و یا گفت: با شما هستم، یا به منظور بیعت از خانه بدر آئید یا خانه را با هر آنکس که در آن است به آتش خواهم کشید. برخی به او گفتند: دخت پیامبر(ص) در آن خانه است، پاسخ داد: اگر چه او باشد.[۲]
۳- گزارش کامل ابن قتیبه ذیل چگونگی بیعت علی(ع) می نویسد: ابوبکر درباره خودداری کنندگان از بیعت جستجو کرد و با خبر شد که عده ای از بیعت سر باز زده و نزد علی (ع) جمع شده اند ؛ برای پیگری علت و گرفتن بیعت عمر را مامور این مهم نمود و سوی خانه علی(ع) فرستاد تا برای بیعت حاضر کند، عمر به در خانه آمد و آنان را ندا داد امّا آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند، اینجا بود که عمر به همراهان خویش دستور داد تا هیزم بیاورند و خود فریاد کشید به خدائی که جان عمر در کف قدرت اوست یا باید از خانه بدر آئید و یا خانه و هر که در آن باشد به آتش خواهم کشید، به او گفتند: ای ابا حفص (عُمر) می دانی که فاطمه(س) در این خانه است؟ پاسخ داد: گر چه او هم باشد! سرانجام آن گروهی که نزد علی(ع) بودند از خانه بیرون آمدند و بناگزیر بیعت نمودند و تنها علی(ع) در خانه ماند و فرمود: من سوگند یاد کرده ام که تا قرآن را جمع آوری ننمایم، نه از خانه خارج شوم و نه عبا بر دوش افکنم. در این هنگام بود که دخت پیامبر(ص) فاطمه(س) بر آستانه درب ظاهر شد و فرمود: تاکنون گروهی را که برای رسیدن به حضور کسی آمده باشند، بدتر و خشن تر از شما به خاطر ندارم، شمایان مردمی هستید که پیکر مطهر پیامبر را در برابر ما رها کردید و خود برای انحصار قدرت و امکانات شتافتید، بی آنکه از صاحبان واقعی حق اجازه ای بگیرید و مشورت نمائید و یا حقی را برای ما به رسمیّت شناسید و بازگردانید.[۳]
شاعل «نیل حافظ ابراهیم» در قصیده خویش که به عمریه معروف است می گوید:
گفته ای است از عُمر به علی(ع)، چه بزرگوار است شنونده آن و چه عظیم است گوینده آن: اگر بیعت نکنی، خانه ات را آتش می زنم، در حالی که دختر مصطفی، فاطمه(س) در خانه بود، هیچ کسی جز ابو جعفر (عُمر) نمی توانست این سخن را در برابر سوار عدنان و حافظ آن بر زبان آورد.[۴]
علامّه مظفّر رحمه الله می گوید: این شاعر گمان برده که این از شجاعت عُمر است، نه چنین نیست، او اشتباه می کند و نمی داند که عُمر در مواقع سرنوشت ساز اسلام، قدمی بر نداشته است و دستی در جنگهای فراوان پیامبر نداشته است، عُمر این سخن را بدان خاطر گفت چون خود را به واسطه وصیّت پیامبر(ص) به علی(ع) مبنی بر اینکه صبر پیشه کن، از او ایمن می دید، اگر علی(ع) به سراغش می آمد بی درنگ فرار می کرد.[۵]
شهرستانی در کتاب الملل و النحل به نقل از نظّام معتزلی آورده است که: عُمر در غوغای روز بیعت بگونه ای بر شکم دختر پیامبر زد که جنین وی سقط گردید، او نعره می کشید که: خانه فاطمه را با هر آنکه در آن است به آتش بکشید، و این فرمان در حالی صادر می شد که در آن خانه فاطمه(س) و علی(ع) و حسن و حسین حضور داشتند.
نظیر این مطلب را صفدری شافعی و ابن حجر عسقلانی و طبری در کتابهای خویش آورده اند.[۶]
این ها تنها نمونه هایی از جریان حمله عمر به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می باشد.
براساس منابع اهل سنت بیماری که فاطمه بر اثر آن در جوانی از دنیارفت به جهت ضربه ای بود که عمر به آن حضرت زد؛ برای نمونه چند نمونه از گزارشات اهل سنت اشاره می گردد:
۱. ذهبی مورّخ مشهور اهل سنّت با ذکر سند می گوید: «انّ عمر رفس[۷] فاطمة حتّی اسقطت بمحسن؛ همانا عمر چنان لگدی به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد که محسن از او سقط شد».[۸]
۲. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می کند که: «اَنَّ عُمر ضَرَبَ فاطمة ـ سلام الله علیها ـ بالسّوطِ و قَصدَ منزله؛ عمر به منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آمد و او را با تازیانه زد».[۹]
۳. «عن ابراهیم بن یساربن هانیء النظام انّه قال: انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه یوم البیعه حتی ألقت الجنین من بطنها؛ از ابراهیم بن یسار بن هانی ء نقل شده که: عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ زد، به طوری که سقط جنین نمود».[۱۰]
۴. نظّام که از بزرگان معتزله و علمای معقول اهل سنت چنین نوشته است: «بدون شک عمر در روز بیعت چنان لگدی به فاطمه زد که فرزندش محسن سقط شد».[۱۱]
اگر دقت شود در متن فوق که اهل سنت به آن استناد کرده اند اولش «مرضت فاطمه» علت مریضی فاطمه همان رفتارها وتوهین ها بود که در باره او واقع شد کلمه «علت» نیز اشاره به همین قضایا دارد که به آن حضرت توهین و تحقیرش کردند با وجود اینکه از جایگاه فاطمه را در پیشگاه پیامبر (ص) آگاه بودند؛ در همان متن این جمله نیز آمده است که حضرت به زنان مهاجر و انصار گفت از دنیای شما تنفر دارم علت تنفر چیست؟ این جملات قابل تحلیل است؛ نفرت از دنیای آنها به جهت نفرت از خود آنهاست که یاریش نکردند ودرمقابل توهین حمایتش نکردند ؛ به اعتراف منابع اهل سنت فاطمه (س) هرگز از عمر وابی بکر راضی نبود که از دنیا رخت بر بست؛ نا رضایتی فاطمه از ابی بکر و اعوانش دودلیل داشت:
الف) منع فاطمه از حقوق مسلمش با توجه به این گزارشات و گزارشات معتبر دیگری که فاطمه از ابی بکر و عمر ناراضی شد و در این حال از دنیا رفت.
«... أَنْ یَقْسِمَ لَهَا مِیرَاثَهَا مِمَّا تَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهَا أَبُو بَکْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ:" لَا نُورَثُ، مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ"، فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلامُ، فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَت»[۱۲] فاطمه از ابی بکر میراثش را طلب کرد ابوبکر پاسخ داد پیامبران ارث نمی گذاریم آنچه از ما باقی است صدقه هست ؛فاطمه از سخن ابی بکر به خشم آمد واز او قهرکرد وتا آخر عمرش با او سخن نگفت وگرفتار خشم فاطمه وخشم پروردگار شد . چنانکه از عمر وابی بکر نیز ناراضی بود وآن دو می دانستند که پیامبر (ص) فرمود :رضای خداوند به رضای فاطمه بسته است وخشم او نیز به خشم فاطمه « حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ[۱۳] مِنِّی، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی».[۱۴] وقتی گزارشات اهل سنت را که در صحیحین وجود دارد کنار هم مستندا ذکر شوند قطعا این قضیه بر اهل سنت روشن خواهد شد که فاطمه از این افراد که اهل سنت رفتار آنان را توجیه واز آنان دفاع می کنند راضی نبود ؛
ب) اذیت فاطمه (س)
درمنابع اهل سنت گزارش های معتبری دراین باره هست که آن حضرت به خاطر رفتار خلفا بیمار شد و با آنان قهر کرد و از ستم آن دو رو به سوی قبر پدر پناه برد و فرمود:
۱. گزارش طبری «یا ابتاه! یا رسول اللّه! ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه؟!؛ ای پدر و ای رسول خدا! ما بعد از تو چه روزگار سیاهی از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشته ایم؟!».[۱۵]
۲. طبری در جای دیگر می نویسد:
«فَهجَرَته فاطمة ـ سلام الله علیها ـ فلم تکلّمه فی ذلک حتّی ماتت، فدفنها علی ـ علیه السلام ـ لیلاً» بعد از جریان تهاجم به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و اذیت آن حضرت توسط خلیفه اول و دوم، حضرت از آن ها روی گردان شد و تا آخر عُمر با آنان سخن نگفت تا این که از دنیا رفت و علی ـ علیه السلام ـ شبانه او را دفن نمود».[۱۶]
۳. حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ خطاب به ابوبکر فرمود:
«و اللّه! لا کلّمتک ابداً، و اللّه لادعون اللّه علیک فی کل صلوة؛ سوگند به خدا از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا شکایت تو را به خدا خواهم نمود. و در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد».[۱۷]
۴. حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ آن چنان از عمر و ابوبکر ناراضی بود به طوری که وصیّت نمود که آن ها حقّ شرکت در تشییع جنازه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را ندارند. چنان که به علی ـ علیه السلام ـ وصیت می کند:
«انی اوصیک ان لا یلی غسلی و کفنی سواک و اذا انا مت فادفنی لیلاً و لا توذنن بی احداً، و لا توذنن بی ابابکر و عمر و بحق محمد رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ان لا تصلی علَی ابوبکر و لا عمر؛ همانا من تو را وصیت می کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر نکن و ابابکر و عمر را نیز مطلع نساز، و تو را سوگند می دهم به حق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند».[۱۸]
۵. ابن ابی الحدید (امام معتزلی) پس از تحقیق و بررسی در مورد واکنش حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به ستم های وارده از سوی حکومت وقت می نویسد: «وَ الصّحیحُ عِندی اَنَّها ماتَتْ واجِدَةً عَلَی ابی بکر و عمر و اَنَّها اَوْصَت الاّ یُصَلّیا عَلَیها».[۱۹]
نتیجه اینکه هیچ تردید وجود ندارد که فاطمه (س) به جهت روی دادهای تلخی که پس از پیامبر (ص) بر او روا داشتند واذیتش کردند مجروح و بیمار شد و براثر همین بیماری به شهادت رسید؛
نکته دیگر اینکه در برخی شبهات از عمر بعنوان داماد حضرت فاطمه یاد شده است که این نیز از جعلیاتی است برای سر پوش گذاشتن روی این جنایات. چرا که باز خود اهل سنت نوشته اند؛ عمر پس از شهادت فاطمه (س) و مرگ ابی بکر از ام کلثوم دختر ابی بکر که ربیبه علی (ع) بود خواستگاری نمود و عایشه پس از شنیدن این خبر بر عمر خشم گرفت و به جهت تند خویی عمر از این رفتار عمر اظهار ناخرسندی کرد و برخی از مورخین به جهت همنامی ام کلثوم دختر ابی بکر با ام کلثوم دختر امیر مومنان علی (ع) گمان کرده اند که عمر از دختر علی خواستگاری کرد. «... قال: خطب عمر بن الخطاب أم کلثوم بنت أبی بکر إلی عائشة فأطمعته، و قالت: أین المذهب بها عنک؟ فلما ذهبت قالت الجاریة: تزوّجینی عمر، و قد عرفت غیرته و خشونة عیشه، و الله لئن فعلت لأخرجنّ إلی قبر رسول الله صلی الله علیه و سلم و لأصیحنّ به ...».[۲۰]
پی نوشت:
[۱] . عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، دار المعرفة، ج ۱، ص ۵۶؛ ابو عمر احمد بن محمد بن عبد ربّه اندلسی، العقد الفرید، مصر مکتبة الهلال، و بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۹۹۰م، ج ۲، ص ۲۵۴؛ عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بیروت، موسسة الرسالة، ۱۴۴۰ق، ج ۳، ص ۱۲۰۷؛ عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۸۵ق، ج ۲، ص ۱۴۷؛ علاء الدین علی تقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، موسسة الرسالة، ۱۴۰۵ق، ۱۳۸۱ق، ج ۳، ص ۱۴۹.
[۲] . ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، مصر، لیدن و دار المعارف، ج ۳، ص ۱۹۸؛ ابو محمد، عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری الامامه و السیاسه، حلبی، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۱۳.
[۳] .همان الامامه و السیاسة، ج ۱، ص ۱۹.
[۴] . دیوان حافظ ابراهیم، مصر، دارالکتب المصریه، ج ۱، ص ۷۵.
[۵] . شیخ محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ایران، ۵۴ق، ج ۳، ق ۱، ص ۱۳۵۹.
[۶] . ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر شهرستانی، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفة، مطبعة الحلبی، مصر ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص ۵۷؛ شهاب الدین بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة اعلمی، ۱۴۰۶ق، ج ۱، ص ۲۶۸؛ صلاح الدین بن آبیک صفدری، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری شافعی، طبع مصر قدیم، ج ۲، ص ۴۴۳.
[۷]. در قاموس المحیط می گوید: الرفس: الصدمة بالرجل فی الصّدر، مادة رفس. یعنی رفس به معنی صدمه زدن با پا بر سینه است.
[۸]. شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۶۸، ح۸۲۴.
[۹]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۱.
[۱۰]. ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، ابن ابی بکر الشهرستانی، الملل و النحل، بیروت، ۱۴۰۲ق، ج۱، ص۵۷.
[۱۱]. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، ۱۴۰۱ق، ص۱۷، حروف الف، از روایت ابراهیم بن سیّار، شماره ۲۴۴۴.
[۱۲]. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ۵۰جلد، مؤسسة الرسالة - لبنان - بیروت، چاپ: اول، ۱۴۱۶ ه.ق. ج۱، ص: ۲۰۵
[۱۳] بضعة: بفتح الباء الموحدة و سکون الضاد المعجمة، أی قطعة.
[۱۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ۱۱جلد، جمهوریة مصر العربیة، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة، لجنة إحیاء کتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: ۲، ۱۴۱۰ ه.ق. صحیح البخاری ؛ ج۶ ؛ ص۱۲۱
[۱۵]. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، لابی جعفر محمد بن جریر الطبری، ج۲، دارالکتب العلمیّه، بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۸ق، کتاب ۵ جلدی، ص۲۳۶.
[۱۶]. صحیح مسلم، ج ۷۲ ۲. صحیح بخاری، ج ۵، ص ۵. الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۱۴.
[۱۷]. کشف الغمّة، ج ۲، ص ۶۸.
[۱۸]. شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۵۰. ج ۱۶، ص ۲۸۱.
[۱۹]. این حدیث را جمعی از علماء و محقّقین اهل سنّت در کتاب های خودشان آورده اند از جمله: الحاکم النیسابوری، المستدرک الصحیحین، ج ۲، ص ۱۵۳؛ الحافظ الذهبی، میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۵۳۵؛ ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج ۵، ص ۵۲۲؛ المحبّ الطّبری، الذخائر، ص ۳۹؛ ابن حجر العسقلانی، الاصابة، ج ۴، ص ۳۷۸؛ ابن المغازلی الشافعی، مناقب علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ ، ص ۳۵۱. و در روایت دیگر می فرماید: «فمن اغضبها فمن اغضبنی»، ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۲۷۲.
[۲۰]. ر.ک: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۰۷. «... قال: خطب عمر بن الخطاب أم کلثوم بنت أبی بکر إلی عائشة فأطمعته، و قالت: أین المذهب بها عنک؟ فلما ذهبت قالت الجاریة: تزوّجینی عمر، و قد عرفت غیرته و خشونة عیشه، و الله لئن فعلت لأخرجنّ إلی قبر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و لأصیحنّ به؛ وقتی عمر از دختر ابی بکر که ام کلثوم نام داشت و در پیش عایشه زندگی می کرد خواستگاری کرد، ام کلثوم به عایشه گفت این چه کاری است که می خواهی در حق من بکنی با شناختی که درباره او داری مرا به تزویج او در می آوری خشونت و وضع زندگی و سخت گیری او را می دانی اگر چنین کنی به خدا قسم با فریاد به قبر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پناه خواهم برد».
منبع:مهر