در همين موقع بود كه زنان مدينه دويدند، كودكان از جايگاه خود خارج شدند، صداى مردم به گريه و ضجّه بلند شد، مردم از هر طرف آمدند، مردم به علّت آن منظره دلخراش دچار وحشت و حيرت شده بودند. حضرت زهرا(علیها السلام)براى پدر بزرگوارش ناله و ندبه مىكرد و مىفرمود:
«وَا أَبَتَاهْ وَا صَفِيَّاهْ وَا مُحَمَّدَاهْ وَا أَبَا الْقَاسِمَاهْ»
هنگامی که به قبر شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله)نزدیک شد، بیهوش گردید؛ پس زنها آمدند و آب به رخسار او پاشیدند تا آنکه به هوش آمد پس از به هوش آمدن فرمود:
«رُفِعَتْ قُوَّتِي وَ خَانَنِي جِلْدِي وَ شَمِتَ بِي عَدُوِّي وَ الْكَمَدُ قَاتِلِي! يَا أَبَتَاهْ بَقِيتُ وَالِهَةً وَحِيدَةً وَ حَيْرَانَةً فَرِيدَةً ...؛ قدرت و قوّت من تمام شد، طاقتم به سر آمد، دشمن من مرا شماتت و سرزنش كرد، غم و اندوه مرا مىكشد، پدر جان! من سرگردان و تنها و حيران ماندهام ...»
سپس این اشعار را زمزمه میکرد:
«قَلَّ صَبْرِي وَ بَانَ عَنِّي عَزَائِيبَعْدَ فَقْدِي لِخَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ
عَيْنُ يَا عَيْنُ اسْكُبِي الدَّمْعَ سَحّاًوَيْكِ لَا تَبْخَلِي بِفَيْضِ الدِّمَاءِ؛
صبر من كم و عزاى من آشكار شد بعد از آنكه خاتم انبيا را از دست دادم؛ اى چشم من، اشك فراوان بريز! اى چشم من، واى بر تو، بخل مكن و خون گريه كن!»
آن حضرت در ادامۀ این اشعار فرمود:
«يَا إِلَهِي عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعاً
فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَيَاةُ يَا مَوْلَائِي؛
اى خداىِ زهرا! اجل مرا بزودى برسان! زيرا زندگى من تيره و تار گرديد.»[1]
سپس فاطمه(علیها السلام)به خانهاش بر گشت؛ شب و روز گریه و ناله میکرد! پیر مردان و بزرگان مدینه جمع شدند و به امیرالمؤمنین(علیه السلام)عرض کردند: ای ابوالحسن همانا فاطمه(علیها السلام)شب و روز گریه میکند، هیچ یک از ما نه شب بر بسترمان خواب راحت داریم و نه روز در محل کسب و کار آرام و قرار داریم. پیغام ما را به او برسان و از او در خواست کن یا روز گریه کند و شب آرام باشد یا شب گریه کند و روز آرام باشد.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)پیغام آنها را به حضرت فاطمه(علیها السلام)رساند در حالی که زهرا(علیها السلام)چنان غمگین و نالان بود که از گریه آرام نمیگرفت، تا علی(علیه السلام)را دید قدری آرام گرفت.
فاطمه(علیها السلام)پاسخ داد:
ای ابوالحسن ماندنم در میان آنان چه بسیار اندک است و چه نزدیک است از میانشان بروم (به زودی از دنیا خواهم رفت) اما به خدا سوگند نه روز از گریه آرام میگیرم و نه شب تا آنکه به پدرم ملحق شوم. حضرت علی(علیه السلام)هم به آن حضرت فرمود: ای دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هر چه به نظرت میرسد انجام بده (در کارت اختیار داری).
آنگاه حضرت علی(علیه السلام)در بقیع در مکانی دور از مدینه ـ مکانی بنام بیت الاحزان برای حضرت فاطمه(علیها السلام)ساخت. فاطمه(علیها السلام)صبحگاهان در حالیکه امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) پیشاپیش او حرکت میکردند گریهکنان به بقیع میآمد و همواره تا شب کنار قبرها گریه میکرد و چون شب میشد، امیرالمؤمنین(علیه السلام)به نزد آن حضرت میآمد و با هم به خانه بر میگشتند.[2]
با داغ توست هر دم، سوز هزار سالم
هر لحظه در عزایت، دارم هزاره مادر
با چشم خویش دیدم میزد تو را مغیره
گویی نفس به قلبم میشد شراره مادر[3]
[1]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج43، ص175.
[2]. همان، ترجمه نجفی، ص190.
[3]. شاعر: غلامرضا سازگار (میثم).