جلوه های رفق و مدارا در سيره امام حسن (ع)
یک شنبه 29 مهر 1397 6:23 PM
رفق و مدارا، يکي از اصول اخلاقي اسلام است که مورد تأکيد قرآن و پيشوايان دين بوده و موجب بهبود روابط اجتماعي مي شود. در عمل نيز از بسياري کجروي ها و انحرافهای اجتماعي جلوگيري کرده و آرامش و صلح و دوستي را در جامعه حاکم مي کند.
در سيره امامان معصوم (ع) همواره اصل رفق و مدارا دیده شده و آن بزرگواران اين اصل را منش و روش خود قرار مي دادند و با مدارا و گذشت شناخته مي شدند؛ چرا که آراستگى به فضايل اخلاقى و پيراستگى از رذايل، يکي از اصول كمال انسانى است و اهل بيت (ع)، نمونة کاملي از انسانهاي کمال يافته و منبعي عظيم از فضیلتهای اخلاقي به شمار می روند. امام حسن مجتبي (ع) نيز از چهره هاي برجسته اخلاقي است که به دليل نرمش و متانت در گفتار و کردار، اسوه کاملي در اين زمينه براي همگان است.
در اين نوشتار، می کوشیم با بررسي نمونه هاي تاريخي، به بیان ابعاد اين ويژگي بارز در زندگي امام حسن (ع) بپردازيم.
رفق و مدارا، در زبان عربي معادل يکديگرند. رفق، به معناي نرمخويي و ظرافت داشتن در کار است و به کسي که نرمخويي پيشه کند، «رفيق» مي گويند.[۱] برخی نیز آن را به معنای حسن خلق و حسن معاشرت با مردم دانسته اند.[۲] اما معادل کلمه «رفق» در فارسی، واژگانی چون: مهرباني، عطوفت و گذشت است. در لغت نامه دهخدا آمده است: مدارا به معناي ملايمت، نرمي، بردباري، سازگاري، لطف، خضوع و فروتني و شفقت آمده است.[۳] اگر بر اساس گفته مرحوم دهخدا آن را به معنای ملایمت و سازگاری و نرمی بدانیم، معنای مدارا در فارسی و عربی یکسان خواهد بود.
همچنین در تعریف رفق آمده است: رفق، صفتي است پسنديده که در برابر عنف و شدت است و عنف، نتيجه خشم و غضب است. رفق و لينت، از آثار خوش خلقي و سلامت جان ميباشد.[۴] گاهي نيز، مدارا به معناي حلم و بردباري و تغافل است. صبر در برابر افراد تندخو و بداخلاق يا تقيه در مقابل مخالفان و افراد زيان رسان، به اين معنا است.[۵]
مدارا، از ریشه «درأ» و مصدر از باب مفاعله است و گاهی نیز از «دارأته» و «داريته « ميآيد. کاربرد اين افعال، زماني است که شخص با پرهيز از درگيري و نزاع با فردي، بهنرمي و ملايمت با او رفتار کند. علامه طباطبایی۱ معتقد است که «درأ»، به معنای دفع است.[۶] در قرآن کريم آمده است:
«وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ؛[۷] ]آنان کساني هستند كه[ بدىها را با نيكى دفع مىكنند.» در توضیح این آیه آمده است که مؤمنان، آزار و اذيت مردم را به وسيله مدارا و حلم از خود دور مىكردند.[۸]
از ابن عباس، صحابي بزرگ پيامبر (ص) در تفسير این آيه نقل شده است که: مؤمنان، کساني هستند که دشنام و اذيت را با سلام و مدارا پاسخ ميدهند.[۹] برخی مفسران نیز ذيل آيه، «مدارا» را بر پايه صبر و شکيبايي و حلم دانستهاند.[۱۰] در کلمات معصومين (ع) کلمه رفق و مدارا، به يک معنا به کار رفته و آن، مدارا و سازگاري با مردم است. در حديثي از پيامبر اکرم (ص) آمده است:
«إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ، كَمَا أُمِرْنَا بِاِقامَةِ الْفَرَائِضِ؛[۱۱] ما پيامبران، همان گونه كه به برپا داشتن واجبات مأمور شدهايم، به مدارا كردن با مردم نيز مأمور شدهايم.»
همچنين فرموده است: «مَنْ حُرِمَ الرِّفْقَ فَقَدْ حُرِمَ الْخَيْرَ كُلَّهُ؛[۱۲] هر كس از مدارا بىبهره باشد، از همه خوبىها بىبهره مانده است.» حضرت در حديث ديگري فرمود: «الرِّفقُ نِصفُ العَيْش؛[۱۳] رفق و مدارا، نيمي از زندگي است.»
همان طور که ملاحظه ميشود، در احاديث ياد شده رفق و مدارا به يک معنا به کار برده شدهاند.
از تعريف مدارا برمي آيد، اين عنوان، با «کظم غيظ» که يکي از مهمترين ارزشهاي اخلاقي است، پيوند عميقي دارد. کظم غيظ، به اين معنا است که فرد غضب و خشم خود را فرو مينشاند و آن را ظاهر نکرده و ترتيب اثر نميدهد. در خلاصة المنهج آمده است:
«سبط نبى، حسن بن على (ع) با جمعى از اشراف عرب و بزرگان علم و ادب بر سر خوانى نشسته بود. خادمش با كاسه طعام گرم به مجلس وارد شد و از غايت دهشت پايش به كنار فرش برآمد و كاسه آش بر سر و روى مباركش فرو ريخت. امام (ع) در او نگريست. خادم از ترس مدهوش و متحير فرو مانده، ناگاه]این آیه[ بر زبانش جارى شد: «و الكاظمين الغيظ». امام حسن (ع) فرمود كه خشم را فرو خوردم. خادم گفت: «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ». ]امام (ع) [ جواب داد كه عفو كردم. خادم گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». امام (ع) فرمود كه آزادت كردم و معيشت تو را بر خود لازم گردانيدم. حضار مجلس از خلق و خوى او متعجب شدند. گفتند: «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛[۱۴] يعنى خدا ميداند كه چه مىبايد كرد و نبوت و امامت را به كه مىبايد داد.»[۱۵]
اين رفتار امام مجتبي (ع)، برخاسته از آيات قرآني است؛ چرا که ائمه: آينه تمام نماي قرآن کريم هستند. خداوند در آيه ۱۳۴ سوره آل عمران میفرماید: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». در تفسير این آيه آمده است: جامع معناى كظم غيظ و عفو اين است كه شخص مافوق، صدمهاى به زير دست مقصر خود وارد نياورد؛ ولى احسان هر جا گفته شود، اين معنا از آن فهميده مىشود كه نه تنها صدمهاى وارد نياورد، بلكه خوبى هم بكند.[۱۶] امام (ع) در برابر خادم خطاکار، نه تنها هيچ حرکت تندي انجام نداد و حتي چهره درهم ننمود، بلکه با کظم غيظ و احسان به وي، او را در راه خدا آزاد کرد.
انسان، موجودي اجتماعي است و در روابط اجتماعي، نيازمند روحيه مداراگري است. بسياري از تنشها، دوريها و جبهه گيريها، با اتخاذ روش مدارا، رخت برخواهد بست و بذر عطوفت و مهرباني در جامعه خواهد روييد. نمونه بارز اين کنش و واکنش را مي توان در رفتار امام حسن مجتبي (ع) با مرد شامي ملاحظه نمود:
علاّمه مجلسي مي نويسد: «مردي از شام با تحريک معاويه، به امام مجتبي (ع) ناسزا گفت. امام (ع) صبر کرد تا سخن او به پايان رسيد. آنگاه به سوي او رفت، تبسمي کرد و به او سلام نمود و سپس فرمود: فکر مي کنم غريب هستي و شايد در اشتباه افتادهاي. اگر به چيزي نيازي داري، برآورده کنيم. اگر راهنمايي ميخواهي، راهنمایيات کنيم و اگر گرسنهاي سيرت کنيم. اگر برهنهاي لباست دهيم و اگر نيازمندي، بي نيازت کنيم. اگر جا و مکان نداري، مسکنت دهيم و تا بازگشت به وطنت ميهمان ما باشي و... . مرد شامي در برابر اين خلق عظيم شرمنده شد، گريه کرد و گفت: «أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه؛ گواهي ميدهم که تو جانشين خدا در زمين هستي. خدا بهتر مي داند که رسالت خويش را کجا قرار دهد.» سپس عرضه داشت: «تو و پدرت پیش من مبغوض ترين افراد بوديد؛ ولي اکنون محبوب ترين افراد در نزدم هستيد.»[۱۷]
اين رفتار امام حسن (ع)، برخاسته از آيات قرآن و سيره انبيا است. در قرآن کريم آمده است، وقتی موسي (ع) از جانب خدا مأمور شد به سوي فرعون برود، خداوند متعال از او خواست که با فرعون به نرمي سخن گويد: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا.»[۱۸]
بر اساس این آيه شريفه، آغاز حرکت تربيتي و ارشادي و به دنبال آن نتيجه بخش بودن، از طريق گفت وگوى صميمانه است؛ حتى با سركشترين افراد نيز بايد ابتدا با نرمى و لطافت سخن گفت.[۱۹] بيشک، حلم و بزرگواري امام حسن (ع) بود که مرد شامي را شرمنده و هدايت نمود. سعدي ميگويد:
بدي را بدي سهل باشد جزا اگر مردي اَحسِن الي مَن أسا
يکي از لوازم مدارا آن است که انسان از طريق حلال و بر اساس موازين شرع، موجب رضايت مردم و خشنودي آنها شود. احترام و بزرگداشت آنان و کمک و حمايت مالي، هرچند در قالب اطعام و پذيرايي، يکي از اين مصاديق است. در آيات الاحکام جرجاني آمده است:
«امام حسن (ع) كه يك نوبت به خانه خود در آمد، ديد كه جمعى از دوستان آن حضرت نشستهاند و بهترين طعامهاى خانه او را بيرون آورده، مىخورند. آن حضرت شكفته و خوشحال شد و فرمود كه اين چنين يافتهايم اكابر اصحاب پيغمبر (ص) را و عادت حضرت چنان بود كه دوستان شان به خانه ايشان مىرفتند و حضرت را غايب مىيافتند. پس سفره طعام را از كنيزكان مىطلبيدند و آن مقدار كه مىخواستند، مىخوردند و چون ايشان به خانه مىآمدند و آن كنيزان حضرت را خبر مىدادند، آنان را از خوشحالى آزاد می کرد.»[۲۰]
البته مراجعه دوستان و اصحاب به خانه امام (ع) در غیاب حضرت، در آن زمان، امری مرسوم بوده است؛ همان طور که در زمان پیامبر اکرم (ص) نیز چنین بود. بر همین اساس است که قرآن کریم به همسران پیامبر فرموده است که در مراجعه اصحاب به خانه حضرت، برخی آداب را رعایت کنند.[۲۱]
انسان، موجودي اجتماعي است و در روابط اجتماعي، نيازمند روحيه مداراگري است. بسياري از تنشها، دوريها و جبهه گيريها، با اتخاذ روش مدارا، رخت برخواهد بست و بذر عطوفت و مهرباني در جامعه خواهد روييد. نمونه بارز اين کنش و واکنش را مي توان در رفتار امام حسن مجتبي (ع) با مرد شامي ملاحظه نمود.
در مورد بخشش و کرامت امام (ع) در برابر مردم، موارد بسياري نقل شده که نشان گر سخاوت و بزرگواری ایشان است.
ابن کثير از علماي اهل سنّت، در البداية و النهاية روايت کرده که: امام حسن (ع) غلام سياهي را ديد که گرده ناني پيش خود نهاده و خودش لقمهاي از آن ميخورد و لقمه ديگري را به سگي که در آنجا بود، ميدهد. امام (ع) به وي فرمود: انگيزه تو در اين کار چيست؟
غلام پاسخ داد: من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم. امام (ع) به او فرمود: از جاي خود برنخيز تا من بيايم. سپس نزد مولاي آن غلام رفت و او را با آن باغي که در آن زندگي ميکرد، از وي خريداري کرد. آنگاه غلام را آزاد کرد و آن باغ را نيز به او بخشيد.[۲۲]
معاشرت شايسته و توأم با احترام، هرگز بدون در نظر گرفتن تواضع و فروتني امکان پذير نيست. برترى جويى، موجب تحقير طرف مقابل و تحريك حس لجاجت افراد شده و هر گونه ارتباط قلبي و زباني با آنها را غير ممکن يا بسيار محدود ميکند. بنابراين، لازمه ارتباط مؤثر و مدارا با مردم، تواضع و پرهيز از برتري طلبي است. ابن شهر آشوب در مناقب[۲۳] و ابن ابيالحديد در شرح نهج البلاغه روايت کردهاند: امام حسن (ع) بر جمعي از فقرا عبور کرد که روي زمين نشسته و تکههاي ناني در پيش روي خود گذارده و ميخورند. چون آن حضرت را ديدند، ایشان را دعوت کرده و گفتند: اي پسر دختر رسول خدا، بفرما صبحانه!
امام (ع) از اسب پياده شد و اين آيه را خواند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُتَکَبِّرِینَ.» سپس شروع کرد به خوردن غذاي آنان. چون سير شدند، امام (ع) آنها را به مهماني خود دعوت کرد و از آنها پذيرايي نمود و جامه نيز بر تن آنها پوشانيد و فرمود: «الْفَضْلُ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ لَمْ يَجِدُوا غَيْرَ مَا اعموني وَ نَحْنُ نَجِدُ اکثر مِنْهُ؛[۲۴] با اين همه، فضيلت و برتري از آنِ آنها است؛ زيرا آنان غير از آنچه ما را بدان مهمان کردند، چيز ديگري نداشتند؛ ولي ما بيش از آنچه داديم، باز هم داريم.»
اگرچه سازگاري با مردم موجب رضايت خدا و خشنودي مردم مي شود، اما رسيدن به اين هدف نبايد با وسايلي غير شرعي و ناهمخوان با برخوردهاي منطقي باشد؛ مانند آنکه در راستاي به دست آوردن رضايت فردي، بيشتر از حقش به او بدهيم يا او را در جايگاهي که لياقت و شأنيت آن را ندارد، قرار دهيم. طبرسي۱ آورده است: دو كودك در باره خطى كه نگاشته بودند، نزد امام حسن (ع) رفتند و او را به عنوان داور در مسابقه خط انتخاب كردند تا قضاوت کند كه خطّ كداميك از آنها زيباتر است؟ امير مؤمنان، على (ع) از اين جريان آگاه شد و به امام حسن (ع) فرمود: «دقت كن كه به چه كيفيّت، حكم و داورى مىكنى. خداى متعال در روز قيامت راجع به داورى تو از تو بازپرسى مىكند.»[۲۵]
قرآن کريم در آيه ۸۶ سوره نساء فرموده است: «وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا؛ و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتى] بهتر از آن، درود گوييد.» بر اساس اين آيه، ميتوان يك حكم كلى در باره پاسخ گويى به هر نوع اظهار محبتى، اعم از لفظى و عملى را برداشت نمود و آن اينکه محبت و توجه ديگران نسبت به خود را بايد به بهترين وجه ممکن و به نوعي بهتر از او پاسخ دهيم. در روايت آمده است: كنيزى به امام حسن مجتبى (ع) شاخه گلي هديه داد و حضرت او را آزاد كرد. وقتى در اين باره پرسيدند، فرمود: اين ادب را خدا به ما تعليم داده و فرموده: «وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ... .» تحيت بهتر، همان آزاد كردن او است.[۲۶]
همچنین گزارش شده است که امام حسن (ع) و امام حسين (ع) به همراه عبدالله بن جعفر از مدينه به طرف خانه خدا حرکت ميکردند؛ در حالي که بار و بنه آنها را از پيش برده بودند. در میان راه، دچار گرسنگي و تشنگي شديدي شدند. در بيابان به خيمه پيرزني رسيدند و از او تقاضاي آب و غذا کردند. پيرزن، تنها دارايياش گوسفندي بود که آن را ذبح کرد و از آنها پذيرايي نمود. آنها هنگام رفتن به آن زن گفتند: «نَحْنُ نَفَرٌ مِنْ قُرَيْشٍ نُرِيدُ هَذَا الْوَجْهَ فَإِذَا رَجَعْنَا سَالِمِينَ فَأَلِمِّي بِنَا فَإِنَّا صَانِعُونَ إِلَيْكِ خَيْرا؛ ما افرادي از قريش هستيم که اراده زيارت کعبه را داريم و چون سالم بازگشتيم، نزد ما بيا تا پاداش اين محبت را بدهيم.»
آنها رفتند و چون شوهر آن زن آمد و جريان را شنيد، زن را سرزنش کرد و خشمگين شد. بعد از اين جريان، فقر و نيازمندي آن دو را به مدينه کشاند و چون کسب و سرمايهاي نداشتند، به سختي روزگار مي گذراندند. در يکي از روزها، امام حسن (ع) آن زن را ديد و به او فرمود: آيا مرا ميشناسي؟ گفت: نه. امام (ع) فرمود: من، همان مهمان تو هستم و دستور داد گوسفندانی براي او خريداري کردند و مقداری پول به او داد و آنگاه زن را به نزد برادرش، امام حسين (ع) فرستاد. امام نيز به همان میزان، گوسفند و پول به آن پيرزن داد و او را نزد عبدالله جعفر فرستاد و او نیز گوسفندانی را به آن زن بخشید.[۲۷]
بر اساس متون ديني، مدارا و گذشت در مسائل شخصي و نيز مسائل اجتماعي که با حقوق ديگران در تقابل نباشد، مصداق پيدا ميکند؛ اما در مسائل اصولي دين و اجراي حدود و احکام ديني، جاي نرمش و مدارا نيست. بعضي افراد به دليل شدت نفاق يا لجاجت خود، به محرکهاي اخلاقي و آرام پاسخ نميدهند و عدم برخورد قاطع با اين گروه، راه را براي ارتکاب جرم و خيانت باز ميکند و جامعه را در خطر سقوط و عدم امنيت اجتماعي قرار ميدهد.
استاد شهيد مطهري(ره) در اين زمينه مينويسد: «اسلام، ديني است که طرفدار حد است، طرفدار تعزير است؛ يعني ديني است که معتقد است مراحل و مراتبي ميرسد که مجرم را جز تنبيه عملي چيز ديگري تنبيه نميکند و از کار زشت باز نميدارد. اما انسان نبايد اشتباه کند و خيال کند که همه موارد، موارد سخت گيري و خشونت است.»[۲۸]
در سخني از امير مؤمنان (ع) در وصف پيامبر (ص) آمده است: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَه؛[۲۹] پيامبر اکرم (ص)، طبيبي سيار است که به نزد بيماران ميرود در يک دستش مرهم است و در دست ديگرش ابزار جراحي.» شهيد مطهري۱ در اين باره ميگويد: «مقصود اين است که پيامبر دو گونه عمل ميکرد: يک نوع عمل پيغمبر، مهرباني و لطف بود؛ اوّل هم آن را ذکر ميکند (أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ)؛ يعني ابتدا از راه لطف معالجه ميکرد. اما اگر به مرحلهاي ميرسيد که ديگر لطف و مهرباني یا احسان و نيکی، سود نميبخشيد، آنها را به حال خود نميگذاشت. اينجا بود که وارد عمل جراحي ميشد.»[۳۰]
بنابراين، در کنار توصيه اسلام به مدارا و سازگاري با مردم، در برخي از امور ميبينيم که نرمش بي حساب و عدم قاطعيت بهجا، آدمي را به عنصري ضعيف تبديل ميکند و طرف مقابل از اين مسأله سوء استفاده کرده و بر عناد و مخالفت خود ميافزايد و ضربات بيشتري را بر پيکره جامعه اسلامي وارد ميکند. آنچه مورد نظر اسلام است، آسان گيري در عين قدرت و قاطعيت است؛ نه خشونت مطلق و نه مداراي مطلق. گاهي ضرورت اقتضا مي کند که اصل مدارا را کنار گذاشته و به قاطعيت و سخت گيري رو آورده شود.
پس دو عنصر «مدارا و قاطعيت» مرزهاي مشخصي دارند که بايد از هم تفکيک شوند تا با عمل به موقع، نتايج مطلوب مورد نظر اسلام که همان سعادت و هدايت افراد جامعه است، به دست آيد. امام حسن (ع) با وجود حلم و رأفتي که سرتاسر وجود حضرت را گرفته بود، در جنگهايي که عليه دشمنان اسلام و منافقان انجام ميشد، دليرانه حضور مييافت و با شجاعت و جسارت به نبرد ميپرداخت؛ زيرا در اين عرصه، مجالي براي گذشت و مهلت نسبت به دشمنان جاهل و لجوج وجود نداشت. ابن شهر آشوب روايت کرده که: امير مؤمنان (ع) در روز جمل پسرش محمد حنفيه را طلبيد و نيزه خود را به او داده و فرمود: شتر عايشه را هدف اين نيزه قرار ده و آن را از پا درآور. محمد نيز چنين کرد؛ ولي افرادي که اطراف شتر عايشه بودند و به شدت از آن حمايت ميکردند، مانع پيشرفت وی شده و او را از رسيدن به شتر بازداشتند. از این رو، محمد به ناچار نزد پدر بازگشت.
در اين وقت حسن بن علي (ع) پيش رفت و نيزه را از او گرفت و به سوي شتر حمله کرد، شتر را از پا درآورد و بازگشت؛ در حالي که خون آن شتر بر نيزه بود. محمد که اين صحنه را ديد، رنگش دگرگون شد (خجالت کشيد). امير مؤمنان (ع) به او فرمود: «لاتَأنَفُ فَإنَّهُ إبنُ النَّبي وَ اَنتَ ابنُ عَليٍ؛ ناراحت نشو که او فرزند پيغمبر و تو فرزند علي هستي.»[۳۱]
در جنگ صفين، معاويه، عبيدالله بن عمر را به سوي امام حسن (ع) فرستاد تا حضرت را به خلافت اميدوار کند و با دادن وعدههاي بسيار، ایشان را از پدرش جدا کند. وقتي امام مجتبي (ع) پيشنهاد او را شنيد، باتندي به او پاسخ داد و در پايان فرمود: «کانّي انْظُرُ إليک مَقْتُولًا فِي يومک أَوْ غدک، أَمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ زَيَّنُ لک وَ خَدَعَک...؛ گويا تو را مي بينم که امروز يا فردا کشته خواهي شد. بهراستي که شيطان اين حال را براي تو آرايش کرده و فريبت داده است.»[۳۲]
بعد از آن، عبيدالله در همان روز از لشکر شام بيرون آمد و به دست مردي از قبيله هَمدان به قتل رسيد.[۳۳]
يکي از بالاترين مراتب مدارا با مردم، گذشت از خطاهاي عامدانه زيردستان است؛ زيرا انسان توانايي اعمال قدرت در برابر افراد زيردست را دارد. از طرفي، اگر اين خطا از روي عمد صورت گرفته باشد، گذشت از آن به مراتب سختتر و دشوارتر از خطاهاي سهوي است.
در روايت آمده است که: امام حسن (ع) گوسفندي داشت که بدان علاقهمند بود. روزي حضرت مشاهده کرد که پاي گوسفند شکسته است. به غلامش فرمود: چه کسي پاي اين گوسفند را شکسته؟ پاسخ داد: من. امام (ع) علت را سؤال کرد. او گفت: مي خواستم شما را غمگين کنم! امام حسن مجتبي (ع) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادي!
و در روايت ديگر آمده است که امام فرمود: «لَاَغُمَنَّ مِنْ اَمرِکَ بِغَمِّی؛[۳۴] من نيز آن کسي (شيطان)، را که به تو دستور داده تا مرا غمگين کني غمگين ميکنم.»
امام حسن (ع) حتي هنگامي که خليفه مسلمانان بود، کجرفتاريهاي عادی مردم در حق خود را ميبخشيد؛ چنانکه در ميان لشکريان امام (ع) تعدادي از خوارج حضور داشتند که هر دَم با اقدامات و سخنان خود، آن حضرت را اندوهگين مي کردند؛ ولی امام (ع) با آنان مدارا ميکرد و از مؤاخذه آنها خودداري مينمود. در تاريخ يعقوبي آمده است:
«معاويه، هيئتي مرکب از مغيرة بن شعبه و عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن ام الحکم را به نزد امام حسن (ع) فرستاد تا با آن حضرت مذاکره کنند... آنان هنگامي که از نزد امام (ع) بيرون آمدند، بلند بلند به طوري که مردم ميشنيدند، به همديگر [به دروغ] ميگفتند: خداوند به وسيله فرزند رسول خدا (ص) خونها را حفظ کرد و فتنه را آرام ساخت و حسن بن علي صلح را پذيرفت! اين سخنان، لشکر امام حسن (ع) را مضطرب کرد و کسي در راستگويي آنها شک نداشت. به همين جهت بود که به خيمه امام ريختند و اثاثيه خيمه را غارت کردند و آن حضرت ناچار شد به ساباط برود... و به دنبال آن، در تاريکيهاي ساباط، جراح بن سنان که کمين کرده بود، آن حضرت را خنجر زد.»[۳۵]
امام حسن (ع) در مقابل اين جنايات تاريخي که از اصحاب سر زد و تا آنجا که مربوط به حق شخصي و حق حاکم بود، از همه آنان گذشت.
امام حسن مجتبي (ع) اسوهاي کامل از مدارا و ملاطفت با مردم بود؛ اما اين فضيلت امام (ع) همواره توأم با عمل به موقع و در نظر داشتن شرايط و موقعيت طرف مقابل بود و باعث هدايت و جذب قلوب آنها شده و در مواردي هم که هيچ امکاني براي اين هدف وجود نداشت، حضرت رفتار قاطعانهاي از خود نشان ميداد؛ همان طور که امام علي (ع) در سفارشي فرمود:
«عَلَيْكَ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ وَ إِكْرَامِ الْعُلَمَاءِ وَ الصَّفْحِ عَنْ زَلَّاتِ الْإِخْوَانِ فَقَدْ أَدَّبَكَ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ بِقَوْلِهِ (ص): اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ؛[۳۶] تو را سفارش مىكنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران [دينى]؛ چرا كه سرور اولين و آخرين، تو را چنين ادب آموخته و فرموده است: گذشت كن از كسى كه به تو ظلم كرده و رابطه برقرار كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده و عطا كن به كسى كه از تو دريغ نموده است.»
امام حسن (ع) در حديثي مکارم اخلاق را برشمرده که با دقت در مضامين آن، ميتوان قسمت اعظم آن را نوع تعامل و مدارا با مردم دانست.
امام مجتبي (ع) فرمود: «مَكَارِمُ الْأَخْلَاقِ عَشَرَةٌ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ فِيكَ فَلْتَكُنْ فَإِنَّهَا تَكُونُ فِي الرَّجُلِ وَ لَا تَكُونُ فِي وَلَدِهِ وَ تَكُونُ فِي وَلَدِهِ وَ لَا تَكُونُ فِيهِ تَكُونُ فِي الْعَبْدِ وَ لَا تَكُونُ فِي الْحُرِّ صِدْقُ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ إِقْرَاءُ الضَّيْفِ وَ إِعْطَاءُ السَّائِلِ وَ الْمُكَافَأَةُ عَلَى الصَّنَائِعِ وَ التَّذَمُّمُ لِلْجَارِ وَ الصَّاحِبِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَيَاءُ وَ كَثْرَةُ الذِّكْرِ؛[۳۷] مکارم اخلاق، ده چيز است:... راستگويي، صداقت در خضوع، و بخشش به سائل، خوش خلقي، پاداش دادن کارها، پيوند با خويشان، حمايت از همسايه، حق شناسي براي صاحب آن، مهمان نوازي و سرسلسله آنها شرم و حيا و فزونی ذکر است.»
اموري که امام (ع) در حديث از آنان نام برده است، همچون: راستگويي، خضوع و فروتني، بخشش، قدرشناسي، صله رحم، رعايت حق همسايه و مهمان نوازي، همه اموري هستند که در تعامل و مدارا با مردم نقش مؤثري دارند و بدون رعايت اين موارد، صلح و سازگاري از زندگي اجتماعي رخت برميبندد و کینه و دشمني جاي آن را ميگيرد. به همين دليل، امام (ع) مکارم اخلاق را در اين خصوصيات خلاصه نموده است.
در حديث ديگري آمده است که مردي نزد امام (ع) آمد و پرسيد: بهترين مردم کيست؟ امام در پاسخ فرمود: «مَن أَشرَکَ النّاسَ فِي عَيْشِهِ؛ کسي که مردم را در زندگي خود شريک گرداند.» مرد پرسيد: بدترين مردم کيست؟ فرمود: «مَن لايَعيشُ فِي عَيشِهِ اَحَدٌ؛ کسي که در زندگي او فرد ديگري زندگي نکند.»[۳۸] سخن امام (ع) در وصف بهترين مردم، ميتواند معناي جامعي داشته باشد و مواردي مانند: حمايت اقتصادي، راهنمايي و خيرخواهي براي آنان، پذيرايي و محبت و اطعام، حفظ آبروي آنها و هر گونه محبت و يا عمل نيکي را که روابط را اصلاح کند و نشانهاي از حسن نيت و خيرخواهي و مدارا داشته باشد، شامل مي گردد. در مقابل، سخن امام (ع) در وصف بدترين افراد، نشان گر آن است که در رفتار ايشان، تمام افعال ذکرشده ترک گرديده است.
بيشک، رفتار نيک با مردم يا به بیان ديگر، مردمداري، علاوه بر آثار اجتماعي، موجب شرافت و بزرگي فرد نيز خواهد شد. ابن شهر آشوب در کتاب المناقب روايت کرده که: «مَا بَلَغَ أَحَدٌ مِنَ الشَّرَفِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ مَا بَلَغَ الْحَسَن؛[۳۹] هیچ کس بعد از رسول خدا (ص) در شرافت مقام، به حسن بن علي (ع) نرسيد.» سپس اضافه ميکند: رسم چنان بود که براي امام حسن (ع) بر در خانهاش فرشي ميگستردند و چون امام (ع) ميآمد و روي آن مينشست، راه بسته ميشد و بند ميآمد؛ زيرا کسي از آنجا نمي گذشت، جز آنکه به جهت جلالت مقام آن حضرت ميايستاد و جلو نميرفت. هنگامي که امام (ع) از ماجرا مطلع ميشد، برميخاست و به خانه ميرفت تا مردم پراکنده شوند و راه باز شود.
ابن شهر آشوب در ادامه و به نقل از محمد بن اسحاق مينويسد: «لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ مَاشِياً فَمَا مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَحَدٌ رَآهُ إِلَّا نَزَلَ وَ مَشَى حَتَّى رَأَيْتُ سَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ يَمْشِي؛[۴۰] من آن حضرت را در راه مکه پياده مشاهده کردم و هيچ يک از خلق خدا نبود که او را مشاهده کند، جز آنکه پياده ميشد و پياده ميرفت؛ تا آنجا که سعد بن ابي وقاص را ديدم [که به احترام آن حضرت] پياده ميرفت.»
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت
* پژوهشگر حوزه علمیه.
[۱]. فراهيدي، خليل بن احمد، العين، قم: انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ق، ج ۵، ص ۱۴۹.
[۲]. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۴ق، ج ۱۴، ص ۲۵۵.
[۳]. دهخدا، علي اکبر، فرهنگ لغت، ذيل واژه «مدارا» و« مداراة».
[۴]. فيض کاشاني، ملامحسن، محجة البیضاء، تصحیح علی اکبر غفاری، مکتب النشر الاسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۹ق، ج ۵، ص ۳۲۲.
[۵]. فلسفي، محمدتقي، شرح و تفسير دعاي مکارم الاخلاق، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا، ج ۱، ص ۳۷۲.
[۶]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق، ج ۱۶، ص ۵۵.
[۷]. سوره قصص، آیه ۵۴.
[۸]. طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۶، ص ۵۵.
[۹]. غزالي، ابوحامد، إحياء علوم الدين، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، بیتا، ج ۶، ص ۲۸.
[۱۰]. طباطبایي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، پیشین، ج ۱۶، ص ۵۴؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیة، ج ۱۶، ص ۱۱۰.
[۱۱]. شیخ طوسی، الامالی، قم: دار الثقافة، ۱۴۱۴ق، ص ۵۲۱؛ ر.ک: مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، ج ۷۲، ص ۵۲.
[۱۲]. مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۷۲، ص ۱۵۲.
[۱۳]. حر عاملي، وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق، ج ۱۵، ص ۲۷۰.
[۱۴]. سوره انعام، آیه ۱۲۴.
[۱۵]. کاشاني، ملا فتح الله، خلاصة المنهج، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۳ق، ج ۱، ص ۲۴۲، ذيل آيه ۱۳۴ آل عمران.
[۱۶]. طباطبایي، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۴، ص ۲۰.
[۱۷]. مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۳، ص ۳۴۴.
[۱۸]. سوره طه، آیه ۴۴.
[۱۹]. قرائتي، محسن، تفسير نور، تهران: انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ۱۳۸۳ش، ج ۷، ص ۳۴۷.
[۲۰]. حسيني جرجاني، سيد امير ابوالفتوح، آيات الأحكام، تهران: انتشارات نوید، ۱۴۰۴ق، ج ۲، ص ۱۳۲.
[۲۱]. سوره احزاب، آیه ۵۳؛ ر.ک: تفسیر المیزان و تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه.
[۲۲]. رسولي محلاتي، سيد هاشم؛ زندگاني امام حسن مجتبي (ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶ش، ص ۳۳۶.
[۲۳]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق، ج ۴، ص ۲۳.
[۲۴]. ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ق، ج ۱۱، ص ۱۹۸.
[۲۵]. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران: انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش، ج ۳، ص ۶۳ و ۶۴.
[۲۶]. قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش، ج ۲، ص ۵۵۵.
[۲۷]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۳، ص ۳۴۸.
[۲۸]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، قم: انتشارات صدرا، ۱۳۷۷ش، ج ۱۷، ص ۲۴۷.
[۲۹]. مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۳۴، ص ۲۴۰.
[۳۰]. مطهري، مرتضی، مجموعه آثار، پیشین، ج ۱۷، ص ۲۴۸.
[۳۱]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب، پیشین، ج ۴، ص ۲۱.
[۳۲]. نصر بن مزاحم المنقرى، وقعة صفين، تحقيق عبد السلام محمد هارون، القاهرة: المؤسسة العربية الحديثة، الطبعة الثانية، ۱۳۸۲ق، افست قم، منشورات مكتبة المرعشى النجفى، ۱۴۰۴ق.
[۳۳]. ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغه، پیشین، ج ۵، ص ۲۳۳.
[۳۴]. مرعشی، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مکتبۀ آیت الله مرعشی نجفی، ج ۱۱، ص ۱۱۷.
[۳۵]. يعقوبي، احمد بن ابييعقوب؛ تاريخ يعقوبي، بیروت: دار صادر، بیتا، ج ۲، ص ۲۱۵.
[۳۶]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۷۵، ص ۷۱.
[۳۷]. ديلمي، ارشاد القلوب الي الصواب، شریف رضی، بیجا: ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص ۱۳۴.
[۳۸]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۲۶-۲۲۷.
[۳۹]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، پیشین، ج ۴، ص ۷.
[۴۰]. همان.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست