دوگانهی مصلحتاندیشی یا تکلیفمداری جملهی درستی نیست. چون به یک معنا خود مصلحتاندیشی اگر درست باشد، تکلیف است. یعنی این سؤال دو گانهی مصلحتاندیشی یا تکلیفگرایی و تکلیفمداری غلط است. چون یک وقتی مصلحت اندیشی یعنی مصلحت فرد، من در معاملهی اقتصادی با شما مصلحت جیب خود را در نظر میگیرم. بخواهم ماشین خود را به شما بفروشم، دوست دارم که به بالاترین قیمت بفروشم؛ مصلحت خود را در نظر میگیرم. منظور ما از مصلحت اندیشی این نیست، این مذموم است. یعنی اگر یک نفر مصلحت فردی خود را به جمع ترجیح بدهد که این واضح است، این مسئلهی ما نیست.
عنوان ثانوی شدن مصلحت
گاهی اتفاق می افتد من دارم نماز میخوانم، یک واجبی را انجام میدهم، میبینم یک طفلی رفته است در ارتفاع و دارد سقوط میکند. خواندن نماز واجب است، شکستن آن هم حرام است؛ حفظ جان آن بچّهای هم که دارد میافتد، واجب است. وقتی تزاحم در تکلیف من میشود، مسئله به سمت ثانوی میرود. حالا چه کار بکنیم؟ الآن نماز واجب است، حفظ جان آن بچّه هم واجب است، با هم اختلافی ندارند ولی من آنجایی که فقط یک تکلیف میتوانم انجام بدهم، همزمان یکی از آنها را بیشتر نمیتوانم انجام بدهم، آنجا که فقط یک تکلیف میتوانم انجام بدهم، کدام یک از آنها را باید انجام بدهم. اهم، مهمتر کدام است؟ این همان مصلحت است. خود مصلحت یک نوع تکلیف است. اتّفاقاً تکلیف ثانوی هم است.رعایت دو نکته در انجام مصلحت
پس مصلحت یک نوع تکلیف است. امّا دو تا نکته را باید رعایت کرد، لحاظ کرد، بحث کرد که در چه شرایطی، برای حفظ چه چیزی از یک حقّ مسلّمی میگذریم، چه چیزی به دست میآوریم که یک حقّی را زیر پا میگذاریم. چون من اینجا باید نماز خود را بشکنم. چه چیزی به دست میآورم که یک واجب شرعی را زیر پا بگذارم.تعریف مصلحت
در مسائل فردی تزاحم و مصلحت خیلی برای ما دغدغه ایجاد نمیکند؛ آنجایی که حقوق خدا باشد، مثل همین مثالی که من زدم. مثلاً فرض بفرمایید که امشب به من گفتند صندوق ماشین یک بندهی خدایی را زدند، مثلاً پانصد هزار تومان پول داخل آن بوده است، کسی برای احقاق حقّ پانصد هزار تومانی وکیل ده میلیونی میگیرد؟! مصلحت این است. مصلحت امّت اگر درست سنجیده بشود، این است. منتها به این معنا نیست که زمینهسازی برای مصلحت اندیشی کردن هم خوب است.سخت بودن تحمّل مصلحت
مصلحت اندیشی اگر واقعاً مصلحت اندیشی باشد، درست است. حکم ثانوی است؛ اصلاً وجوب آن یکی را از بین میبرد. اگر صلح امام حسن (علیه الصّلاه و السّلام) از این مصداق باشد، ادامهی جنگ حرام است، ریختن خونی است که ممکن است هدایت قطع بشود. دیگر حق ندارد، ادامه بدهد. لذا آن کسی که این مصلحت را میخواهد انجام بدهد، خوب در مثال ما نماز شکسته میشود که آن بچّه نجات پیدا بکند، نماز شکستن برای من که حالم، حال عبادت نیست، خیلی مشکل نیست، امّا آن جایی که باید حقّ یک کسی ضایع بشود تا یک حقّ بزرگتری ضایع نشود، عذابآور است.درست است خود مصلحت جامعه را اندیشیدن تکلیف است، اصلاً وظیفه است ولی خیلی سخت است. اسم آن را میگذارد جام زهر، این یک مصلحت است ولی اسم آن را جام زهر میگذارد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى»[۴] این مصلحت دردناک است.
سخت بودن رعایت مصلحت در مرافعات اجتماعی
لذا باید این را توجّه کرد آن کسی که مصلحت اندیشی به حق میکند، او هم مدیر است، هم شجاع است. چون این کاری که میخواهد انجام بدهد خیلی سخت است، آسیب دارد. مثل پزشکی که پدر او دیابت دارد، میخواهد پای پدر خود را قطع بکند، این بردن پا خیلی سخت است ولی مصلحت این اقتضا را میکند. مصلحت در مسائل مرافعات اجتماعی خیلی سخت است. یعنی درست است که باید این کار را کرد ولی خیلی هم سخت است.وقتی میرویم حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را میبینیم، میبینیم حضرت یک مصلحت اندیشیهایی کرده است که حیرتآور است، قابل فهم نیست. یعنی اگر آدم دقیق دقّت نکند، اصلاً قابل فهم نیست. نمونه داریم به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نامه مینویسند شما که در صفین هستید، گروهی بنی فلان در مسجد خود دعا کردند، معاویه پیروز بشود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: بنی فلان را از کوفه بیرون بکنید.
همان امیر المؤمنینی که میفرماید: یک شهروند حقّ انتقاد از حاکمیّت دارد، همان امیر المؤمنین (علیه السّلام) اگر بشنود در مسجد، یکی از مساجد شهر کوفه تکبیر نگفتند، بلکه شعار به نفع معاویه دادند، میگوید: کلّ بنی فلان را از شهر بیرون میکند، واکنش نشان میدهد.
امثال این تعارضات ظاهری و سکوت ها را در حکومت علی علیه السلام می بینیم و وقتی در بیانات حضرت غور می کنیم می بینیم که همه آن ها ریشه در مصلحت ها و دلایلی برای حفظ اسلام بوده است. داریم حضرت در پاسخ به تابعی که فقیه است(ابن ابی لیلا) در رابطه با رفتارها و اتفاقات زمان حضرت؛ سؤالاتی که از حضرت می پرسد، اینکه چرا شما قیام نکردی، از حضرت زهرا (سلام الله علیها) دفاع نکردی، چرا راجع به حکومت… مگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کم کاری کرده بود؟ پیغمبر اگر قرار بود شما را به عنوان خلیفه تعیین بکند چرا یک کاری نکرد که حتماً شما خلیفه بشوی، چرا شما اقدام نکردی؟ و این که چرا در این موارد صریحاً موضعی که ما انتظارش را داشتیم نگرفتید، حضرت می فرماید: "«فَإِذَا سَکَتُّ فَأَعْفُونِی» اگر دیدید من یک وقت راجع به یک مسئلهای حرف نمیزنم، شما دنبال آن را نگیرید. «لَوْ جَاءَ أَمْرٌ تَحْتَاجُونَ فِیهِ إِلَى الْجَوَابِ أَجَبْتُکُمْ» اگر لازم باشد، خود من صحبت میکنم. «فَکُفُّوا عَنِّی مَا کَفَفْتُ عَنْکُمْ» آنجایی که من حرف نمیزنم، شما فعلاً بیخیال بشوید. یعنی شرایط بیان نیست. لشکر همه طرفداران خلفا هستند. من نمیتوانم حرف بزنم."
بعد می بینیم که این تابعی چه زیبا مسأله را متوجه می شود و به امام عرض می کند: «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَنْتَ لَعَمْرُکَ کَمَا قَالَ الْأَوَّلُ» مثل آن شاعر که این شعر را گفته است: «لَعَمْرُکَ لَقَدْ أَیْقَظْتَ مَنْ کَانَ نَائِماً» به جان تو سوگند که تو هر کسی را که خواب بود بیدار کردی. «وَ أَسْمَعْتَ مَنْ کَانَتْ لَهُ أُذُنَان» هر کسی گوش شنوا داشت، تو به گوش او رساندی، می گوید: ، تو جواب من را دادی. آن کسی که حرف تو را قرار بود بشنود، تو فرمودی قرار است چه اتّفاقی بیفتد. همه فهمیدند با اینکه امیر المؤمنین (علیه السّلام) هیچ چیزی هم نفرمود.
منبع:
"تکلیف گرایی یا مصلحت سنجی؟ جلسه اول"، بیانات حجت الاسلام حامد کاشانی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حامد کاشانی