پاسخ به:راه های افزایش مهرورزی
یک شنبه 17 دی 1396 3:53 PM
«مهرورزی» از زیباترین آموزههای اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسانها به سوی حق و عدالت ایفا میکند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمیتر کرده و آتش کینهها و اختلافات را خاموش میسازد.
حضرت علی (ع) میفرماید: «قلوب الرّجال وحشیّةٌ فمن تألّفها اقبلت علیه؛(1) دلهای انسانها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت میگیرد.» بر همین اساس سعدی شیرازی چنین سروده است:
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(2)
نبی مکرّم اسلام (ص) به عنوان کاملترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال دلهای بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛(3) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
و پیامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.»(4)
ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان میشد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقتآمیز آن بزرگوار بهرهمند میشدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی اش را در قرآن تحسین نموده و میفرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛(5) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»
در این نوشتار برآنیم که به مناسبت بیست و هشت صفر، روز رحلت نبیّ اعظم (ص) گوشه هایی از سیره پیامبر اعظم را در عرصه محبت و مهرورزی بیان کنیم و زیباترین صحنههای ابراز محبت ایشان را نظارهگر باشیم.
راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمیکرد.
به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...؛(6) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده میشدند.»
محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوشرو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمیشد و هرکس به در خانه او میآمد، نومید باز نمیگشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن میگفت و درخواستی داشت، تحمل میکرد و به یارانش میفرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمیکرد تا سخنش پایان گیرد.»(7)
و این چنین بود که دلها را کانون محبت خود ساخت و میلیونها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد.
پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی بروز نمیداد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل میکرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج میبردند.
او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید میکرد و میفرمود: همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبههای ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.
رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آنها محبت میکرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان میدهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی با فرزندانش داشت.
یکی از همسران پیامبر میگوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیهترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) میآمد، پیامبر (ص) از جای خود برمیخاست و سرو دست دخترش را میبوسید و او را در جای خود مینشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) میآمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را میبوسید و آن بزرگوار را در جای خویش مینشانید.
این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که زمان رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، در یکی از آخرین روزهای حیات پیامبر(ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر(ص) افکند و صورت آن حضرت را بوسید.
پیامبر(ص) با او آهسته سخن گفت: هنگامی که سر برداشت، به شدّت گریست. دوباره با اشاره پیامبر(ص) خود را به پدر بزرگوارش نزدیک نموده و با رسول گرامی اسلام(ص) نجوا کرد، امّا این بار با چهره باز و سیمایی گشاده و خندان از پیامبر(ص) جدا شد.
حاضران از این دو حرکت متفاوت تعجب کردند، اما وقتی که بعد از رحلت پیامبر(ص) از حضرت زهرا(س) این نکته را پرسیدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از این بیماری نجات نخواهم یافت و منجر به مرگ من خواهد شد.
از شنیدن این سخن و تصور جدایی از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پیش از سایر خاندانم به من خواهی پیوست و من خوشحال شدم.(8)
در مسایل فردی و شخصی آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل موفقیت در رسالت الهی او بود، اما در مسایل اصولی و عمومی آن جا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان میداد.
در فتح مکه کسانی که بدترین ستمها و جسارتها و دشمنیها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هالهای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر(ص) بودند.
امّا آن حضرت فرمود: من آن چه را یوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان میکنم و همانند او میگویم: «... لاتثریب علیکم الیوم...؛(9) امروز ملامت و سرزنشی برشما نیست...»
هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(10) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید.»
تمامی آنان گویا دوباره متولد شدند؛ بنابر این نفس راحتی کشیدند و به غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا(ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.
در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید، خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیّت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود میدانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامة بن زید» را که مانند پدرش نزد پیامبر(ص) محبوبیّت داشت وادار به شفاعت نمودند، اما همین که اسامة زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: چه جای شفاعت است؟ مگر میتوان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.
اسامة متوجه لغزش خود شد و عذر خواهی نمود. پیامبر(ص) برای این که فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبهای پرداخت و به مسأله اجرای قانون الهی اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا میداشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم میشد، او را از مجازات معاف میکردند و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت میورزید، او را مجازات مینمودند، قسم به خدایی که جانم در دست اوست! در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمیکنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد.»(11)
«مالک بن عوف نصری» از سرسختترین دشمنان پیامبر(ص) بود. او در سال هشتم هجری با تحریک قبیلههای «ثقیف» و «هوازن» آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپای رسول گرامی را گرفتار جنگی دیگر نمود، امّا به فضل الهی لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. در این پیروزی که غنایم بسیاری به اضافه شش هزار اسیر جنگی از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف ـ عامل اصلی این جنگ ـ از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتی در مورد پیامبر(ص) و اندیشههای الهی ـ انسانی او قدری فکر کرد، شیفته مهر و محبت رسول خدا(ص) شد. به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا(ص) مسلمان شد.
پیامبر(ص) خانواده او را ـ که اسیر شده بودـ آزاد کرد. مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوی از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستی اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم(ص) سخنانی بر زبان آورد که کمتر کسی این گونه ابراز ارادت کرده است.(12)
او دلباختگی خود به رسول خدا(ص) را این گونه اظهار میکرد: «من در میان همه مردم دنیا کسی مانند محمد را نه دیدهام و نه شنیدهام.»(13)
در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجری رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، «صفیّه» دختر «حی ابن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود، بلال حبشی، صفیه را همراه یک بانوی دیگر به مدینه آورد، ولی آنها را از کنار جنازههای بستگانشان عبور داد، آنها با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدند و گریه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتی در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیدند، آن حضرت از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهرهاش پرسید، صفیه ماجرا را تعریف کرد ؛ پیامبر(ص) فهمید که بلال در این مورد آیین اخلاق و مهر و محبت اسلامی را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منک الرّحمة یا بلال حیث تمرّ بأمر أتین علی قتلی رجالهما؛(14) ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد که آن دو بانو را در کنار کشته شدگان حرکت دادی؟ چرا بی رحمی کردی؟!».
این گونه سرزنشها بیان گر آن است که اسلام دین محبت است: به طوری که حتی نباید در منطقه جنگی: بازماندگان کفّار را در کنار جنازه کشته هایشان عبور داد.
یکی از روشهای مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد میرسد که نشانههای صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.
استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.
به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.
آن گاه که یاران پیامبر گرامی در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونهای خشونتآمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیشتری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال میکردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث میشد که شتر رم کرده بیشتر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها میکردم او را میکشتید.»(15)
برخورد گرم و صمیمی باعث نزدیک شدن دلها و افزایش محبّت میگردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّتهای منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .
این مسأله در سیره رفتاری رسول گرامی (ص) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه میکرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت میکرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمیکرد و از او جدا نمیشد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»(16)
«انس بن مالک» میگوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام میکردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات میکرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند میشد و کسی نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر این که آن حضرت وقت برخاستن با او برمیخاست و در وقت دست دادن تا وقتی فرد دستش را جدا نمیکرد، پیش قدم نمیشد و خلاصه برخورد وی چنان بود که هرکس چنان میکرد محبوبترین فرد نزد آن بزرگوار است.
(17)
تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و مهرورزی پیامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی میشد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت میدیدند و هیچ گاه پیامبر(ص) را از خود جدا نمیدانستند.
«انس بن مالک» نقل میکند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمیدید، درباره او سؤال میکرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا میکرد، اگر حضور داشت به دیدن او میرفت و اگر مریض بود از او عیادت مینمود.(18)
یکی از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبتآمیز با کودکان را نوعی ضعف تلقی میکردند. با کودکان به گونهای رفتار میشد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به کودکان به خصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.
سیره پیامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان میکند و مهرورزی و مهربانی والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار میدهد.
زمانی که رسول خدا(ص) کودکان را میدید بر سر آنان دست میکشید و به آنان سلام میکرد و میفرمود: پس از من باید این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود.(19) کودکانی که نزدیک پیامبر زندگی میکردند، وقتی آن حضرت را در کوچه و خیابان میدیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر(ص) تصویری به عنوان معلم دوست داشتنی و صمیمی در خاطر داشتند.(20)
روزی رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولی برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسیدند: آیا حادثه ناگواری رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّی؛(21) آیا شما صدای ناله کودک را نشنیدید؟».
معلوم شد در نزدیکی محل اقامه نماز نوزادی گریه میکرده و کسی نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر(ص) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.
حسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره مهرورزی آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین (ع) که: روزی پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین(ع) به سوی محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامی که پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسین (ع) را با دست هایش میگرفت و در کنار خود بر زمین مینهاد. وقتی که به سجده دوم رفت باز حسین(ع) برپشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودی از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد:شما با فرزندان خود به گونهای رفتار میکنید که در میان ما چنین رفتاری نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت میورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودی مسلمان شود.(22)
---------------------------------
23. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 50.
24. گلستان سعدی، ص24.
25. سوره انبیاء، آیه 107.
26. اصول کافی، کلینی، ج 2، ص120.
27. سوره قلم، آیه 4.
28. سوره آل عمران، آیه 159.
29. معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 83.
30. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 333.
31. سوره یوسف، آیه 92.
32. بحار الانوار، مجلسی، ج 2، ص 132.
33. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج 5، ص 269.
34. ماهنامه مبلّغان، شماره 65، اردیبهشت 1384، ص 33.
35. اسدالغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 290.
36. سیره ابن هشام، ج 3، ص 350.
37. سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)، سید علی حسینی زاده، ج 1، ص 85 ـ 86.
38. بحارالانوار، ج 16، ص 236.
39. همان، ص 230.
40. همان، ص 232.
41. همان، ص 215.
42. ماهنامه معرفت، شماره 57، شهریور 1381، ص 67ـ68.
43. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 384.
44. همان، ص 71ـ 72.
منبع:
اسماعیل نسّاجی زواره، مجله پاسدار اسلام، شماره 308