0

داستان جنيد بغدادى و مسكين

 
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

داستان جنيد بغدادى و مسكين
جمعه 12 آبان 1396  6:25 AM

 داستان جنيد بغدادى و مسكين

بنام خدا

داستان جنيد بغدادى و مسكين

آرى ، در ميان تهيدستان كسانى هستند كه آنچه بر دل انسان مى‏ گذرد مى‏ خوانند ، سپس آدمى ‏را به حضرت حق و توبه از گناه راهنمايى مى‏ كنند .‏

جنيد مى‏ گويد : وارد مسجدى شدم ، فردى را ديدم كه به مردم مى‏ گفت : اگر امكان حل ‏مشكل من براى شما فراهم است مشكلم را حل كنيد . در دلم گذشت كه اين بدبخت مفت خور ‏و سربار مردم چهارچوب بدنش سالم است چرا از پى كارى نمى‏ رود ؟
فرداى آن روز كنار دجله آمدم ، ديدم آن مرد سائل خرده سبزى‏ هايى كه مردم بالاتر از آن ‏محل به آب مى‏ دهند از آب مى‏ گيرد و مى‏ خورد . تا چشمش به من افتاد گفت : ديروز بدون ‏دليل و علت در باطنت از من غيبت كردى و مرا هدف سوء ظن قرار دادى ، به خاطر اين ‏كه باطنت را آلوده نمودى و خود را از رحمت خدا محروم كردى توبه كن ، من گرچه ‏چهارچوب بدنم سالم است ولى او خواسته كه در چهارچوب تنگ مادى گرفتار باشم و اين ‏مطلب ربطى به تو ندارد كه نسبت به آن قضاوت بى جا كنى من در عين تنگدستى و ‏تهيدستى از پروردگارم راضى و خشنودم و كم‏ترين گله و شكايتى از او ندارم !‏
آرى ، در ميان تهيدستان كسانى هستند كه آنچه بر دل انسان مى‏ گذرد مى‏ خوانند ، سپس آدمى ‏را به حضرت حق و توبه از گناه راهنمايى مى‏ كنند .‏

منبع: برگرفته از کتاب عبرت آموز / استاد حسین انصاریان

تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها