بر مزارم ننویسید جوان ناکام، من با شهادتم به کام خود رسیدم
جمعه 7 مهر 1396 3:30 PM
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، شهید «عنایت الله خادملو» فرزند عباس در سال 13433 در یک خانواده مذهبی در شهرستان گلوگاه چشم به جهان گشود و از همان اوایل کودکی با قرآن، نماز و مسجد و مخصوصاً با عزاداری سید سالار شهیدان امام حسین(ع) آشنا شد تا اینکه خود کم کم به جمع هیئت عزاداران مسجد محل پیوست و با سن کم خود در ایام محرم در مسجد زنجیر زنی می کرد.
این شهید بزرگوار دوره ابتدایی را مدرسه ابتدایی فرخی سابق به پایان رساند و بعد از دوران ابتدایی وارد دوره راهنمایی شد و سال های اول و دوم راهنمایی را در مدرسه دکتر شریعتی تحصیل نمود.
با آغاز جنگ تحمیلی به شوق حضور در جبهه های حق علیه باطل در پاسگاه محل ثبت نام کرد و جهت آموزش به بیرجند اعزام شد و بعد از گذراندن دوره آموزشی سه ماهه در رسته بهداری قرار گرفت و به علت علاقه زیاد به خط مقدم جبهه، وارد منطقه جنگی سومار- باختران شد و در عملیات های والفجر8 – والفجر4 نیز شرکت کرد و از ناحیه دست مجروح و جهت درمان در بیمارستان بستری شد.
این شهید بزرگوار بعد از اتمام خدمت سربازی، ماندن در جبهه را به خانه ترجیح داد و سرانجام در مورخه 14 شهریور 65 در منطقه عملیاتی سومار بعد از چندین بار شرکت در عملیات ها و مجروح شدن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیت نامه این شهید بزرگوار در ادامه می آید:
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی و با درود به تمام شهیدان از صدر اسلام تا کنون و با سلام به رزمندگان اسلام سخن خود را آغاز می کنم.
پروردگارا تو خود می دانی که ما چقدر مشتاق شهادتیم و نیز می دانی که هدف ما شهادت نیست بلکه پیروزی در راه توست. اگر برگشتیم و یا کشته شدیم در هر حال پیروزی با ماست چون تو فرمودی:
«ان ا... یدافع عن الذین آمنوا» خداوندا، چه منطقی قاطع تر و چه دلیلی بهتر از اینکه برای جهاد ما فرمودی: «و جاهدوا فی سبیل ا... حق جهاده»
پروردگارا اینک تو را شاهد می گیریم که آگاهانه برای جهاد در راه تو قدم پیش گذارم و اتکا من تنها به توست و رهنمودهای رهبر عزیز و قائد اعظم امام خمینی راهگشای ماست.
و سفارشی به پدر و مادرم دارم: شما می دانید که در صحرای تفتیده کربلا امام حسین(ع) فرزند هجده ساله و حتی طفل شش ماهه اش را نثار اسلام کرد و یکدفعه هم ابراز نارضایتی و یاس نکرد. این را بدانید من عزیزتر از علی اکبر(ع) نیستم پس در سوگم به هیچ وجه ناله و شیون نکنید و همیشه با روحیه به مزارم بیایید.
پدر جان! امیدوارم مرا ببخشی که تو را تنها گذاشته ام انشاالله خداوند یاریت می کند من همانطور که وظیفه دارم به شما در امرار معاش کمک کنم. همین طور وظیفه دینی من ایجاب می کند که به جبهه بروم و با کفر بجنگم.
مادرم! امیدوارم که در منزل هر بدی که نسبت به شما کردم مرا ببخشید و عفو کنید. نگران نباشید اینجا وضع خیلی خوب است. همیشه این نظرتان باشد. هر کسی اجلش برسد چه در شهر چه در غربت باشد می میرد و اگر اجلش نرسد نمی میرد. ما در مکانی هستیم که نزدیکترین راه به کربلاست. از من هر بدی که دیده اید به بزرگواری تان ببخشید و اگر هم شهید شدم از فامیلان و دوستان حلالیت بگیرید.
برادر و خواهرم! من مثل یک برادر کوچک از شما می خواهم که قدر یکدیگر را بدانید و به همدیگر کمک کنید.
به امید پیروزی اسلام بر کفر و برافراشته شدم پرچم پر افتخار اسلام بر سرزمین های شرک و فساد و ظلم.
پدر جان! جسدم را در قبرستان سفید چاه در کنار دوستانم دفن کنید. بر مزارم جوان ناکام ننویسید زیرا من با شهادتم به کام خود رسیده ام.
امیدوارم که خدای بزرگ مرا بیامرزد و شما را به او می سپارم.
کفن بدوز بهر تنم مادرم، مادرم مگر عزیزتر ز علی اکبرم(ع) مادرم
کفن بود لباس دامادیم مادرم شهید جمهوری اسلامیم مادرم
عنایت ا... خادملو
انتهای پیام/