پاسخ به:هشت خصوصیت واضح دشمنان امام حسین علیه السلام
جمعه 31 شهریور 1396 5:51 PM
۲ – دینفروشی قاتلان امام حسین(ع)
این پدیده شوم بسان آفتى زیانبار از دیرباز دینداران را تهدید کرده است. قرآن مجید از آن، بـا تـعـبـیـرهـایـى چون “فروش هدایت به ضلالت”، “فروش آخرت به دنیا”، “فروش مغفرت الهى به عذاب” ، “فروش ایمان به کفر” و “فروش آیات الهى به بهاى ناچیز” یاد کرده است (۱) و ضمن توبیخ و نکوهش گناهکاران، مؤمنان را از آن باز داشته است. چنانکه مىفرماید: «وَ لا تَشْتَرُوا بِایاتى ثَمَناً قَلیلاً وَ اِیّاىَ فَاتَّقُونِ»(۲) ؛ آیات مرا به بهاى اندک نفروشید و از من بهراسید. قـرآن همچنیـن، از کـسانى چون بنى اسرائیل، بلعم بن باعورا و منافقان، سخن مىگوید و رفـتـار و ویژگىهاى زشت آنان را برمىشمارد تا مایه عبرت مؤمنان شود و مانند آنان، دین خویش را به دنیا نفروشند. با این همه، بسیارى از مسلمانان، به ویژه در زمان حادثه کربلا، به چنین ورطهاى لغزیدند و در حـالى کـه آخـرت خـویش را تباه ساختند، دنیایى نیز به چنگ نیاوردند. امام حسین(علیه السلام) از این حقیقت تلخ اینگونه یاد مىکند: «اِنَّ النـّاسَ عـَبـیـدُ الدُّنـیـا وَالدّیـنُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ»(۳) ؛ هـمانا مردم بندگان دنیایند و دین، لقلقه زبان آنان است و تا زمانى که معاششان در رونق است، گِرد دین مىگردند و آنگاه که سختىها روى آورد، دینداران اندکند. این آزمایش و ابتلا در عاشورا به گونه آشکار و گویا، دینداران راستین را از بردگان شکم و شـهـوت، و خـداپـرسـتـان را از دنـیـا پـرسـتان جدا ساخت. پیش از آن که عبیدالله بن زیاد به کـوفـه آیـد، حدود هجده هزار تن با مسلم بن عقیل بیعت کردند. پس از روى کار آمدن عبیدالله مردم سـسـت شـدنـد و بـا بـاز شـدن سر کیسه درهم و دینار، جملگى دین را رها کردند و برده یزید شدند. در تـاریـخ آمده است، عبیدالله مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «مردم! شما دودمـان ابـوسـفـیـان را آزمودهاید آنان را همانگونه که دوست مىدارید، یافتهاید! اینک امـیـرمـؤمنان یزید، که او را به حسن سیرت و احسان به رعیت مىشناسید… بندگان را بزرگ مىدارد و جملگى را با ثروت بى کران بى نیاز مىسازد و بر حقوق شما صد دینار افزوده اسـت و بـه مـن دسـتـور داده کـه بـه شـمـا پرداخت کنم و در برابر شما به جنگ دشمنش حسین(علیه السلام) بروید پس، گوش به فرمان باشید!» آنگاه به اردوگاه در نخیله رفت و به سازماندهى سـپـاهـیـان پرداخت (۴) و چنان که یاد کردیم، سى هزار نفر زیر پرچم کفر گرد آمدند و استوانه دیانت را به مسلخ بردند. مزدوران بنى امیه، از فرماندهان ارشد گرفته تا سربازان، همگى به امید گذران زندگى و جـیـرهخـوارى و مزدورى بـه کربلا رفتند. نقل است، سنان بن انس، پـس از قـتـل امـام حـسـیـن (علیه السلام)، بـر اسب خویش سوار شد و با شتاب نزد عمر بن سعد رفت و فریاد زد: اَوْقِرْ «رِکابى فِضَّهً وَ ذَهَبا اَنَا قَتَلْتُ الْمَلِکَ الْمُحَجَّبا قَتَلْتُ خَیْرَ النّاسِ اُمّاً وَ اَبا وَ خَیْرَهُمْ اِذْ یُنْسَبُونَ نَسَبا»(۵) چنـان طـلا و نقره به پایم بریز تا به رکاب اسبم برسد چرا که من پیشواى بسیار محترمى را کشتهام، کسى را کشتهام که پدر و مادرش بهترین مردم بودند و بهترین مردم از نظر حسب و نسب بود.
پینوشتها:
۱- بـقـره (۲)، آیـات ۱۶، ۸۶، ۱۷۵، آل عمران (۳)، آیه ۱۷۷ و توبه (۹)، آیه ۹٫
۲- بقره (۲)، آیه ۴۱٫
۳- تحف العقول، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۰٫
۴- مقتل، مقرّم، ص ۲۳۹٫
۵- مقتل، ابومخنف، ص ۲۰۲٫
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست