داستان خرقه و باده
دوشنبه 20 شهریور 1396 10:23 PM
تأملی بر امر به معروف و نهی از منکر در زمانهی ما
داستان امر به معروف و نهی از منکر، گویی قصهی «خرقه » و «باده » است. خرقه بر تن داریم و باده بر کف. گاه موزون اینیم و گاه موزان آن.
بی دلیل نبود که آن شیدای شیرازی از قرابت این دو، سخن در میان میآورد:
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرفه جایی گرو باده و دفتر جایی
بر این مهم شکی نیست که امر به معروف و نهی از منکر، از فروع دینی است. در اصلِا صیلِ آن، نه خُردهای رواست و نه تردیدی جایز. شرایط تحقق این مهم اما مورد اختلاف رأی های فراوان بوده است.
از ملاکهای مسلمّ امر و نهی اما آن است که بر مخاطب اثر گذارَد و او به معروفی راغب شود و از منکری سرپیچد. مگر میتوان در زمانهی معاصر به ترشرویی و تلخکامی دلی را ربود و بر معروفی ترغیب کرد؟
سید بن طاووس از اعاظم فقهی قرن ششم و هفتم بر این باور بود که امر به معروف و نهی از منکر، تنها میباید در قلب انسان انجام شود. کفایت میکند که دل به منکر نسپرُد و از آن اعلام برائتِ قلبی کرد. وی بیم آن داشت که مبادا این فرع فقهی به نیکی انجام نپذیرد و به زبانِ تلخی و یا رفتار ناروایی به انجام رسد و ثمرات شومی به بار آورد و مردمان را از دین و دینداری رمیده کند. سید قرنها پیشتر چنین رأیی را صادر کرده بود. رأی غالبا ما چنین نبود. حتی در عصر حاضر هم دیدگاه دیگری وجود دارد که امر بر معروف و نهی از منکر را تا مرتبهی ضرب و شتم پیش میبرد و عملِ خلاف شرع را به تندی پاسخ میگوید. آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، امر به معروف و نهی از منکر را به مثابهی جهاد میبیند و بر این باورا ست که میباید از گناه بازداشت، حتی اگر نزاعی در بگیرد.
از ملاکهای مسلمّ امر و نهی اما آن است که بر مخاطب اثر گذارَد و او به معروفی راغب شود و از منکری سرپیچد. مگر میتوان در زمانهی معاصر به ترشرویی و تلخکامی دلی را ربود و بر معروفی ترغیب کرد؟
شهید مرتضی مطهری نقل کرده بود که در مشهد، فردی غیر دیندار، تغییر رویّه داده و به مسلک مسلمانی پیوسته بود و در نماز جماعت حضور مییافت. پس از چندین روز حضور در جماعت، فردی که در صف اول نماز می ایستاده طاقت از کف میدهد و بر وی خُرده میگیرد که اگر مسلمانی، چرا ریشت را به این کل در آوردهای؟ از همان جاست که آن تازه مسلمان، مُهر و سجاده را در همان مسجد رها کرده و از اسلام و مسلمانی میرمد و روی به مسلک دیگری میآورد.
مطهری از این گونه اعمال تحذیر میداد و میگفت: مطلق امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه تعبدی نیست که هر وقت منکری را دیدیم نهی کنیم و بر ما نباشد که بر نتیجهی اثر توجه داشته باشیم؛ بلکه احتمال اثر یا اطمینان به نتیجه لازم است.
آنچه بدان امر میشود و آنچه از آن نهی میگردد اما میباید در دو ساحت مورد ملاحظه قرار گیرد. یکی در عرصهی اجتماع است و دیگری در حیطهی شخصی و فردی. این سخن پیامبرا کرم (صلی الله علیه واله وسلم) بود که جامعه چونان کشتی است. اگر فردی آن را سوراخ کند، تمامی کشتی غرق گردابها خواهد شد که:
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوش هی چشما ز غم دل دریایی
پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) هنگامی که این سخن بر زبان میراند، به حیطه ای از امر به معروف اشارت داشت که «جامعه» را نشانه میگرفت. در عرصهی اجتماع میباید به کدامین گوهر تمسک جست؟ شهید بهشتی با استناد به آیات قرآنی بر این باور بود که در عرصهی اجتماع، دو مؤلفهی «عدل» و «احسان» را میباید پاس داشت و بدان تشویقِ عالمانه کرد.
انِا لله یأمرُ بالعدلِ وَا لاحِسان وَا یِتاء ذیا لقُربی وَ ینَهی عَنا لفحشاء وَ المُنکر.( نحل/ 90 ) عدل وا حسان، دو مقوله ی اخلاقی و پیشا دینیاند.
امر به معروف درا ین عرصه، فی الواقع امر بر اخلاق و آموزههای اخلاقی است. هر آن زمان که سخن از معروفی میرود، میباید به آموزههای اخلاقی تمسک جست و پای آن را به میدان کشید. این در آراء فقیهان است که اگر دیدید کسی بر اساس رأی فقیهی عمل نمیکند، اما رفتار او مطابق با رأی یک فقیه دیگر است؛ حق اعتراض بر وی ندارید. و چه جای گفتن دارد که بسیار است حکم فقهی که نزد همهی فقیهان یکسان نیست. امر اخلاقی اما مورد اتفاق عموم است و میتوان آن را به دیدهی عنایت نگریست و بدان امر کرد. در عرصهی اجتماع، میباید پای اخلاق را به میان آورد و از آن مدد طلبید.
اخلاقِ اجتماعی اما اصلاح نمیشود مگر آنکه ارباب قدرت اصلاح پذیرند. میباید حاکمان را به غایت به تیغ نقد سپرد و از منکر بازداشت و به معروف گماشت. امر به معروفِ مسئولان اگر در گذشته با تیغ و سنان برآورده میشد و خونها ریخته میشد تا حاکمی راست گردد و اصلاح پذیرد، ا ما این رسالت امروز به تیغ قلمها و پرده سینماها و نجوای اعتراضیِ موسیقیها سپرده شده است. مسئولان اصلاح نمیشوند مگر اینکه قلمها آزاد باشند؛ نشریات امنیت شغلی داشته باشند. به تیرهای نقد و اصلاحی که بر اصحاب قدرت حواله میکنند، نه تنها زجر نبینند بلکه قدر بینند. هنگامی که از منکری سخن میگویند و از آن باز میدارند، تشویق و ترغیب شوند. هنگامی که از فساد قدرت پرده بر میافکنند، به حبسهای ناروا محکوم نگردند.
شهید بهشتی با استناد به آیات قرآنی بر این باور بود که در عرصهی اجتماع، دو مؤلفهی «عدل» و «احسان» را میباید پاس داشت و بدان تشویقِ عالمانه کرد.
انِا لله یأمرُ بالعدلِ وَا لاحِسان وَا یِتاء ذیا لقُربی وَ ینَهی عَنا لفحشاء وَ المُنکر.( نحل/ 90 ) عدل وا حسان، دو مقوله ی اخلاقی و پیشا دینیاند.
نهی از منکر امروز به زبان هنر تجلی میکند. رسالت نهی از منکر را میباید در پردههای سینما جستجو کرد. آنکه بر هنر و هنرمندان مُهر سکوت و سانسور مینهد، بی شک امر به معروف و نهی از منکر؛ این فریضهی واجبهی الهی را مسکوت نهاده و از آن مانع شده است.
منکر و معروف اجتماعی را عرف جامعه تعیین میکند. اخلاقیات مردمان، برخی اعمال را ناروا میداند و برخی را میپسندد. و چه نازیبا است وقتی که منکر و معروف از جانب حاکمان تعریف و تعیین شود و از آن به عنوان ابزاری برای تحمیل نظرات شخصی استفاده گردد. به واقع چنین برخوردی تبلیغ علیه دین خواهد بود. استفاده از زور و قدرتِ سیاسی، رسالت امر به معروف و نهی از منکر را از ماهیتِ حقیقیِ خود خارج میکند. از همین روست که برخی بر این باورند که امر به معروف و نهی از منکر، امروزه به امری بی خاصیت تبدیل شده است.
جریان آزاد اطلاعات لازمهی امر به معروف و نهی از منکر است. آنکه به نام این فریضهی مقدس، دعوت به محدود کردن آگاهی مردمان میکند و رسانههای گروهی را توقیف میکند، دانسته یا ندانسته مقدمات اجرای امر به معروف و نهی از منکر را از میان برداشته و بر آن مُهر سکوت نهاده است.
فریضهی امر به معروف و نهی از منکر اما مختص به عرصهی اجتماع نیست. گاه در محفل شخصی هم میتوان بدان مهم عمل کرد.
میتوان امر به تعالی و معروفِ بزرگِ الهی کرد و فردی را از منکری بازداشت. در این امر و نهیِ فردی اما نمیتوان با زبانی که در اجتماع مرسوم است سخن گفت و گره گشایی کرد. حیطهی شخصی و فردی لسان دیگری میطلبد. قرآن کریم نیز از کنجکاوی و تجسس در زندگانی شخصی و خصوصی باز داشته و از آن بر حذر داشت هاست. انِ الذّینَ یُحبّونَا ن تَشییعَا لفاحشهَ فیا لذینَ آمنوال هم عَذابٌا لیم (نور: 19) آنها که دوست دارند زشتیهای مؤمنان را منتشر کنند بر ایشان مجازات دردناکی است.
باری بر حیطهی شخصی و فردی به سختی میتوان نزدیک شد و به صعوبت میتوان از رفتاری باز داشت و به اعمالی ترغیب کرد.
این میدان نیاز به سلیمان صفتانِ معنوی دارد. آنان که روشن رأیند و صحبتشان، کام معنوی میافزاید:
دل که آیینهی شاهی است غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن رایی در نظر آورید، فرهیختهای، عارفی، سلیمان سیرتی چون علامه طباطبایی را. نفَسَش بر دلها اثر میکند. رؤیت چهرهاش جان را تسلیّ میدهد. مَنش رفتارش گره از کار فرو بستگان میگشاید.
چنین فردی نیاز به امر و نهی کردنِ دیگران ندارد. وجودش آمر به معروف است. حضورش ناهی از منکر است. زبان حقیقی امر و نهی را میداند. میداند که نیازی به تکلمهای دراز دامن و محاجّههای پر مشقت نیست. از همین رو بود که گفتهاند مرحوم علامه طباطبایی به غایت سکوت پیشه کرده بود. کمتر سخنی بر زبان میراند چرا که: در درونشان صد قیامت نقد هست کمترین آنکه شود همسایه مست باری! امر به معروف میتواند در عرصهی فردی و شخصی نیز تحقق بیابد. در این حیطه اگر چه کنکاش و جستجو روا نیست، اما امینانِ این عرصه، خود به صد زبان بر معروفی امر میکنند و از منکری باز میدارند.
داستان امر به معروف و نهی از منکر، داستان ظریف و پر مخاطره و پر آشوبی است. به بهانهی اجرای این فریضه، گاه دلها رَمیدهاست و چشمها به اشک نشسته است. اگر ره مسجد میطلبیم، میتوانیم از در میخانه هم به اخلاق و احترام گذر کنیم. اگر خرقه بر تن داریم، میتوان باده بر کف گیریم و حرمت مقام اخلاق را بنهیم. در این دایرهی مینا، «خرقه» و «باده» به هم تنیده است. هر کسی بر مرام و مسلکی میرود. اما آنچه امر و نهی کردنی است، اخلاقیات است. اخلاقی که هم مورد تأیید باده به دستان است و هم خرقه پوشان را خوش میآید. با این روش، میتوان به منش و سیرتی دست یافت. مسلکی که میتواند در عرصهی شخصی و فردی نیز اثر گذارَد و دلهای بسیاری را به خود مشغول دارد و حل مشکل کند که:
زین دایرهی مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی.
منبع:
ماهنامه خیمه گاه
تبیان
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست