0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:39 AM

کاش از او خبری را به پسر می بردند

که برای پدرش خون جگر می بردند

 

همه از غصه ی زندان بلا بی خبرند

لااقل کاش به معصومه خبر می بردند

 

کاشکی عطر سلام سحر دختر را

با نسیم سحری سوی پدر می بردند

 

پیرمردی که خدا را به نظر می آورد

سجده بر خاک درش اهل نظر می بردند

 

گریه اش بوی مناجات علی را می داد

فیض از گریه ی او شام و سحر می بردند

 

آسمان ها و زمین چشمه و ابر و دریا

روزی خویش از این دیده ی تر می بردند

 

ساق پایش ترکی داشت که هی وا می شد

باز هم حمله به او داس و تبر می بردند

 

بعضی اوقات لگدها همه باهم محکم

حمله ای را سوی پهلو و کمر می بردند

 

تا مناجات سحرگاهی او قطع شود

باز با مکر زنی حوصله سر می بردند

 

باز شد چون در زندان همه با هم دیدند

از کبوتر دو سه تا تکه پر می بردند

 

آنقدر روضه در خواند که بعد از مرگش

بدنش را به روی تخته ی در می بردند

مهدی نظری

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها