0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396  9:30 PM

بیانات امام خمینی در مورد عوامفریبی و تشبثات رژیم شاه

تاریخ: 1357/08/12

 

دولت آشتی ملی خدعه ای برای خوابانیدن نهضت

بسم الله الرحمن الرحیم
نهضت اسلامی ایران به اوج خودش رسیده است و مرتبه شکوفائی را دارد طی می کند. شاه انواع تشبثات را می کند و کرده است یکی از تشبثات او این بود که یک دولتی پیش آورد، یک دولت آشتی! و دولت آشتی همان بود که از زمان انتقالش تا حالا هزارها از جوان های ما را کشتند و به خاک و خون کشیدند و سرتاسر ایران را به عزا نشاندند و می خواستند که با صورت آشتی مردم را اغفال کنند و لهذا دولت اعلان آشتی داد و گفت تاریخ هم همان تاریخ قانونی اول، اسلامی. از قانون گبرها دست برداشتند و از حزب رستاخیز هم دست برداشتند، بعد هم از قراردادهائی که راجع به اسلحه کرده بودند تخفیف دادند، از قراردادهای اتمی هم لغو یا تخفیف دادند. اینها همه خدعه هائی است که اینها مشغول هستند که این نهضت را بخوابانند و این موجی که در ایران پیدا شده است و مثل سیل خروشان همه چیز را دارد به باد می دهد، آنها این سیل را خاموش کنند، شعله قلوب را خاموش کنند و ابتدایش هم ممکن است یک ملایمت هائی بکنند و یک به اصطلاحشان آزادی های فضای باز آزادی هم یک صورتی درست بکنند و دنباله اش آنچه که این امور سرد شد و این زبانه های آتشی که الان در ایران بلند شده است خاموش شد، دنبالش - بعد از مهلتی که پا را محکم کردند به جای خودش و خاطر جمع شدند که یک همچو نهضتی دیگر نخواهد بپا شد - همچو حمله بکنند و همچو به همه جهات ملت صدمه وارد بیاورند که نه جناح روحانی و نه جناح سیاسی و نه دانشگاه و نه بازار، دیگر تا آخر نتوانند نفس بکشند.
 

به شاه، این افعی زخم خورده مهلت ندهید

الان این وضعی که ایران پیدا کرده است این افعی را زخمی کرده، آن چیزهائی که او در مغزش پخته بود همیشه که (منم و دیگر ملت هم همه هوادار من، شاهدوستی در سرتاسر ایران هست، همه به حکم من هستند و کسی مخالف با من نیست، نمی شود باشد!) اینها همه فروریخت، این کنگره های خیالی که به مردم جا زده بودند، واقعیتی نداشت و لیکن یک الفاظ خوشگل بزک کرده ای تسلیم مردم می کردند، پرده ها تا یک حدودی پس رفت و این کنگره های بلند خیالی که درست کرده

صحیفه نور جلد 2 صفحه 282

بودند، اینها یکی بعد از دیگری فرو ریخت و آمال و آرزوهائی که داشت بسیاریش پایمال شد. این الان یک افعی زخمی است که اگر مهلت به او بدهند و ملت سردی و سستی از خودش نشان بدهد این سربلند می کند و این دفعه زهرش را به تمام اقشار ملت می ریزد، زهری که دیگر نتوانند اینها به علاجش برخیزند.
 

خطر مهره های اسلام نما بیشتراز حکومت نظامی

همه این تشبثاتی که ایشان کرده است، مثل دولت آشتی پیش آوردند و حالا هم دیدند که آن آشتی از جنگ های دولت ها با هم مثل اینکه بدتر بود و این ملایمت به خیال خودشان به صورت یک حکومت نظامی خشن در آمد و بعد هم در حکومت نظامی شان شکست خوردند. حکومت نظامی ها حالا خودشان ماندند و اعلامیه هایشان، اعلام می دهند که اعلامیه نمره چند که مردم دو نفر همراه هم، بیشتر از دو نفر نباید همراه هم در خیابان ها راه بروند. در مقابل این در همان جائی که حکومت نظامی است 000/500، 000/300 بلکه در گاهی بیشتر از اینها راه می افتند در خیابانها و شعار می دهند و هر چه دلشان می خواهد می گویند. حکومت نظامی هم شکست خورد، با شکست خوردن حکومت نظامی و مقابله مشت و تانک، فهمیدند که مشت بر تانک مقدم است اراده ملت بر توپ و مسلسل پیشی دارد. اینها از کودتای نظامی هم مأیوسند ولی ذکرش را می کنند، کودتای نظامی، الان همان کودتای نظامی است، مگر کودتای نظامی چه می کند؟ کودتای نظامی یک نظامی می آید سر کار با خشونت با مردم رفتار می کند اگر چنانچه خیلی آدم خشنی باشد، گاهی هم ممکن است که خشونت نداشته باشد. خوب الان در تمام ایران حکومت نظامی است منتهی در عده ای از شهرها رسماً حکومت نظامی است و در مابقی ایران به طور غیر رسمی حکومت نظامی است. همان معانی نظامی بودن و مردم را از همه چیز محروم کردن به خیال خودشان، در همه ایران الان هست.
 

شکست رژیم در برقراری دولت آشتی ملی و حکومت نظامی

بنابراین آن فریب اولشان که حکومت آشتی و - عرض کنم - با همه چه و روحانیون، اولی که این دولت آمد روی کار، به عنوان یک روحانی خودش را معرفی می کرد. پدر روحانی و پدر و مادر هم روحانی و این حرف ها، معرفی می کرد بعد هم شروع کرد به آن کارهای ملایمت آمیز و فریبنده که من در همان اولی که تاسیس شد، این را به مردم گوشزد کردم که فریب نخورید که این بدتر از آن حکومت نظامی هاست، این خطرش بیشتر از آن است. انسان با حکومت نظامی می داند که این آمده روی کار که با سرنیزه با انسان رفتار کند، خوب احتیاط خودش را می کند و اینها، اما آن که با فریب می آید روی کار و می خواهد ملت را با خدعه و فریب عقب بزند، این مردم را غافلگیر می کند و این خطرش زیاد است و من در همان وقت های اول، همان اولی که اعلام حکومت آشتی شد، من مطالب را آنطوری که می توانستم به مردم رساندم. این حکومت آشتی شکست خورد، شد حکومت نظامی در همه ایران و در

صحیفه نور جلد 2 صفحه 283

12 شهر عظیم ایران به طور رسمی و همین حکومت نظامی هم شکست خورده هست، الان هم حکومت نظامی هست اما این حکومت نظامی شکست خورده است. باید به حسب ترتیب حکومت نظامی، کسی شبها بیرون نیاید (مردم) از قراری که گفته اند دو ساعت عقب انداختند دوباره برگشتند به اینکه جلو انداختند که باید دو ساعت هم جلوتر چه بکنید، مردم در دکان هایشان نشستند و باز کردند و شروع کردند به قرآن خواندن، ملزم شدند به اینکه برگردند و باز به همان مقدار قبل و تظاهرات هم در همه اینجاهائی که حکومت نظامی هست و غیر نظامی (یعنی آنهائی که نظامی رسمی است و نظامی غیر رسمی) تظاهرات هم در همانجا به قوت خودش باقی است پس این هم شکست خورد. از شکست خوردن این، باز یک کودتای نظامی یا یک نخست وزیر نظامی شکست خورده است، اگر بی عقلی کنند و یک حکومت نظامی سرتاسری یعنی یک نخست وزیر نظامی بیاورند و بخواهند مردم را با آن حکومت نظامی بترسانند، مردم ترسشان ریخته است دیگر، اعتنا به این حرف ها ندارند. همان بچه های کوچولو هم پاسبان ها را عاجز کردند و مقابله کردند با پاسبان ها، آنها با سرنیزه و توپ و تانک، مردم با مشت و سنگ و از این چیزها. پس حکومت نظامی و حکومت آشتی و کودتای نظامی، اینها شکست خورده است، اینها را دیگر نمی شود پای چیزی حساب کرد. این تشبث، تشبثی است که درست از کار در نمی آید و نیامد، بخواهند بکنند هم نمی شود.
 

به کارگیری مهره های جدید، فریبی تازه برای اغفال ملت

یک تشبث دیگر به این است که بعض رجال را برای نخست وزیری مثلاً انتخاب کنند و از این راه پیش بیایند، گاهی به اینکه کسی را انتخاب کنند که مثلاً پیش مردم یک قدری معروف است و کذا و گاهی به اینکه کسی را انتخاب کنند که در این حکومت هائی که بوده است و در این اوقاتی که ایشان مشغول ظلم و ستم بوده اند، این در دستگاه نبوده است، خوب چون فهمیده اند که کسانی که در این دستگاه یک شغلی داشتند، یک وزارتی داشتند، یک وکالتی داشتند، اینها دیگر مقبول ملت نیستند، این اشتباه است که می خواهند همان ها مردم را بازی بدهند، گاهی از شغل وزارت استعفا بکنند، گاهی از شغل وکالت استعفا بکنند، گاهی از - عرض می کنم که - حزب رستاخیز کنار بروند. همه اینها دیگر یک حرف هائی است که این ملت ما نمی پذیرد.
 

سفارتخانه ها عهده دار تعیین وکلا!

ممکن است واقعاً به حسب واقع هم یک نفر آدم توبه کرده باشد، بگذرد از آن معصیت بزرگی که تا حالا کرده، از خیانت هایی که تا حالا کرده - ممکن است که از آن خیانت - یک خیانت مشترک بین همه این است که همه این وکلای مجلسین می دانند که وکیل ملت نیستند، این دیگر یک چیزی نیست که به خود این وکلا مخفی باشد، همه می دانند که مجلس، مجلس ملی نیست و مجلسی است که با فرمان شاه و با سرنیزه، سرنیزه هم که نمی خواستند، آنوقت دیگر این حرف ها را نمی خواست، حالا

صحیفه نور جلد 2 صفحه 284

سرنیزه می خواهد، آنوقت با فرمان بود، فرمان هم نه اینکه حالا این فرمان هم از ایشان باشد، آن هم از سفارتخانه ها لیستش می آمد. خودایشان اقرار کرد که در چند وقت قبل از این لیست می آوردند و پوکلا را با سفارتخانه ها تعیین می کردند و حالا این جور نیست. نخیر حالا هم این جور است و بدتر از آن هست. این وکلا همه آنها این را بی استثنا می دانند که و می دانستند آنوقتی که وارد مجلس شدند، به اینکه اینها وکلای ملت نیستند و این مجلس خلاف قانون اساسی است معذالک رفتند، همه شان رفتند، اینهائی که نقض قانون اساسی را کردند و خودشان دانسته به اینکه این خلاف قانون اساسی است، رفتند در مجلس، همان قدمی که توی مجلس گذاشت این خیانتکار است، حالا ما به کارهائی که اینها انجام دادند و تغییر تاریخ اسلام را دادند یک همچو جنایت بزرگ، یک همچو جسارت بزرگ به مقام رسول اکرم، ما از این هم اگر صرف نظر بکنیم با اینکه نمی شود کرد، که همه آنها اینها را رای دادند و به تصویب همه اینها بوده، حالا ممکن است یکی از آنها عذر بخواهد که آنوقتی که این را آوردند من رای نمی خواستم بدهم ترسیدم یا فرض کنید که رای ندادم، اما تو وارد شدی به عنوان وکالت از ملت در یک مجلس مخالف قانون اساسی، این خیانت است، خود این قدم، قدم خیانتی است، پس ملت، این اشخاصی که در این حکومت بودند یعنی در این حکومت غیر قانونی.
 

اساس سلطنت پهلوی و منتخبات آن بر خلاف قانون اساسی است

باز نکته دیگر این است که اصلاً اساس سلطنت سلسله پهلوی مخالف قانون اساسی است، اساس سلطنت، به دلیل اینکه هر کس که به سن من است یا یک قدری هم کوچکتر یادش است، آنها هم که یادشان نیست، از آن پیرمردها بروند اگر نشنیده اند بپرسند. لکن خوب مسأله چیزی است معلوم و معروف که رضاشاه وقتی که آمد و کودتا کرد، احدی قدرت بر اینکه در مقابل او یک کلمه بگوید نداشت، هیچ کس همچو قدرتی نداشت، اگر هم یکی دو تا همچو قدرتی داشتند، دوتایی بودند که اثری نداشت، کاری ازش نمی آمد. مجلسی که در زمان رضاشاه برای تغییر مواد قانون اساسی در زمان رضاشاه تاسیس کردند، مجلسی بود که ملت باهاش مخالف بود، نه اینکه خبر نداشت، مخالف بود ملت لکن جرات اظهار مخالفت نداشت اما هیچ کس هم نمی رفت رأی بدهد، مردم سرجای خودشان بودند، مردم مشغول کار خودشان بودند، جرأت نمی کردند حرف بزنند. آن مجلسی که تاسیس شد برای اینکه مواد قانون اساسی را تغییر بدهند و سلسله قاجار را منقرض کنند و سلسله پهلوی را منصوب کنند به مجلس مبعوثان، وکلای او وکلای ملت نبودند، این را همه می دانند، خود رضاخان هم می داند، الان توی قبر می داند این را که وکیل نبوده اند، پسرش هم می داند. این وکلا که اطلاعات دارند دیگر مثل ما توده مردم نیستند که اطلاعتشان کم باشد، اینها را همه می دانند که اصل اساس سلطنت پهلوی بر خلاف قانون است، مخالف قانون اساسی، اگر او مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پهلوی مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسی است برای اینکه همان است مسأله. وقتی سلطنت ایشان مخالف قانون اساسی است تعیین وکیل ولو وکیل را مردم تعیین کنند لکن قانون اساسی

صحیفه نور جلد 2 صفحه 285

می گوید باید شاه فرمان بدهد. ما شاه نداریم که فرمان بدهد شاه. شاه نداشتند مردم، این شاه نبود هیچ، شاهی که خلاف قانون اساسی است شاه نیست. این وکلا می دانند به اینکه این سلسله از سلاطین به اصطلاح، بر خلاف قانون اساسی روی کار آمده اند و دنباله اش هر کاری که اینها انجام بدهند خلاف قانون اساسی است. این با اصطلاح خودشان من دارم حرف می زنم، با منطق خود آنها من دارم حرف می زنم که قانون اساسی را خوب به آن اعتناء دارند، روی همین قانون اساسی و مواد قانون اساسی، اینها وکیل ملت از اول، از زمان رضاشاه تا حالا ما وکیل ملت نداشتیم، مردم بی خبر بودند یا اگر خبر داشتند نمی توانستند وکیل تعیین کنند، نبود. بنابراین در تمام دوره اینها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسی بود و هم مجلسین بر خلاف قانون اساسی، مجلی سنا که باید نصفش را شاه تعیین کند و نصفش هم ملت، ملت که اطلاع نداشت، شاه هم که نداشتیم تا تعیین کند و نصب کند برای اینکه شاه قانونی نبود. بنابراین آنهائی که در وکالت و وزارت و عرض می کنم اینها بودند همه بر خلاف قانون اساسی وکالت و وزارت کرده اند، همه شان. این تشبث شان به اینکه تغییر بدهند یک مهره ای را به یک مهره دیگری و یک کسی که - در - به خیال خودشان که یک کسی را بیاورند که این عیب را نداشته باشد که در این دورانی که اینها حکومت داشتند، حکومت داشته باشد، مثلاً بروند از توی دانشگاه یک استاد دانشگاه بیاورند که در زمان اینها حکومت نداشته، حالا که می خواهد وارد بشود خلاف قانون اساسی است، برای اینکه کی واردش می کند؟ کی او را نصبش می کند به نخست وزیری؟ و چه مجلسی تصویب می کند نخست وزیری او را؟ کدام مجلس؟ مجلس بر خلاف قانون اساسی است، سلطنت بر خلاف قانون اساسی، پس نخست وزیری بر خلاف قانون اساسی است. شما فرض کنید که نعوذ بالله جبرئیل امین را اینها بروند از آسمان بیاورند زمین مجسمش کنند اینجا که پاک و پاکیزه و طاهر است، لکن به حسب منطق خودشان باید شاه مشروطه تعیین کند نخست وزیر را و مجلس، مجلسین تصویب کنند این را. ما شاه مشروطه نداریم که، مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسی از روز اول، همین قانون اساسی که همه آنها قبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. یکی از مواد قانون اساسی این است که باید 5 نفر از مجتهدین در مجلس باشند، نظارت کنند که مبادا احکامی که اینها صادر می کنند بر خلاف حکم شرع باشد، این قانون اساسی ما اینطور است متمم قانون اساسی این است. پس ما از اولی که مشروطه را درست کردند مردم، مردم را بازی دادند، از اول بازی دادند، مثل همین حالا که می خواهند بازی بدهند و دولت مثلاً آشتی می خواستند روی کار بیاورند. از اول که مشروطه را اینها درست کردند این شیاطین که متوجه مسائل بودند، روحانیون و مؤمنینی که تبع آنها بودند، بازی دادند اینها را، خدعه کردند، متمم قانون اساسی را قبول کردند و اینها، لکن وقت عمل، عمل نکردند به متمم قانون اساسی یعنی 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نیاوردند، بله چیز اول یک صورتی ابتدا درست شد اما آن صورتی بود که تمام شد. حالا قریب 50 سال است، بیشتر از 50 سال است که ابداً در مجلس روحانی راه ندارد تا نظارت بکند و این خلاف قانون اساسی است. پس الان اگر چنانچه ما فرض کنیم که این آقای جبرئیل آمدند در زمین و

صحیفه نور جلد 2 صفحه 286

تبع اعلیحضرت می خواهند بروند در مجلس با نصب ایشان و تعیین ایشان و با تصویب مجلس شورا و مجلس سنا، همان جبرئیل امین هم خلاف قانون اساسی کرده، قانونی نیست، وزارتش - چیزش - قانونی نیست. پس بنا علیه این تشبث درست از کار درنمی آید.
 

جابجائی مهره ها توسط رژیم، جوابی به مخالفت مردم با دستگاه شاه!

علاوه بر این حالا ما از آن وجه قانونی و منطق خودشان حالا بگذریم، علاوه بر این، مگر این چیزها این صدای مردم را می اندازد؟ مگر مردم صدایشان این است که واوزیرا؟ ای وزیر ما چطور است؟ مردم می گویند ما شاه نمی خواهیم، تو می خواهی وزیر درست بکنی؟ این جواب این که ما شاه نمی خواهیم این است که وزیر شما این بود این باشد؟ خوب بروند ببینند منطق این خارجی ها که می گویند این ملت چی می گوید، چی می خواهد، ملت را بروند ببینند توی بازارها چه می گویند، توی مدرسه ها چه می گویند، توی دانشگاه ها چه می گویند، بیرون دانشگاه چه می گویند، توی مزارع چه می گویند، خوب بروند ببینند اینها، ببینند که این ملت سرتاسر این ایران چه دارند می گویند، چه می خواهد این ملت. اگر یک شبانه روز بر اینها گذشت و از هر آدمی چند دفعه این کلمه را نشنیدند، خوب ما از خونمان برمی گردیم و می رویم سراغ زندگیمان، اگر نشنیدند که ما نمی خواهیم این را، مرگ بر این شاه، از بچه اینقدری تازه زبان باز کرده این را می گوید تا آن پیرمردی که حالا دیگر یواش یواش باید حرف بزند، مثل من، خوب همه نمی خواهند. وقتی یک ملتی، وقتی که یک چیزی را نخواست، خوب شاه برای ملت است وقتی ملت نمی خواهد او را که نمی شود که به زور آورد او را آوردند به زور اما فایده ندارد. بخواهند با این تشبث که یک وزیری را بردارند یک وزیر دیگر بگذارند، یک وزیری که خیر بسیار هم آدم خوبی است (فرض کنید) و اجزایش هم و سایر وزراء هم انتخاب کند همه را از دانشگاه یا از رجال پاک دامن، اگر آنها لبیک بگویند به این حرف ها، اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اغنا کنیم به اینکه آقا بسم الله وزیر خوب ما به شما تحویل دادیم. آنها می گویند ما اصلاً سلسله شاهنشاهی را نمی خواهیم - ما اصل - اصل نظام شاهنشاهی، نظام باطل و غلطی از اول بود، حالا نظام شاهنشاهی را هم فرض کنیم همه ملت این حرف را نزند، اما سلسله پهلوی که دیگر نمی شود کسی انکار کند که همه ایران دارند می گویند ما سلسله پهلوی را نمی خواهیم. آنها گویند ما سلسله پهلوی نمی خواهیم، شما می گوئید که من وزیر را برداشتم یک وزیر دیگر کردم!؟ جواب آن سؤال این جواب نیست. خواست مردم این نیست تا اینکه مسأله به این ختم بشود، اگر خواست این بود که ما وزیرمان بد است، ما وکیلمان بد است خوب وزیر را عوض می کردند، وکیل را عوض می کردند می شد خوب، اما وقتی خواست مردم این نیست شما یک کاری می کنید که خواست مردم نیست، آنی که خواست مردم است نمی کنید، پس نمی تواند درست شود این هم به شکست منتهی می شود، صددرصد شکست است برای اینکه یک مطلبی نیست که یک کلمه اش درست باشد. این نیرنگ هم هر جوری اش بکنند فایده ندارد، بخواهند نظامی اش کنند، نظامی هست و شکست خورده، نظامی

صحیفه نور جلد 2 صفحه 287

شکست خورده یک نظامی دیگر رویش بیاید، معلوم نیست حالا دیگر نظامی ها هم قبول بکنند این معنا را برای اینکه وقتی دیدند یک نظامی قلدری مثل آن مردک شکست خورده، آنها هم دیگر بالاتر از او نیستند، آنها هم دیگر بالاتر از او نیستند در شقاوت، می دانند که آنهم شکست خورده هست. پس نه حکومت نظامی و نه کودتای نظامی و نه این خدعه ها و حکومت آشتی، اینها فایده ای نکرد.
 

اجیر کردن چماق به دستان، نشانگر ضعف و یاس قوای انتظامی رژیم

یک راه دیگر هم اینها دارند طی می کنند و این آن است که تشبث کردند به کولی ها. خدا می داند که ننگ یک مملکت هست که قوای انتظامی دارند و قوای انتظامی را از آنها مایوسند یا جرات کنند که همه شان را وادار کنند به کار. یک مملکتی که به حسب اصطلاح باید شاهش و وزیرش و عرض بکنم قوایش اینها در صدد این باشند که نظم برقرار کنند اینها تشبث می کنند به یک عده چماق به دست، در کرمان کولی، در جاهای دیگر هم این کسانی که اجیرشان هستند. اینها زیر سایه چماق کولی ها می خواهند زندگی کنند. این ننگ است برای ما که یک همچو کسی به ما حکومت کند، یک همچو کسی به ما برای ما وزارت کند، وکالت کند. زیر سایه چماق کولی الان ادامه حیات دارد ایشان می دهد. این هم فایده ندارد. وقتی بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق دارند، کردند - اینهم - مردم هم مقابلش چماق به دست گرفتند و بیرونشان کردند اینها را، البته آن چماق به دست ها در پناه نظامی بودند چنانچه در مدرسه فیضیه و قم که ریختند در 15 خرداد، قبل از 15 خرداد ریختند در مدرسه و آن خرابکاری ها را کردند، یک دسته ای را آوردند از خودشان - چه - در پناه پاسبان ها و در پناه لشکری ها ریختند تو مدرسه و آن کارها را کردند، حالا هم دارند این کار را می کنند که در پناه قوای انتظامی، قوه انتظامی، در پناه قوای انتظامی به خرابکاری مشغولند. قوای انتظامی! این از همان لغات است که عرض کردم محتوی رااز دست داده و همین صورتی است، قوای انتظامی است دیگر، الان قوای انتظامی ما قوای مخرب شده است، در سایه آن چماق به دست ها می ریزند به شهرستان ها، چند شهرستان تا حالا با همین طور ریختند و خرابکاری کردند. این تشبث هم فایده ندارد، اینها فایده ندارد.
 

تبلیغات اجانب در وابستگی نهضت

تبلیغات آمریکائی ها و انگلیسی ها و اینها، اینها هم دیگر گذشته است، فاید ندارد. در آمریکا می گویند که داشت در نوشته هائی که رابطه زیرزمینی بین انگلیس و شوروی است که این آشوب ها را درست کرده!! یعنی این حرف هائی که من حالا دارم به شما می زنم و همه برادرهای شما از قبیل این جور حرف ها و.... می گویند، این، انگلیس ها و روس ها با هم دست به هم دادند و به من گفته اند بگو، من می گویم. به بازاریان هم گفته اند داد کن آنها هم داد می کنند. به ملاها هم گفتند داد کن - به مثلاً فرض کنید اینهائی هم که در - به شماها هم که شعار دارید می دهید می گویند آمدند به شما هم گفتند که

صحیفه نور جلد 2 صفحه 288

بیائید فریاد بزنید چه، در آمریکا گفته شده که رابطه زیرزمینی بین انگلیس ها و شوروی است، این آشوب ها را این انگلیس ها و شوروی ها دارند درست می کنند، انگلیس ها احتمال می رود در این فضولی دخالت داشته باشند این بنایشان بر این است که فحش برای خودشان درست می کنند که مقاصدشان را پیش ببرند تا اینکه این نهضت را آلوده کنند به اینکه نهضت انگلیسی، شوروی است! این هم فایده ندارد برای اینکه بچه های ما هم حالا می دانند که هر چی اینها بگویند خلاف است، هر چه می خواهند بگویند، بگویند. بچه های کوچک ما هم می دانند، همه جوان ها و پیرهای ما می دانند که اینها، حرف ها و نیرنگ هاست اینها و برای این است که این نهضتی که دارد همه این اقشاری که ما را دارند غارت می کنند، می لرزاند و انشاءالله سرنگونشان می کنند. این چیزها را می دانند که اینها برای این است که این نهضت را بخوابانند، این آتشی که در قلب ها افروخته شده است، این را خاموشش کنند، این را دیگر مردم می دانند این حرف ها را. بنابراین این تشبث هم فایده ای ندارد.
 

نجات مملکت، با خروج شاه و خاندانش

آنی که فایده دارد کلیدش دست خود اعلیحضرت همایونی است، هیچ کس هم نمی تواند و آن این است که ایشان پا شود برود، کلید دست خودش است، اگر بخواهد آرامش پیدا بشود، ایشان دست زن و بچه اش را بگیرد برود از این مملکت، نجات بدهد خودش را برای اینکه من خوف این را دارم که یک آشوبی بشود و بچه های کوچک - اینها - را هم بکشند و ما میل نداریم یک همچنین چیزی را که بچه کوچک ها هم از بین بروند. خود این، البته ملت خودش با این چیزها دارد. این صلاحش این است، من صلاحش را می دانم، صلاحش این است که سوار یک طیاره ای شب بشود بی صدا و برود سراغ ویلاهائی که در خارج مملکت تهیه کردند با آن پول های هنگفت، اگر ملت ما بگذارد.
انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد، انشاءالله پیش ببرید، پیروز بشوید، پیروزید شما، یعنی تا الان پیروزید، لازم نیست که او برود، شما این را از تختش پائین کشیدید، این الان سر تخت دیگر نیست، این حالا دائماً به این و آن متشبث می شود. من میل ندارم بعضی تشبثاتش را بگویم، من میل ندارم بگویم، اما دائماً در تشبث است. شما این را از آن مرتبه بالای آریامهری کشیدید او را پایین، آوردید او را در مراتب پائین که الان مشغول تشبث به این به آن است، به کولی ها تشبث می کند. این پیروزی شما است و خداوند شما را پیروز کند و به نهایت این پیروزی برسید که این ملت یک ملت مظلومی بوده است تا حالا و این ملتی است که زیر پا و چکمه های خارجی و داخلی تاکنون دست و پا می زده است و انشاءالله خداوند موفق کند شما را و همه ما را به اینکه نجات بدهیم این ملت را.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها