پاسخ به:آشنايي با امام هشتم
شنبه 17 اسفند 1387 1:01 PM
دستگاه خلافت عباسي، با اهدافي خاص، از انديشه وران مذهب و فرقه هاي گوناگون دعوت کرد و آنان را رو در روي امام رضا (عليه السلام) قرار مي داد. با مطالعه در شخصيت،روحيات و افکار مأمون، آشکار مي شود که او از تشکيل چنين جلسات و همايشهايي اهدافي سياسي را دنبال مي کرد. هرچند شخصاً به مباحثات علمي علاقمند بود ولي مأمون خليفه شخصي نبود که بخواهد با اين گونه مناظرات، عظمت و حقانيت خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به نمايش بگذارد و شخصيتي را که مورد توجه انقلابيون آل علي (عليه السلام) بود در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شايستگي و برتري آن را به ديگران بنماياند. بلکه در اين تلاشها اهدافي سياسي داشت و چه بسا بي ميل نبود که در اين نشستها، براي يکبار هم که شده امام از پاسخگويي به پرسشها عاجز بماند.
به هر حال گذشته از اهدافي که مأمون به دنبال داشت ولي نتايج آن جلسات مايه شکوه و عظمت امام و بهره علمي و اعتقادي شيعه شد. عبدالسلام هروي که در بيشتر نشستها و مناظرات حضور داشت مي گويد:
« هيچ کسي را از حضرت رضا (عليه السلام) داناتر نديدم و هيچ دانشمندي آن حضرت را نديده مگر اين که به علم برتر او گواهي داده است. در محافل و مجالس که گروهي از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان مختلف حضور داشتند بر تمامي آنان غلبه يافت تا آن جا که آنان به ضعف علمي خود و برتري امام (عليه السلام) اذعان و اعتراف داشتند.»
ابراهيم بن عباس گواه ديگري از حاضران اين گونه جلسات بود و مي گويد:
«حضرت رضا (عليه السلام) هيچ مسأله اي را بدون پاسخ نمي گذاشت در علم و دانش کسي را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مأمون مطرح مي ساخت پاسخ کامل آن را دريافت مي کرد و آنچه حضرت (عليه السلام) مي فرمود، مستند به قرآن بود.»
خود آن گرامي در اين زمينه مي فرمود: «در حرم پيامبر (صلی الله علیه و آله) می نشستم و عالمان مدینه هرگاه در مسأله ای با مشکل روبرو بودند و از حلّ آن ناتوان می ماندند به من رو می آوردند و پاسخ می گرفتند.»
مأمون پس از تحمیل مقام ولایتعهدی بر امام رضا(علیه السلام) در خراسان جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل داد و از اکابر علمای زمان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان به این جلسات دعوت کرد. بی شک پوشش ظاهری این دعوت اثبات و تبیین مقام والای امام(علیه السلام) در رشته های مختلف علوم و مکتب السلام بود، اما در این که در زیر این پوشش ظاهری چه صورتی پنهان بود، در میان محققان گفتگو است:
1- گروهی که با بدبینی این مسائل را می نگرند و حق دارند که بدبین باشند، چراکه اصل در تفسیر نگرشهای سیاسی جباران بر بدبینی است- می گویند: مأمون هدفی جز این نداشت که به پندار خویش مقام امام رضا (علیه السلام) را در انظار مردم مخصوصاً ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت (علیهم السلام) علاقه داشتند و عشق می ورزیدند، پایین بیاورد به گمان این که امام (علیه السلام) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است.
گروه فوق، برای اثبات این مدعا به گفتار خود مأمون که در متون اسلامی آمده است استدلال می کنند چنان که در روایتی از نوافلی، یار نزدیک امام(علیه السلام) می خوانیم: سلیمان مروزی عالم مشهور عالم کلام، در خطه خراسان نزد مأمون آمد، مأمون او را گرامی داشت وانعام فراوان داد.سپس به او گفت: پسر عمویم علی بن موسی الرضا(علیه السلام) از حجاز نزد من آمده و او علم کلام (عقاید) و دانشمندان این علم را دوست دارد، اگر مایلی روز ترویه (روزه هشتم ماه ذی الحجه) نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین.
سلمیان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: امیر امیرمؤمنان ، من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتی از بنی هشام سؤال کنم، مبادا از عهده بر نیاید و مقامش پایین آید. من نمی توانم سخن را به امثال او زیاد تعقیب کنم!
مأمون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی چراکه من می دانم تو در علم و مناظره توانا هستی! سلیمان گفت: اکنون که چنین است مانعی ندارد در مجلسی از من و او دعوت کن و در این صورت مذمتی بر من نخواهد بود.
شاهد دیگر حدیثی است که از خود امام علی بن موسی الرضا نقل شده است هنگامی که مأمون مجالس مناظره تشکیل می داد و شخصاً در مقابل مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) به بحث می نشست و امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و برتری او بر تمام صحابه روشن می ساخت تا به امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) تقرب جوید، امام (علیه السلام) به افرادی از یارانش که مورد وثوق بودند، چنین فرمود: «فریب سخنان او را نخورید، به خدا سوگند هیچ کس جز او مرا به قتل نمی رساند ولی چاره ی جز صبر ندارم تا دوران زندگیم به سر آید.»
البته مأمون حق داشت که این گونه با کمال صراحت از مکتب امیرالمؤمنان (علیه السلام) دفاع کند زیرا از یک سو شعار نخستین حکومت عباسیان شعار «الرضا من آل محمد» بود و به برکت آن توانسته بودند روی کار آیند و از سوی دیگر ستون فقرات لشکر و رجال حکومتش را ایرانیان تشکیل می دادند که عاشق مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بودند و برای حفظ آنها راهی جز این نداشت. به هر حال تعبیرات امام (علیه السلام) در حدیث فوق به خوبی نشان می دهد که مأمون در برنامه هایش در مورد جلسات مناظره صداقتی نداشت چنانکه ابوصلت پیشکار امام در این باره می گوید:
«از آنجا که امام در میان مردم به علت فضائل و کمالات معنوی خود محبوبیت روز افزون می یافت مأمون بر آن شد که علمای کلام را از هر نقطه کشور فراخواند، تا در مباحثه، امام را به موضع عجز اندازند و بدین وسیله مقامش از نظر دانشمندان پایین بیاید. و عامه مردم نیز پی به کمبودهاش ببرند. ولی امام (علیه السلام) دشمنان خود از یهودی، مسیحی، زرتشتی، برهمن، صائبی، منکر خدا و... همه را در بحث محکوم نمود.
و جالب این که مأمون پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام) دیگر چنین جلساتی برگزار نکرد.
2- غیر از انگیزه اول می توان گفت مأمون می خواست مقام والای امام هشتم (علیه السلام) را تنها در بعد علمی منحصر کند و تدریجاً از مسانل سیاسی کنار بزند و چنین نشان دهد که امام مرد عالمی است و پناهگاه امت در مسائل علمی است ولی او کاری با مسائل سیاسی ندارد و به این ترتیب شعار تفکیک دین از سیاست را عملی کند!
3- انگیزه دیگر این که سیاستمداران شیاد و کهنه کار اصرار دارند در مقطعهای مختلف سرگرمیهایی برای توده مردم درست کنند تا افکار عمومی را به این وسیله از مسائل اصلی جامعه و ضعفهای حکومت خود منصرف سازد. او مائل بود که مسئله مناظره امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) با علمای بزرگ عصر خود نقل محافل و مجلس باشد و همه علاقمندان به مکتب اهل بیت در جلسات خود به این مسائل بپردازند و مأمون کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کند و پوششی برای نقاط ضعف خود باشد.
4- و دیگر اینکه مأمون خود آدم بی فضلی نبود تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی گردد و عشق او را به علم و دانش، آن هم در محیط ایران مخصوصاً و در محیط اسلام آن روز عموماً همگان باور کنند. و این یک امتیاز برای حکومت او باشد. و گروهی را متوجه خود سازد.
- کشف الغمه، 3/157.
- عیون اخبار الرضا، 2/180.
- کشف الغمه 3/157؛ «کنت اجلس فی الروضه و العلماء بالمدینه متوافرون فاذا اعیی الواحد منهم عن مسالة اشاروا الیّ باجمعهم و بعثوا الی المسائل فاجیب عنها.
- صدوق، عیون الاخبار الرضا، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج1، ص 179؛ مجلسی، بحار الانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1385ق، ج49، ص 177.
|
|
برای ِ زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستاش بدارند
قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید
قلبی برای ِ من، قلبی برای ِ انسانی که من میخواهم
تا انسان را در کنار ِ خود حس کنم.