پاسخ به:صدزن صد داستان
جمعه 18 فروردین 1396 2:20 PM
از یکی بزرگان دین نقل شده: از گورستان می گذشتم، زنی را دیدم میان چند قبر نشسته و اشعاری می خواند بدین مضمون: صبر کردم در حال که عاقبت صبر را می دانم عالی است، آیا بی تابی بر من سزاوار است که من بی تابی کنم؟ صبر کردم بر امری که اگر قسمتی از آن به کوهای شروری وارد می شد متزلزل می گردید. اشک به چشمانم وارد شد، سپس آن اشکها را به دیدگان خود برگرداندم و اکنون در قلب گریانم. آن مرد دین می گوید: از آن پرسیدم بر تو چه شده و چه مصیبتی وارد گردیده که می گویی صبری که کردم در عهده همه کس نیست. زن صابره در جواب گفت: روزی شوهرم گوسپندی را برابر کودکانم ذبح نمود و پس از آن کارد را به گوشه ای پرتاب کرد و از منزل خارج شد یکی از دو فرزندم که بزگتر بود به تقلید شوهرم برادر کوچک خود را بسته و خوابانید و به او گفت: می خواهم به تو نشان دهم که پدرم اینطور گوسپند ذبح کرد، در نتیجه برادر بزرگتر سر برادر کوچکتر را برید و من پس از اینکه کار از کار گذشته بود فهمیدم، از دست پسرم سخت خشمگین شدم، به او حمله بردم که وی را بزنم به طرف بیابان فرار کرد، چون شوهرم به خانه برگشت و از جیان آگاه شد به دنبال پسر رفت و او در بیابان دچار حمله حیوانات مشاهده کرد، که مرده است، جنازه او را به زحمت به خانه آورد و از شدت عطش جان سپرد، من در این هنگام خود را سراسیمه به جناه شوهر و پسرم رساندم، در این اثنا کودک خردسالم خود را به دیگر غذا که در حال جوش بود می رساند و دیگ بر روی او واژگون شده او را می کشد. خاصه من در ظرف یک روز تمام اعضای خانواده ام را از دست دادم، در این حال فکر کردم که اگر خدا در این حوادث عظیم صبر کنم ماجور خواهم بود آنگاه دنباله آن اشعار، شعری را به این مضمون خواند: تمام امور از جانب خداست و واگذار به اوست و هیچ امری واگذار به عبد نیست 1 . 1. عارفانه، ج5، ص151.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.