پاسخ به:صدزن صد داستان
جمعه 18 فروردین 1396 2:20 PM
روایت شده است که روزی حضرت امیر (ع) در مسجد کوفه به جماعت مسجد فرمود: که هر کس که ما و اولاد و اهل بیت ما را دوست می دارد، برخیزد، همه جماعت بر بلند شدند، مگر یک نفر زن پیری که بلند نشد پس حضرت به آن زن فرمود: مگر تو، ما و اولاد ما را دوست نمی داری؟ که پا نشدی؟ عرض کرد فدایت شوم من نیز تو را و اهل بیت تو را با جان دل دوست می دارم، حتی اینکه پسر مرا در محبت و دوستداری تو معاویة بن ابی سفیان مدتی است که محبوس نموده و از غم فراغش دلم چنان سوخته، و غصه و اندوهش مرا به مرتبه بی قراری و بی اختیاری نموده که صبر و توانائیم از دست رفته حالت بر پا شدن ندارم، معذورم فرما! حضرت علی (ع) فرمود: اگر من الساعد در همین مسجد فرزند تو را به تو برسانم، چه می کنی؟ عرض کرد: جان و فرزند خود را فدای دو نور دیده تو حسن و حسین (ع) می کنم پس آن حضرت به مصداق «السلام علی یدالله الباسط و عین الله الناظرة» دست یداللهی خود را در پیش چشم جماعت دراز کرد، دست و بازوی فرزندش را گرفته به نزد مادرش به زمین گذاشت، چون آن ضعیفه، فرزند خود را نزد خود دید دو دست خود را به گردن فرزندش حمایل نمود، چون خواست جوانش را به آغوش بکشد به رویش بوسه زند! پسر گفت: ای مادر! دستهایت را از گردنم بردار به جهت اینکه معاویه امر نموده بود در مدت محبوسی زنجیری به گردنم افکنده بودند و زنجیر گردنم را مجروح نمود و دستهایت جراحت گردنم را به سوزش آورده و ناراحت می شوم. در این هنگام ضعیفه به شدت گریه نمود، و از گریه اش آن حضرت نیز به گریه در آمد یکی از حضار عرض کرد پدر و مادرم به فدایت تو چرا گریستی؟ فرمود: به خاظر آوردم حالت لیلا مادر علی اکبر را در روز عاشورا 1 .
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.