پاسخ به:صدزن صد داستان
جمعه 18 فروردین 1396 2:19 PM
جناب آقای دکتر محمد حسن ضرابی مولف کتاب دیدار با امام زمان (عج) در مکه و مدینه چنین می نویسد: صدیق بزرگوار، عاشق و دلسوخته امام زمان (ع) حضرت آیت الله حاج شیخ علامه آیت اللهی دامت برکاته در تاریخ 11/1/76 جریان چندین تشریف خودشان را به محضر والای امام زمان (ع) که در سفرهای حج اتفاق افتاده برایم نقل نمودند که به تناسب از آنها استفاده شده است. قضیه زیر مربوط به ایشان می باشد. در سفر چهارم که سال 1358 یا 1359 شمسی به اتفاق عده ای از دوستان به حج مشرف شده بودیم پس از رسیدن به جده و استقرار در مدینه الحاج، نشسته بودیم که دیدم پس از رسیدن به جده و استقرار در مدینه الحاج، نشسته بودیم که دیدم خانمی صدا می زند: آقای علامه، آقا علامه بلند شد و نزد او رفتم پرسیدم: چه کار دارید؟ گفت: من از اهالی اطراف کرمانشاه هستم. چند سال است که قصد داشته ام به مکه مشرف شوم، آقا امسال به من اجازه داده و توصیه کرده اند که مناسک و اعمال را با شما و براهنمایی شما انجام دهم پرسیدم: پدرتان هم همراه شما هستند؟ گفت: آقایی را که می گویم منظورم امام زمان (ع) هستند و مژده داده اند که در این سفر خدمتشان می رسیم. وقتی که با ایشان بیشتر آشنا شدم متوجه شدم خانمی است که ارادت بسیار فراوانی به حضرت دارد و در مسیر رضای امام زمان (ع) زندگی می کند. نامش فاطمه و به دلیل علاقه زیاد به آن حضرت به فاطمه الزمان یا فاطمه صاحب الزمانی می گفتند. از اینکه حضرت چنین مژده ای داده و عنایتی فرموده اند بسیار خوشحال شدم لذا در تمامی مراحل انجام اعمال حج بیاد خدمت حضرت بودم اعمال تمام شد اما اثر و خبری ندیدم. شب عید غدیر که قرار بود کاروان ما فردا صبح به طرف مدینه منوره حرکت نماید با اتفاق دوستان و همین خاتم به مسجد الحرام، موقع برگزاری نماز عشاء به مسجد الحرام رسیدیم. پس از طواف و نماز طواف، سعی صفا و مروه، تقصیر انجام داده برگشتم و طواف نساء را شروع کردیم. در حین انجام طواف نساء می دیدم که این خانم آرام آرام راه می رود و با حال بسیار خوش حضرت را صدا می زند و مرتب اشک می ریزد، در نتیجه، من هم منقلب شده و امام زمان (ع) را صدا می زدم و اشک می ریختم. چند نفر از دوستان هم با ما در حال طواف بودند، در دور آخر کنار حجر اسماعیل ناگهان آقایی را دیدم که جلوی من آمد و مرا در بغل گرفت و فرمود: مرحبا بک یعنی احسنت بر تو. سپس ایشان مرا بوسید. من هم او را بوسیدم. ولی دقیقاً ایشان را شناختم. در عین حال مواظب بودم که طواف به هم نخورد. پس از طواف نساء، نماز طواف نساء را خواندیم، چون می بایست این خانم را به کاروان خودش می رساندیم بلند شد و حرکت کردیم. این خانم به من گفت: حاج آقا وعده امام زمان (ع) امشب تحقق پیدا کرد. گفتم: چطور؟ گفت: از اول طواف نساء تا پایان طواف حضرت همراه ما بودند و من دیدم در شوط هفتم در کنار حجر اسماعیل شما را در بغل گرفتند. در این موقع بود که متوجه شدم آن آقا، امام زمان (ع) بودند و از اینکه همان موقع حضرت را نشناخته بودم متاثر شدم. حاج آقا علامه می فرمودند: این خانم چند ماه بعد به اتفاق شوهرش که روحانی و احتمالاً نامش آقا شیخ محمد بود به دیدن من آمدند همسر این خانم نیز از دوستان و منتظرین واقعی حضرت بود و مکرر خدمت حضرت رسیده اند 1 .
1. بانوانی که نور را دیدند، ص105.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.