0

سید شهدای کردستان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:سید شهدای کردستان
پنج شنبه 17 فروردین 1396  10:23 PM

آنها فرش نداشتند

 حاج حسین وارد منزل شد و پس از یک احوالپرسی ساده یکراست به اتاق رفت و قطعه فرش متعلق به خود را که روی زمین پهن بود، جمع کرد، به دوش گرفت و از اتاق بیرون آمد. من که متعجّب شده بودم، علت این کار را سؤال کردم. ولی حاجی در حالی که سعی می کرد احترام مرا نگه بدارد با اشاره به خستگی ناشی از حمل فرش گفت: مادرجان برمی گردم توضیح می دهم. الآن عجله دارم، و به سرعت از منزل خارج شد. وقتی برگشت، آثار رضایت در چهره اش مشخص بود. کنار دیوار لم داد و گفت: مادر ببخشید، عجله داشتم. آقای فلانی از نعمت پدر محروم است، عروسی کرده، فرش را برای ایشان بردم.

 گفتم: مادرجان، این وقت شب، فردا این کار را می کردی!

حاجی با تبسم گفت: آخر، امشب شب زفافش بود، و اصلاً فرش نداشتند. خوب شد که امشب بردم.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها