پاسخ به:☻☻☻ لبخند پشت خاکریز (طنزهای جبهه) ☻☻☻
پنج شنبه 3 فروردین 1396 8:08 PM
آموزش نارنجک
شلمچه بودیم!
شیخ مهدی می خواست آموزش نارنجک پرتاب کردن بده. گفت: ((بچه ها خوب نیگاه کنید تا خوب یاد بگیرید. خوب یاد بگیرید که یه وقت خودتون یا یه زبون بسته ای رو نفله نکنید. من توی پادگان بهترین نارنجک زن بودم. اول دستتون رو میذارین انجا.)) بعد شیخ مهدی ضمن رو کشید و گفت: ((حالا اگه ضامن رو رها کنم در عرض چند ثانیه منفجر میشه.)) داشت حرف می زد و از خودش و نارنجک پرانیش تعریف می کرد که فرمانده از دور داد زد: ((آهای شیخ مهدی چیکار می کنی؟)) شیخ مهدی یه دفعه ترسید و نارنجک رو پرت کرد. نارنجک رفت افتاد رو سر خاکریز. بچهها صاف ایستاده بودن و هاج و واج نارنجک رو نگاه می کردند که حاجی داد زد: ((بخواب رو زمین برادر.بخواب!)) انگار همه رو برق بگیره. هیچ کس از جاش تکون نخورد. چندثانیه گذشت. همه زل زده بودن به سر خاکریز که نارنجک قل خورد و رفت اونور خاکریز و منفجر شد. شیخ مهدی رو کرد به بچهها و گفت: ((هان! یاد گرفتین؟دیدید چه راحت بود؟!)) فرمانده خواست داد بزنه سرش که یک دفعه صدایی از پشت خاکریز میومد که میگفت: ((الله اکبر! الموت لصدام!)) بچه ها دویدن بالای خاکریز ببینن صدای کیه؟ دیدن یه عراقی یا زخمی شده به خودش میپیچه. شیخ مهدی عراقی رو که دید داد زد: (( حالا بگید شیخ مهدی کار بلد نیست! ببینید چیکارکردم!))
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.