0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 8 اردیبهشت 1396  3:16 PM

یک روز داشتم به دنیای بدون خودم فکر می‌کردم.
دنیایی بود که داشت کار خودش را می‌کرد و من آن تو نبودم.
خیلی عجیب بود. فکر کنید ماشین شهرداری بیاید و آشغال ها را جمع کند و من نباشم. یا روزنامه جلوی در افتاده باشد و من برای برداشتنش نباشم. غیر ممکن است.
و بدتر آن‌که یک زمانی بعد از مرگم، قرار است کامل کشف شوم. آن‌هایی که وقتی زنده بودم، از من می‌ترسیدند یا از من متنفر بودند، ناگهان من را در آغوش می‌فشارند، کلماتم همه جا خواهند بود. کلوپ‌ها و انجمن‌هایی شکل می‌گیرند.
تهوع آور است. یک فیلمی از زندگی‌ام درست می‌کنند. مردی خیلی خیلی شجاع تر و با استعدادتر از خودم خواهم بود. خیلی خیلی بیشتر...
آنقدر که خداها را هم به استفراغ وادار می‌کنند.
بشریت در هر چیزی اغراق می‌کند،
در قهرمان‌هایش، دشمن‌هایش، اهمیت‌اش.
مرده شور نژاد بشر را ببرند،
حالا
حالم بهتر شد.

چارلز بوکفسکی

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها