0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
پنج شنبه 24 فروردین 1396  9:58 AM

يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت مى‏كرد و سخت مى‏ناليد. گفت: «خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟»
گفت: «البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‏كنم.»
گفت: «عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى‏كنى؟»
گفت: «نه.»
گفت: «گوش و دست و پاى خود را چطور؟»
گفت: «هرگز.»
گفت: «پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‏كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏تر و خوش‌بخت‏تر از بسيارى از انسان‏هاى اطراف خود مى‏بينى. پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بيش‏تر از آن است كه ديگران را داده‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏ترى هستى!»

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها