گزيده طنز عبيد زاكاني
یک شنبه 19 دی 1389 4:08 PM
حكايت حضرت يونس عليهالسلام
پدر حجي سه ماهي بريان به خانه برد. حجي در خانه نبود. مادرش گفت: اين را بخوريم پيش از آن كه حجي بيايد. سفره بنهادند. حجي بيامد دست به در زد. مادرش دو ماهي بزرگ در زير تخت پنهان كرد و يكي كوچك در ميان آورد. حجي از شكاف در ديده بود. چون بنشستند پدرش از حجي پرسيد كه حكايت يونس پيغمبر شنيدهاي؟ حجي گفت: از اين ماهي پرسيدم تا بگويد. سر پيش ماهي برده و گوش بر دهان ماهي نهاد. گفت: اين ماهي ميگويد كه من آن زمان كوچك بودم. اينك دو ماهي ديگر از من بزرگتر در زير تختند. از ايشان بپرس تا بگويند.
عاقبت كسب علم
معركهگيري با پسر خود ماجرا ميكرد كه تو هيچ كاري نميكني و عمر در بطالت به سر ميبري. چند با تو بگويم كه معلق زدن بياموز، سگ ز چنبر جهانيدن و رسن بازي تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوي. اگر از من نميشنوي، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ريگ (به ارث مانده) ايشان بياموزي و دانشمند شوي و تا زنده باشي در مذلت و فلاكت و ادربار بماني و يك جو از هيچ جا حاصل نتواني كرد.
رخوت شراب
كسي را پدر در چاه افتاد و بمرد. او با جمعي شراب ميخورد. يكي آنجا رفت، گفت: پدرت در چاه افتاده است. او را دل نميداد كه ترك مجلس كند. گفت: باكي نيست مردان هرجا افتند. گفت: مرده است. گفت: والله شير نر هم بميرد. گفتند: بيا تا بركشيمش. گفت: ناكشيده پنجاه من باشد. گفتند: بيا تا برخاكش كنيم. گفت: احتياج به من نيست. اگز زر طلاست من بر شما اعتماد كلي دارم. برويد و در خاكش كنيد.
با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید .
بخشش میزان فر و شکوه آدمی را نشان می دهد .
راز اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش .
برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم .