آیا بنی عباس، فرزندان ابن عباسی هستند که به امام حسن مجتبی(ع) خیانت کرده است، و یا از نسل آن ابن عبا
سه شنبه 10 اسفند 1395 7:58 PM
آیا بنی عباس، فرزندان ابن عباسی هستند که به امام حسن مجتبی(ع) خیانت کرده است، و یا از نسل آن ابن عباسی هستند که روایات بسیاری از ائمه نقل کرده است؟
پاسخ اجمالی
عباس عموی رسول گرامی اسلام(ص) دارای چندین پسر بود. عبد الله بن عباس معروف به ابن عباس آن کسی است که روایات بسیار را از رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) نقل میکند.
اما فرزند دیگر عباس که به عنوان فرمانده سپاه امام حسن مجتبی(ع) برگزیده شد، عبید الله بن عباس است. طبق برخی روایات، وی به امام حسن مجتبی(ع) خیانت کرده و در مقابل گرفتن یک میلیون درهم به سپاه معاویه پیوست.
اما بنی عباس از نسل عبدالله بن عباس هستند؛ چون در منابع تاریخی نسب اولین خلیفه عباسی اینگونه آمده است: «أبى العباس عبد اللّه بن محمد بن على بن عبد اللّه بن عباس بن عبد المطلب».
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن پاسخ، و رفع اشتباه میان عبد الله بن عباس (ابن عباس) و عبید الله بن عباس؛ نگاهی کوتاه به شخصیت هر دو خواهیم داشت.
عباس عموی رسول گرامی اسلام(ص) دارای چندین پسر بود.[1] عبد الله بن عباس معروف به ابن عباس آن کسی است که روایات بسیار را از رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) نقل میکند. که برای آگاهی بیشتر در اینباره نمایههای «ابن عباس از شاگردان امام علی(ع)»، سؤال 25676 و «عباس بن عبد المطلب و فرزندانش از نظر شیعه»، سؤال 2818 را مطالعه کنید.
اما فرزند دیگر عباس که به عنوان فرمانده سپاه امام حسن مجتبی(ع) برگزیده شد، عبید الله بن عباس است.[2]عبید الله بن عباس در زمان امام علی(ع)، از سوی آنحضرت حاکم بخشی از یمن بود.[3]
پس از شهادت امام علی(ع)، امام حسن مجتبی(ع) سپاهی را برای جنگ با معاویه ترتیب داد و عبید الله بن عباس را به فرماندهی آن برگزید.[4] برای انتخاب عبید الله بن عباس به فرماندهى سپاه دلایلی بیان شده است؛ مانند اینکه او مردى با کفایت و توانا بود و به درستى میاندیشید و شایسته احراز چنین مقامى بود؛ زیرا او در مکتب امیرالمؤمنین علی(ع) تربیت شده بود و به علت همین کفایت و قدرت بود که حضرت على(ع) او را به حکومت یمن منصوب فرمود.[5] در عین حال امام حسن(ع) احتیاط را از دست نداد و قیس بن سعد و سعد بن قیس را نیز معاون و مشاور او قرار داد.[6]
طبق برخی روایات وی به امام حسن مجتبی(ع) خیانت کرده و در مقابل گرفتن یک میلیون درهم به سپاه معاویه پیوست، این مطلب در برخی از کتابها به شرح زیر نقل شده است:
1. «وقتی معاویه نزد حسن بن على(ع) آمد، عبید اللّه بن عباس در منطقهای به نام مسکن بود و به اطاعت معاویه در آمد، معاویه او را اکرام نموده و از نزدیکان خویش قرار داد و صلحنامه را در مورد او اجرا کرده و مالى را که بر عهده گرفته بود به او پرداخت».[7]
2. «وقتی که شب شد معاویه کسی را نزد عبید الله بن عباس فرستاده و به او گفت: حسن بن علی در مورد صلح با من نامهنگاری میکند؛ و او کار را به دست من سپرده است؛ اگر تو الآن در اطاعت من وارد شوی از حسن بن علی جلو خواهی افتاد [و به من نزدیکتر خواهی بود] و گرنه او از تو جلو میافتد؛ و اگر الآن سخن من را قبول کنی یک میلیون درهم به تو خواهم داد که اکنون برای تو نصف آنرا پیش میفرستم؛ و وقتی به کوفه وارد شدم نیمه دیگر را به تو میدهم؛ نیمه شب عبید الله از لشکر جدا شده و به لشکرگاه معاویه وارد شد؛ معاویه نیز آنچه را به او وعده داده بود پرداخت کرد؛ صبحگاه مردم منتظر بیرون آمدن عبید الله برای نماز بودند اما وی بیرون نیامد تا آفتاب طلوع کرد؛ پس به دنبال وی گشته اما او را نیافتند!».[8]
در این نامه دروغ صریح و بهتان به خوبى نمایان است که معاویه مینویسد حسن بن علی نامهاى براى من نوشته و درخواست صلح کرده است!! چه کسی گفته که امام درخواست نامه صلح براى معاویه نوشته است؟ آیا در نامهها و پیغامهایى که در صورت عدم اطاعت معاویه تهدید به جنگ شده چنین سخنى گفته شده یا حرکت امام به جنگ معاویه گویاى چنین مسئلهاى است؟ به علاوه در نامههایى که بین امام حسن(ع) و عبید الله نگاشته میشد هرگز چنین خبرى از امام نرسیده است.
بدون تردید عبید الله از چنین دروغ و بهتانى به خوبى آگاه بوده است. با این حال، به خاطر دنیا، دعوت معاویه را پذیرفت و از حق کناره گرفت و از راه استوار ایمان منحرف شد. به خدا و پیامبرش خیانت کرد و سبط رسول را تنها گذاشت و به قرارگاه سپاهیان ستم و جنایت پیوست.[9] سپاه عبید الله به همراه هشت هزار نفر از سپاهیان، اردوگاه امام حسن(ع) را ترک گفت و به قرارگاه سپاه شام پیوست.[10] و مسئولیت این خیانت بزرگ به گردن عبید الله افتاد و این انحراف، بقایاى سپاه را سراسیمه کرد و وحدت اردوگاه امام را از هم پاشید. این نقشه خائنانه معاویه، موجب از هم پاشیدگى ارتش امام حسن مجتبی(ع) و سستى اراده سپاهیان شد و خیانت و فریب را در نبرد حق و باطل گسترش داد.
عبید الله یکبار پیش از امام حسن(ع) نیز به جهت اینکه روحیه جنگآوری آنچنانی نداشت، سپاه را رها کرده بود و آن هنگامی بود که از طرف امام على(ع) فرماندار یمن شد ولى در حمله بُسر بن ارطاة از یمن گریخت و فرزندانش را بجاى گذاشت تا به دست دشمن کشته شدند[11] اکنون هم مىبینید که چه خیانت بزرگى را مرتکب شد و دوستى را به دشمنى تبدیل نمود. همانطور که در نامهای امام علی(ع) -مشهور اندیشمندان اسلامی گفتهاند به عبدالله بن عباس نوشته،[12] اما برخی نیز گفتهاند به عبید الله بن عباس[13] نوشته،- میفرماید: «پس از یاد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم، و همراز خود گرفتم، و هیچیک از افراد خاندانم براى یارى و مدد کارى، و امانت دارى، چون تو مورد اعتمادم نبود. آن هنگام که دیدى روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گردیده، و امّت اختیار از دست داده، و پراکنده شدند، پیمان خود را با پسر عمویت دگرگون ساختى، و همراه با دیگرانى که از او جدا شدند فاصله گرفتى، تو هماهنگ با دیگران دست از یاریاش کشیدى، و با دیگر خیانت کنندگان خیانت کردى. نه پسر عمویت را یارى کردى، و نه امانتها را رساندى. گویا تو در راه خدا جهاد نکردى! و برهان روشنى از پروردگارت ندارى، و گویا براى تجاوز به دنیاى این مردم نیرنگ میزدى، و هدف تو آن بود که آنها را بفریبى! و غنائم و ثروتهاى آنان را در اختیار گیرى، پس آنگاه که فرصت خیانت یافتى شتابان حملهور شدى، و با تمام توان اموال بیت المال را که سهم بیوه زنان و یتیمان بود، چونان گرگ گرسنهاى که گوسفند زخمى یا استخوان شکستهاى را میرباید، به یغما بردى، و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده، روانه کردى، بى آنکه در این کار احساس گناهى داشته باشى».[14]
خلاصه آن کسی که خیانت به امام حسن مجتبی(ع) کرد، عبید الله بن عباس بود. اما بنی عباس از نسل عبدالله بن عباس هستند؛ چون در منابع تاریخی نسب اولین خلیفه عباسی اینگونه آمده است: «أبى العباس عبد اللّه بن محمد بن على بن عبد اللّه بن عباس بن عبد المطلب».[15]
[1]. مانند فضل بن عباس؛ ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 141، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 330، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[2]. کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفة الرجال، محقق و مصحح: شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 112، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[3]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 249، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.
[4]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 51، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 16، ص 40، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[5]. ر.ک: قرشی، باقر شریف، حیاة الإمام الحسن بن على(ع)، ج 2،ص 76، دار البلاغة، بیروت، چاپ اول، 1413ق؛ آل یاسین، شیخ راضى، صلح الحسن(ع)، ص 108 – 110، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[6]. شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 40.
[7]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات (الإستنفار و الغارات)، محقق و مصحح: حسینی، عبدا لزهراء، ج 2، ص 443 – 444، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ اول، 1410ق.
[8]. شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 42.
[9]. حیاة الإمام الحسن بن على(ع)، ج 2، ص 92 – 93.
[10]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 214، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[11]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1، ص 249؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 140، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[12]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 33، ص 499، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: میانجى، ابراهیم، ج 20، ص 75، مکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1400ق.
[13]. کاشانی، ملا فتح الله، تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین(ترجمه و شرح نهج البلاغه)، مصحح: ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، ج 2، ص 420، انتشارات پیام حق، تهران، چاپ اول، 1378ش.
[14]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صالح، صبحی، ص 412 – 413، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق؛ نهج البلاغة، ترجمه دشتی، محمد، ص 547، نشر مشهور، قم، چاپ اول، 1379ش.
[15]. ابو حاتم تمیمى، السیرة النبویة و أخبار الخلفاء، ج 2، ص 570، الکتب الثقافیة، بیروت، چاپ سوم، 1417ق؛ دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج 2،ص 324، دار الصادر، بیروت، بیتا؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 247، دار الفکر، بیروت، 1407ق.