در سالهای اخیر نقد وارد به شرایط زیستی جمعی کنونی، عدم پذیرش مسئولیت متقابل افراد، نسبت به سایر اعضای اجتماعی است. سه مسئولیت خطیر برآمده از زندگی ایمانی، مسئولیت در مقابل در خدا، خود و خلق در شکل گفتمانی امروز صورت هماهنگی ندارند و در اشکال تبیینی و ترویجی، سومی، ضلع گمشدهای به شمار میرود. در صورتی که با هجوم گزارههای نسبیگرای اخلاقی، ترویج عهد سوم به صورت تاکیدی و تبلیغی، موجب تعالی دو عهد نخست خواهد شد.
فراموش کردن مفهوم وابستگی اجتماعی و به قول مدرنیستها پذیرش زندگی تعاملی و حفظ حقوق شهروندی در جامعه کنونی با غفلت عجیبی مواجه است. نمونهاش در حادثه اخیر ساختمان پلاسکو به صورت یک ناهنجاری کلان اتفاق افتاد و هجوم تماشاگران امداد رسانی دچار نقصان بزرگی کرد.
نادیده گرفتن «عهد سوم» منتج از غفلت ورزی جمعی، ساحت مسئولیت فردی را در نسبت با سایر افراد بدانجا رسانده است که از منظر عمومی، مسئولیت فرد صرفا محدود به اطرافیان میشود و همین نگرش، اکنون جامعه ما را در بطن اجتماع به چنان حظیظی دچار کرده که رهایی از این وضعیت تلنگری مهیب و عامدانه می طلبد.
وقتی مبنای اصلی تولید فیلم، حیات ژنریک متنوعی ندارد و سینمای اجتماعی، محور عمده آثار سینمایی است، آنچه گفتمان سینمای ایران را به تعالی میرساند دست یازیدن به یک گفتمان اصیل جامعه شناختی بومی است. بر خلاف اینکه عدهای سینماگر با ویترین سازی سعی میکنند سینمای اجتماعی را حاوی یک گفتمان مدرن نشان دهند اما حقیقت را نمی توان کتمان کرد که پیکره سینمای اجتماعی ایران فاقد مانیفستی واحد، بر اساس یک گفتمان متعالی ایرانی است.
این سطور بر عده بیشماری سخت خواهد آمد؛ اما مگر نمیتوان دید و حس کرد که با ویترین زندگی ایمانی، مسئولیت اجتماعی با چوب قضاوت عرفی در آستانه سقوط اخلاقی جمعی قرار گرفته ایم! همین دیدگاه با کمی آراستگی دراماتیک، گفتمان غالب جشنواره سی و پنجم و «بدون تاریخ بدون امضا» یکی از سرآمدهای این گفتمان است. اگر«چهارشنبه 19 اردیبهشت» مثل نگینی درخشان، به وجه مسلط گفتمان سینمای ایران بدل میشود، تنها دلیلش تاکید بر «عهد سوم» زندگی ایمانی و چهارچوب ارائه حکمت صدرایی است.خالقان «چهارشنبه 19 اردیبهشت» با همان جهد دراماتیک مزین، گفتمان ویژه خودشان را مبتنی بر «عهد سوم» منتج از حکمت صدرایی به خوبی در قالب قصه دیگری، با تفاوت های اساسی با فیلم قبلی خودشان با همان مشی و روش در حفظ راکورد گفتمان، پدیده دیگری را خلق کرده اند.
در ده سال اخیر مدلی از گفتمان ناقص الخلقه سینمایی شکل گرفته است که تلاش میکند پارامترهای نمایشی را در مدل درامهای اجتماعی ارائه کند و سپس مخاطب را به قضاوت درمورد وضعیت شخصیتها و موقعیت خاص نمایشی دعوت کند و بعد نکته جالبتر این است که فیلمساز و درامنویس در محافل رسانهای خود را به عنوان تئوریسن اجتماعی معرفی میکند و در مورد نسبی گرایی اخلاق سخن بر زبان میراند.
با رندی باید از این طیف فیلمسازان پرسید اثر هنری که در متن آن مولف و مصنف از ترس شناخته شدن، قضاوت را بر عهده مخاطب می گذارد، آیا نوعی پوچنگار فرمالیست به سیاق هنر توخالی پسارنسانسی نیست؟! جامعه نیاز به درمانگری دارد و هنر پیشرو به قول بزرگ نمایش ایران، با قضاوتگری، دردمندی مخاطب را افزون میکند و دردی از او درمان نمیکند، آنهم در شرایطی که جامعه ایرانی تشنه قضاوت دیدن است برای درمانگری، نه قضاوت شدن برای ازدیاد درماندگی.
دکتر کاوه و نوع طراحی شخصیتاش در فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» با اسلوب قضاوتگری طراحی شده است، همه شناخت مخاطب از شخصیت اصلی ، با دادههای جزئینگر در سراسر فیلم زمانی کامل می شود که در خواهیم یافت چالش فردی کاوه این است که نکند اهمال کاریش به تراژدی انجامیده است! او نمیخواهد با تخیل مسمومیت کودک،وجدان فردی خود را اغنا کند اما «عهدسوم» موجب میشود که او راهی دیگر را انتخاب کند. کاوه به یادمان میآورد تعالی بخشیدن به روابط انسانها، مسئولیت در قبال خلق با یک تاسی انسانی، موجب تعالی «عهد دوم» خواهد شد، هر چند در دادگاه به عنوان مقصر شناخته شود. کاوه از این حیث بزرگترین قهرمان سینمای سال 1396 است.
کاوه نریمان حافظه جمعی مخاطبانی که او را در این موقعیت سخت میبینند تا مغز استخوان تحت تاثیرش قرار می دهد، آنهم در زمانهای که «عهد سوم» رنگ باخته، کاوه فراتر میرود و به یادمان می آورد که مجاهدت و ایثار در کشاکش شلوغی مدرنیته و روزمرگی منتج از معنای دیگری خواهد داشت؟ اما آنچه مخاطب را بیشتر درگیر جهان بدون تاریخ بدون امضا می کند پرسوناژ نوید محمدزاده است.
در طول فیلم درخواهیم یافت که او یک کارگر فوق ورشکسته است که روزگار معیشتی سختی را پشت سر می گذارند، اما زمانیکه تصادف کرده، میزان پرخاش وی در مواجه با کاوه حدود محترمانه ای دارد. مواجه دوباره کاوه نریمان ( امیر آقایی) با موسی (نوید محمدزاده) با اقرار دوباره نریمان همراه است. او اعتراف به دخالت در مرگ فرزندش می کند، موسی خان رودی (نوید محمدزاده) دوباره با احترام در مقابل کاوه نریمان ظاهر می شود. در طول فیلم منتظر لحظه ای بودم که با وجود همه اتفاقات یکی از آن رفتارهای پرخاشگرایانه اش را در مواجه کاوه نشان دهد، اما خانرودی (نوید محمدزاده) بازهم با احترام با کاوه رفتار میکند و این میزان احترام ، تقدس اخلاق گرایی از طبقه فرودست اجتماعی بر اساس حکمتی جامعه شناختی به طبقه متوسط نخبه تسری پیدا می کند. این میزان از تعهد اجتماعی را بگذارید کنار دادههای جامعه شناختی که «رابرت ال. هولمز» که بنیانهای اخلاقی فیلم جدایی نادر از سیمین بر اساس نظریات او شکل گرفته است. نادر در مقابل قانون برای تعالی فردی خودش دروغ میگوید، حجت در مواجهه با نادر قصد کشتن او را دارد و عصیان طبقه فرودستی که دچار یک واخوردگی اقتصادی است، صورت همه جانبه ای دارد. در صورتی که نوید محمد زاده اگر سراغ فروشنده مرغ مرده می رود و با او درگیر می شود، تنها خواسته اش تحویل مجرم به قانون است و تقابل فردی انتقام فردی نیست و به همین دلیل موسی نیز به نوعی رستگار این بازی دومینو است.
فیلم صاحب تفکر و یک مانیفست مشخص است، لیبرال ها و طرفداران پر شمار اخلاق نسبی به دلایلی که در سطور پیشین ذکر شد در مقابل فیلم موضع خواهند گرفت. چون مانیفست ایدئولوژیک و جهت لیبرالهای «نسبی گرا» از تعمیم و تسری دادن اخلاق تکامل یافته از سوی سینما به سمت مردم، خشنود خواهند شد.
سینماگرانی مثل خالقان بدون تاریخ،بدون امضا، مستقل از مشی و روشی ها مرسوم در گامی مجدانه همچنان بر همان مفاهیم خلق شده از جنس چهارشنبه 19 اردیبهشت تاکید دوباره ای دارند.
آنان کارشان از سینماگری گذشته است و سینما برایشان ابزار شفاء بخشی است که به تعالی جمعی دامن بزنند آنهم بر بستری که نکبت اجتماعی خندق غیر قابل گریزی برای توده های فرودست شده است.
مبنای معیاری اهمیت دادن به فیلم « بدون تاریخ، بدون امضا» گذشته از حکمت صدرایی در متن، تشخیص و تمییز مسئولیت مدنی عرفی و مسئولیت اجتماعی فراتر از عرف است. مسئولیت مدنی امری وابسته به عرفی گرایی رایج در متغیرهای فرهنگ و ویژگیهای عرفی اجتماعی نیست و با تحول شرایط اقتصادی و اجتماعی جوامع بشری نباید دچار تغییر و تحول شود، بدون تاریخ بدون امضا.