پاسخ به:عاشقانه های امیر و نرگس(داستان دنباله دار واقعی)
شنبه 18 دی 1389 7:59 PM
قسمت 10
كارهاي مربوط به عروسي شروع شد، چون پدر و مادر من سنشان كمي زياد بود بيشتر زحمت گرد مادر نرگس بود كه با جديت و علاقه امور مربوطه را دنبال ميكرد. منكه در آمريكا بودم و از دور فقط خبرها را ميشنيدم.
بليط رفت و برگشت به ايران را بايد از يك ماه قبل تهيه ميكردم. به يك آژانس هواپيمايي ايراني در آمريكا زنگ زدم و بليط اصلاَ گير نميومد چون پروازهاي خارجي ايران بسيار محدوده. خلاصه بعد از يك هفته يه بليط به قيمت حدوداَ 1000 دلار رزرو كردم. پرواز تا آمستردام از طريق خط هوايي KLM بود و از آمستردام به تهران از طريق ايران اير. چند روز بعد به سفارت هلند رفتم تا ويزاي ترانزيت بگيرم و آنها ويزاي بازگشت به امريكا از من ميخواستند كه من نداشتم. هر چه برايشان توضيح دادم فايده نداشت و بخرجشان نميرفت تا اينكه يه كله گندشون اومد و به من قول داد كه اگه با ويزاي امريكا بيام حتماَ به من ويزاي ترانزيت ميده.
بليط هواپيما تا لس آنجلس رو هم بايد زودتر ميخريدم . يه بليط گرفتم براي كه زمانش 8 هفته بعد از زمان مصاحبم بود و دائم نگران بودم كه اگه ويزام تا اون موقع حاضر نباشه دوباره پول بليط هواپيمام از بين نيره. از مصاحبم 6 هفته كه گذشت به سفارت آمريكا در شهر تيجوانا زنگ زدم و اونها بهم گفتند كه ويزام حاضره و من ميتونم هر روز كه بخوام در طول 6 ماه آينده برم و ويزامو بگيرم. خيلي خوشحال شدم و به نرگس زنگ زدم. به آژانس هواپيمايي هم زنگ زدم و تاريخ بليط را قطعي كردم. قرار روز حنابندان و عروسي گذاشته شد. و كليه مقدمات آماده بود و فقط چند تا امتحان پايان ترم بود كه بايد از شرشون خلاص ميشدم. منكه تا آن موقع به آنهايي كه عشق و عاشقي جلوي درس خواندشان را ميگيرد لقب بي اراده و تنبل ميدادم ، بد جوري گير افتاده بودم. اصلاَ نميتونستم درس بخونم و دائم ميرفتم تو فكر و خيال. اون ترم هم نمرات خوبي نگرفتم.
خلاصه امتحانات تموم شد و موقع رفتن به لس آنجلس. هم اتاقيم از اون دوستش كه تو لس آنجلس پهلوش رفته بود كمي پول طلبكار بود و اون هم براي دادن پولش هي امروز و فردا ميكرد و اين مسئله هم اتاقيمو خيلي عصباني كرده بود. بهش گفتم تو كه پول تو حسابت زياد نيست چرا به ديگران پول قرض ميدي؟ و اون در جوابم گفت همش تقصير توئه. گفتم چرا تقصير من؟ منكه نه سر پيازم و نه ته پياز. و اون گفت تو كه اومدي لس آنجلس اون شب خونش بوديم من بهش مديون شدم و وقتي ازم خواست بهش پول قرض بدم من نتونستم نه بگم. منم گفتم مرد حسابي دوستت خودش منو دعوت كرد و اون گفت دوستم يه تعارف كرد و تو هم اومدي. خلاصه كلي حرفمون شد. منم به هم اتاقيم گفتم نگران نباش من اين دفعه مزاحمت نميشم برو با اون دوست با معرفتت خوش باش.
رفتيم لس آنجلس با دلخوري و وقتي رسيديم اونجا من منتظر نادر بودم كه قرار بود بياد دنبالم و هم اتاقيمم منتظر دوستش. دوست هم اتاقيم زودتر اومد و به من تعارف كرد كه برم خونشون و اون در جواب گفت دفعه پيشم كه اومدي و همشو خونه من نبودي اشتباه كردي اين دفعه بايد بياي خونه خودم و در حاليكه هم اتاقيم به دوستش ميگفت بابا بهش اصرار نكن خوب ولي اون گوش نميداد و شيشه عقب ماشينشو باز كرد و چمدون منو انداخت تو ماشينش و گفت حالا هر جا ميخواي برو. در همين حين يه بنز سفيد آخرين مدل با شيشه هاي دودي پشتمون وايستاد و چند تا بوق زد و منكه فكر كردم راهو بند اورديم اومدم به راننده بنزه بگم كه الان ميريم كه ديدم نادر از ماشين پياده شد و بشوخي گفت : خوشتيپ بزن بريم وگاس. خلاصه هم اتاقيم كلي دماغش سوخت و من كلي حال كردم.
خوشبختانه نادر خودش خسته بود و حال وگاس رفتن نداشت. رفتم خونه نادر اينها و يكي دو روز اونجا بودم و با هم اتاقيم قرار گذاشته بوديم كه اين دفعه شب بريم مكزيك تو تيجوانا تويه يه هتل كه صبح ديگه رانندگي نداشته باشيم و بعد الظهر روزي كه قرار بود بريم سفارت هم اتاقيم و دوستش اومدن دنبالم و ما به سمت مرز حركت كرديم. ماشينو تو آمريكا لب مرز پارك كرديم و سه نفري رفتيم اونور مرز و يه هتل گرفتيم.
وقتي فكر ميكردم كه 4 روز ديگه ايرانم و نرگس عزيزمو ميبينم و اينكه 10 روز ديگه عروسيمه ميرفتم تو رويا. صبح رفتيم سفارت و دم در يه يارو بود كه رسيدي رو كه دفعه قبل بهمون داده بودن رو ميگرفت و ميرفت تو چك ميكرد. ما هم پشت در ميله اي سفارت كه يه سرباز گردن كلفت مكزيكي دمش وايستاده بود منتظر شديم. من و هم اتاقيمم رسيدهامونو داديم و 5 دقيقه بعد يه خانمه اومد. اسم دوستمو صدا كرد و بهش گفت بره تو و رسيد منو بهم پس داد و گفت ويزاي شما آماده نيست. من گفتم يعني چي اماده نيست؟ من بهتون زنگ زدم و گفتين كه آمادست و بدون اينكه متوجه باشم صدامو بلند كرده بودم و خانمه هم به آرومي ولي با عصبانيت گفت ويزاي شما آماده نيست و من كاري نميتونم بكنم. اينو كه شنيدم بي اختيار شروع كردم به داد و بيداد كردن و اون سربازه يقمو گرفت منو پرت كرد زمين و من مثل ديوونه ها پاشدم و ديدم كه با باتون آماده بالاي سرم وايستاده داشتم فكر ميكردم كه يه لگد حسابي به يارو بزنم كه خوشبختانه دوست هم اتاقيم كه اونجا بود جلومو گرفت و قبل از اينكه مسئله خرابتر بشه منو آروم كرد. بعد رفت دم در و از من قول گرفت كه جلو نيام و من ديدم كه با اون خانمه كمي صحبت كرد و برگشت. يه شماره تلفن بود كه ميشد باهاش به سفارت زنگ زد. منهم زنگ زدم و در حالي كه خودمو بشدت كنترل ميكردم باهاشون صحبت كردم. و بهم گفتن كه تائيد ويزايي كه شما از قبرس گرفتين هنوز نيومده و من كاري براتون نميتونم بكنم. من گفتم آخه من بهتون زنگ زدم و خودتون گفتين همه ويزام حاضره. خانمه پرسيد اون كسي كه شما باهاش صحبت كردين اسمش چي بود و من اسم اون طرف رو نپرسيده بودم. خلاصه چاره اي نبود و خانمه گفت كه چهار هفته بعد دوباره رنگ بزنم. هم اتاقيم ويزاشو گرفت و ما در حاليكه اون خوشحال بود و من از ناراحتي نميدونستم چيكار كنم از لس آنجلس برگشتيم.
از زور ناراحتي نميدونستم چيكار كنم. بسرم زده بود كه برگردم ايران و بعد موقع برگشت براي ويزا اقدام كنم اما بعدش تصميمم عوض شد. بعد از كلي كلنجار رفتن با خودم به خونه نرگس اينها زنگ زدم و چون نرگس خونه نبود به مادر نرگس خبر دادم. به سفارت آمريكا ايميل زدم و اونها بهم گفتن كه صحت ويزايي كه من دفعه قبل از قبرس گرفتم هنوز تاييد نشده و تا 4 هفته ديگه نتيجه معلوم ميشه. من نميدونم با اين همه سيستمهاي كامپيوتري اين كار بايد اينقدر طول بكشه؟!
زنگ زدم و بليطي رو كه براي سفر به ايران خريده بودم ، كنسل كردم و اونها هم منو 250 دلار نازنين جريمه كردن. هم اتاقيم رفت ايران و من تنها موندم. تو ايران بهش كلي خوش گذشت و مامانم براش يه مهموني داد كه نرگس و همه دوستاي نزديكم بودن.
4 هفته هم صبر كردم و بعد دوباره زنگ زدم سفارت آمريكا و يه زنه كه لهجه مكزيكي غليظي داشت بهم گفت كه ويزام حاضره و من تا اومدم بگم شما كه دفعه پيش هم همينو گفتين گوشي رو گذاشت. رفتم پهلوي عموم و از اون خواستم كه از طرف من زنگ بزنه و مطمئن بشه كه اين دفعه ويزام حاضره، چون هم عموم انگليسي خيلي بهتر حرف ميزد و هم اينكه بهتر از من بلد بود با اينجور مسائل برخورد كنه.
عموم زنگ زد سفارت آمريكا و دوباره همون زنه جواب داد و عموم گفت كه اصلاَ نميخواد با اون صحبت كنه و ميخواد با سوپروايزر اون و با يه آمريكايي صحبت كنه. بعد از اينكه ما رو 15 دقيقه پشت تلفن منتظر گذاشت عموم با يه يارو كه ظاهرا كاره مهمي اونجا بود صحبت كرد و به يارو گفت كه اين دانشجوي منه و ما مشغول يه كار تحقيقاتي هستيم و اگه ويزاش حاضر نيست من نميخوام تا اونجا بياد و يارو هم گفت تاييد ويزاش از قبرس اومده و همه چي حاضره و بياد و ويزاشو بگيره و عموم اسم يارو رو پرسيد و يارو گفت كه بخاطر مسائل امنيتي نميتونه اسمشو بگه!!!
بليط هواپيمامو خريدم و پرواز رفت رو پنجشنبه شب گرفتم و پرواز برگشت رو براي جمعه شب. ديگه حال اينكه بخوام خونه كسي برم رو نداشتم. برنامم اين بود كه نصفه شب كه رسيدم لس آنجلس برم ماشين كرايه كنم و همون موقع برم سمت سانتيگو تا به ترافيك نخورم و شب رو توي يه هتل توي سانتيگو بمونم (چون همونطور كه قبلا گفتم سانتيگو خيلي به مرز نزديكه) و صبح برم مكزيك و بعد از گرفتن ويزا برگردم لس آنجلس و سوار هواپيما بشم و برگردم خونه. يه برنامه فشرده فشرده.
بعد از خريدن بليط هواپيما رفتم تا هتل رزرو كنم و يه هتل يه ستاره رزرو كردم به 60 دلار. بعد يكي از دوستام گفت كه يه وب سايتي هست بنام PRICELINE.COM كه توش مشخصات هتلي رو كه ميخواي ميدي و قيمتي رو هم خودت تعيين ميكني ، يعني ميگي من يه هتل با اين مشخصات ميخوام و اينقدر هم حاضرم بپردازم و اون وب سايت ميگرده و اگه هتلي با اين شرايط پيدا كنه ايميل بهتون ميزنه . البته مشخصات كرديت كارتتونو ميگيره و اگه بتونه چيزي پيدا كنه ديگه شما حق كنسل كردن ندارين. منم رفتم و گفتم يه هتل ميخوام تو سانتيگو و 30 دلار هم بيشتر حاضر نيستم بدم و در كمال تعجب بعد از 15 دقيقه يه ايميل گرفتم كه يه هتل برام پيدا كرده. منم زنگ زدم و اون يكي هتل رو كنسل كردم. آدرس هتل رو هم از رو اينترنت در آوردم و مسير رو هم از ياهو گرفتم و آماده رفتن شدم.
روز پنجشنبه عصر با يه كيف كوچولو عازم فرودگاه شدم و به نرگس هم نگفتم تا الكي دلش شور نزنه. هواپيما دو ساعت تاخير داشت و من حدود ساعت 1 نيمه شب رسيدم لس آنجلس. از طرف اون شركتي كه ماشين رو ازش كرايه كرده بودم اومدن دنبالم و بعد از پر كردن فرمها ماشينو تحويل گرفتم.
جالب اينكه وقتي فرم رو امضا كردم به يارو اشتباهاً به فارسي گفتم: ممنون و يارو هم بفارسي گفت: شما ايراني هستين؟ يارو خودش مدير اونجا بود و برام پارتي بازي كرد و يه ماشين نو بهم داد.
احساسي كه اونشب داشتم احساس زيبايي بود. تنها توي بزرگراه خلوت داشتم گاز ميدادم و به تنها چيزي كه فكر ميكردم نرگس بود. فكر كنم حدود 150 مايل (240 كيلومتر) راه بود و حال بخصوصي داشتم و دائم شعرهاي مختلفي رو براي خودم مرور ميكردم. شعرهايي مثل : كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها و يا در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم ، سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور. البته من همونجا اين بيت رو بصورت زير تغيير دادم:
در اتوبان گر به شوق نرگست گاز ميدهي
سرزنشها گر كند راه درازت غم مخور.
خلاصه حدود ساعت 4 صبح رسيدم هتل. نميدونم جريان چي بود كه اون هتل رو به من 30 دلار كرايه داده بودن. يه هتل 5 ستاره و خيلي شيك بود كه قيمت اطاقاش از 140 دلار شروع ميشد. تازه به من اطاق نداده بودن ، سوييت داده بودن. رفتم تو رختخواب ولي اصلا خوابم نبرد با خودم كلي تا صبح كلنجار رفتم. ساعت 7 صبح وسايلم رو جمع كردم و رفتم كه تسويه حساب كنم و ديدم اونجا نوشته فلان فرم رو پر كنيد تا دفعه بعد 10% تخفيف بهتون بديم و من از يارو پرسيدم اگه اين فرمو پر كنم دفعه بعد بايد 27 دلار بدم كه يارو يه نگاه عاقل اندر سفيه بهم انداخت و گفت اون سوييتي كه شما گرفتين قيمتش بيشتر از 200 دلاره.
براي سفارت ساعت 11 وقت داشتم و صبحانه هتل مجاني بود. جاتون خالي عجب صبحانه اي. هر چي كه دلتون بخواد براي صبحانه بود. منم سر صبر نشستم صبحانه خوردم و بعد راه افتادم سمت مرز.
مثل دفعه قبل ماشين رو تو آمريكا پارك كردم و رفتم تو مكزيك و يه تاكسي گرفتم و رفتم سفارت. اين دفعه رام دادن تو و بعد از حدود نيم ساعت معطلي رفتيم تو ساختمون سفارت و پاسپورتم رو تحويل دادم. جالب اين بود كه بعد از اينكه پاسپورت رو چك ميكردن اونها رو پس ميدادن ولي يارو پاسپورت منو كه چك كرد اونو بهم پس نداد و بهم گفت كه تو صف وايستم و گفت كه خودش پاسپورت رو ميبره به كنسول ميده. شايد چون من ايراني بودم اينكارو كرد.دلم يه كم شور ميزد، تو صف همه پاسپورتاشون دستشون بود الا من.
خلاصه نوبت من شد و يارو ازم پاسپورت خواست و من گفتم كه پاسپورتم بايد دست شما باشه و يارو گفت: من اينجا هيچ پاسپورتي ندارم
ــ ــ نرگس:
ادامه دارد...