0

.ღ خــلوت با خــدا... ღ.

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
سه شنبه 12 بهمن 1395  8:10 AM

 

گفتگو با خدا
این مطلب اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند. این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد . 

Interview with god 

گفتگو با خدا 

I dreamed I had an Interview with god 

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم . 

So you would like to Interview me? "God asked." 

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ 

If you have the time "I said" 

گفتم : اگر وقت داشته باشید . 

God smiled 

خدا لبخند زد 

My time is eternity 

وقت من ابدی است . 

What questions do you have in mind for me? 

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟ 

What surprises you most about humankind? 

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟ 

Go answered …. 

خدا پاسخ داد ... 

That they get bored with childhood. 

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند . 

They rush to grow up and then long to be children again. 

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند . 

That they lose their health to make money 

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند. 

And then lose their money to restore their health. 

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند . 

By thinking anxiously about the future. That 

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند . 

They forget the present. 

زمان حال فراموش شان می شود . 

Such that they live in neither the present nor the future. 

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال . 

That they live as if they will never die. 

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد . 

And die as if they had never lived. 

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند . 

God's hand took mine and we were silent for a while. 

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم . 

And then I asked … 

بعد پرسیدم ... 

As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn? 

به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟ 

God replied with a smile. 

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد . 

To learn they cannot make anyone love them. 

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد . 

What they can do is let themselves be loved. 

اما می توان محبوب دیگران شد . 

learn that it is not good to compare themselves to others. 

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند . 

To learn that a rich person is not one who has the most. 

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد . 

But is one who needs the least. 

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد 

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love. 

یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم . 

And it takes many years to heal them. 

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد . 

To learn to forgive by practicing forgiveness. 

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن . 

To learn that there are persons who love them dearly. 

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند . 

But simply do not know how to express or show their feelings. 

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند . 

To learn that two people can look at the same thing and see it differently. 

یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند . 

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others. 

یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند . 

They must forgive themselves. 

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند . 

And to learn that I am here. 

و یاد بگیرن که من اینجا هستم . 

Always 

همیشه 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها